کد خبر: ۲۱۰۴۹۶
تاریخ انتشار: ۰۷:۳۰ - ۱۵ مهر ۱۳۹۷ - 2018October 07
این خبر تلخ نه تنها برای من ،که هرکسی را که آن را می‌خواند یا می‌شنود،‌ دردناک است؛ آن‌قدر که دل همه را می‌سوزاند
شفا آنلاین>اجتماعی>رنگ این غروب پاییز برایت زیبا نیست؛ وقتی چند ساعت قبل خبری شنیده‌ای از مرگ ترنم 4 ساله قائم‌شهری که بر اثر ضرب و شتم <Beat>یکی از نزدیکانش تسلیم مرگ شده است. چطور می‌شود عکس ترنم را ببینی و دلت از این همه بی‌رحمی نگیرد؟ ترنم شاید آخرین کودکی نباشد که قربانی خشم و کودک‌آزاری می‌شود. او آنقدر از دست پدر و مادرش آزار دید که جسم نحیف و لاغرش دیگر نتوانست این همه درد را تحمل كند. چشمانش را برای همیشه بر این دنیا و بدی‌هایش بست. چرا آدم دلش نباید بگیرد که کودکان معصومی این‌گونه و از سوی آشنایان خود شکنجه می‌شوند و بی‌آن‌که کسی به دادشان برسد از دنیا می‌روند!

به گزارش شفا آنلاین:این خبر تلخ نه تنها برای من ،که هرکسی را که آن را می‌خواند یا می‌شنود،‌ دردناک است؛ آن‌قدر که دل همه را می‌سوزاند. از هر کسی که درباره این حادثه می‌پرسم جز اندوه و تاسف عکس‌العملی نمی‌بینم. سئوال همه این است که لایحه حمایت از کودکان مقابل خشونت چه زمانی از فیلتر شورای نگهبان عبور خواهد کرد؟

این بار می‌خواهم نظر مردم را درباره کودک‌آزاری‌ها و اجرا نشدن این لایحه بپرسم. بعد از شنیدن خبر دستگیری ناپدری و مادر ترنم به خیابان می‌زنم تا بدانم چقدر واژه امنیت و اطمینان در کنار کودکان بدسرپرست شهرم، جا افتاده است؟

اگر گزارش می‌دادم چقدر واقعا حق با من بود؟

دست‌های کودک خردسالش را محکم گرفته و محو تماشای ویترین مغازه است. پسرک جلوی شیشه مغازه به شکلک‌هایی که خودش درمی‌آورد،‌ می‌خندد و گاهی مادرش را هم وادار به دیدن می‌کند. مادر 35 ساله است و مترجم. ماجرای ترنم را که می‌شنود پسرش را بیشتر به سوی خود می‌کشد.

«الهی بمیرم براش. همسن امیرعلی من بوده.» از او می‌پرسم اگر کودکی ببینی که از سوی پدر و مادر یا هر کسی به اسم سرپرست مورد آزار و اذیت قرار‌گرفته چکار می‌کنی؟ یاد چیزی می‌افتد و می‌گوید: « من خیلی وقت پیش جلوی درخانه‌مان دیدم که مادری به شدت موهای بچه‌اش را می‌کشد و با همان شدت بچه را دنبال خودش می‌کشد و حتی سرش را به دیوار کوبید. من به سوی بچه و مادر رفتم و طفل معصوم یکهو پرید بغلم و محکم به من چسبید. هی به بچه می‌گفتم این خانم مادرتو هست؟ و بچه فقط گریه می‌کرد. آخر سر بچه گفت آره و بغل مادرش نمی‌رفت و من هم برخورد بدی با مادر بچه کردم و گفتم من باید زنگ بزنم پلیس و چند نفری خانم هم وقتی حرف‌های مرا شنیدند از من حمایت کردند ولی در نهایت مادر، بچه را گرفت و از ما جدا شد. ولی واقعا اگر زنگ می‌زدم نمی‌دانم چقدر حق با من بود»؟

بی‌خیال ماجرا می‌شوم

خنکای غروب پاییزی است وجنب و جوشی غریب درشهر جریان دارد. پسر‌، خیلی جوان است و هنرجوی رشته تئاتر. سوالم را می‌پرسم. شانه‌ای تکان می‌دهد و می‌گوید:«چیزی الان در ذهنم نیست ولی فکر کنم بی‌خیال شوم چون زندگی خودشان است. شاید درنهایت شماره عمه‌ای خاله‌ای کسی را پیدا کنم و شرح ماوقع بدهم. ولی از من بعید است بیشتر پیگیری کنم. با خنده می‌گوید و می‌رود و من به تر‌نمی فکر می‌کنم که حتما خیلی‌ها هم در اطراف او «بی‌خیال» بودند.

تماشاچی نیستم

عفت خانم، مادربزرگ است و بازنشسته. به نوه‌اش كه توی بغلش است اشاره می‌کند: «نزدیک شصت سال از خدا عمر گرفته‌ام ولی هیچ‌وقت به اندازه الان که نوه‌دار شده‌ام نسبت به بچه‌ها حساس نبودم. خدا لعنت کند این پدر و مادرهای قصی‌القلب را. من شک ندارم وقتی با این مساله مواجه شوم بدون دخالت غیر تخصصی به مرجع قانونی و کارشناسان اطلاع رسانی می‌کنم و تاحصول نتیجه درست رسیدگی به زندگی بچه ، بهبود وضعیتش و خلاص شدنش از این وضعیت پیگیری را ادامه می دهم. در موردهای فوری هم بلافاصله به اورژانس اجتماعی زنگ می‌زنم که سریع وارد عمل شوند. اگر هیچ دسترسی دیگری نداشته باشم، خودم موقت و فوری اقدام به مداخله و نجات بچه در لحظه خطر می‌کنم. فقط مطمينم که تماشاچی نیستم.»

در روابط نزدیک، گزارش کودک‌آزاری غیرمحتمل است

از خیابان با عجله رد می‌شود و به ساعتش نگاه می‌کند. منتظر تاکسی می‌ایستد. ادبیات خوانده و کارشناس ارشد است. پدریک دختر10 ساله است وبا آهی عمیق از صبر خدا می‌گوید که گاهی چقدر زیاد است و درجواب سوالم چنین می‌گوید: «بستگی به نسبت دارد. طبیعتا اگر ناشناس باشد گزارش می‌دهم. هر چقدر روابط با خانواده کودک‌آزار نزدیک‌تر باشد، گزارش دادنش سخت‌تر و غیرمحتمل‌تر است. در این شرایط معمولا سعی می‌کنند با وساطت و پادرمیانی حل کنند. مثلا بعید است عمو گزارش آزار و شکنجه برادرزاده‌اش را بدهد ولی همسایه برعکس است.»

بستگی دارد که کجا زندگی کنی توی این مملکت همه چیز پیچیده است

خانه‌داراست. فرزندی ندارد و سال‌ها در اروپا اقامت داشته و خیلی وقت نیست که به ایران برگشته است. با کمی مکث جوابم را می‌دهد. «بستگی به شدت آزار و اذیت دارد. به کشورش هم بستگی دارد. مثلا اگر بفهمی به بچه دارد تجاوز می‌شود یا اذیت جسمی می‌شود خب آدم اطلاع می‌دهد ولی درایران اگر مثلا والدین بچه بداخلاق و بددهن باشند، نمي‌شود کاری داشته باشي؛ برعکس خیلی جاها. البته من تا قبل از این خیلی به این موضوع در ایران فکر نمی‌کردم و جدیدا بخاطرشبکه‌های اجتماعی و اخبار لحظه‌ای خیلی بیشتر فکر می‌کنم. ولی مطمينا هر چی اطلاع رسانی دقیق‌تر و روی موضوع کودکان، کاربیشتری بشود ، مردم هم بهتر می‌فهمند که چه کاری باید انجام بدهند. هر چند دولت هم باید توانایی حمایت از این بچه ها را داشته باشد. کلا همه چیز در این مملکت پیچیده است».

برای کتک و تحقیر کلامی کاری از دست کسی ساخته نیست

زن جوانی است. لبخندی دلنشین در صورتش نقش بسته. پرستار است. می‌گوید خوشبختانه در این چند وقتی که مشغول کار هستم با این مورد در بیمارستان مواجه نشده‌ام ولی با این سوال شما ناخودآگاه حواسم به علت مراجعه کودکان معطوف می‌شود. او معتقد است شکنجه یا آزار جنسی را باید به مراجع قضایی برای سلب حضانت از سرپرستان فعلی اطلاع داد، چون به طور قطع و یقین بهتراست بچه در مراکزی شبیه بهزیستی باشد که حداقل خطر جانی تهدیدش نکند ولی برای کتک و تحقیر کلامی، کار خاصی نمی شود انجام داد، با خودمان که تعارف نداریم.

هیچی!

گوشه‌ای ایستاده با سیگاری در دست و اخمی عمیق و نگاهی خیره به زمین. نزدیکش می‌شوم. موضوع گزارش را می‌گویم و سوالم را می‌پرسم که چقدر حس مسوولیت دارد در قبال کودکی که از طرف والدینش مورد آزار قرار می‌گیرد؟ سیگارش را زیر پا خاموش می‌کند و سرش را به چپ و راست تکان می‌دهد و جواب می‌دهد « من به شخصه به هیچ ارگان دولتی اطمینان ندارم مخصوصا بهزیستی. چه کسی واقعا خبر دارد که در این جاها چکار می‌کنند؟ راستش از دید من شهروند،‌ هیچ اعتمادی به این مراکز نیست. ولی بهتر است قبل از تمام این حرف‌ها به عقبه این مسایل نگاه کنیم و ببینیم چه اتفاقی افتاده که پدر و مادرها با بچه‌های‌شان این‌جوری رفتار می‌کنند. واقعا متاسفم برای جامعه‌ای که به این‌جا رسیده». وقتی می‌پرسم من جوابم را نگرفتم و بالاخره توی این مواقع چکار می‌کنید؟ فقط یک کلمه می‌گوید «هیچی» و خداحافظی می‌کند.

بازهم به یاد چشم‌های ترنم می‌افتم که در لحظات آخر چه چیزی می‌توانست در نگاهش باشد جز التماس تا پناهش شود و یاد بدن نحیفش که سلول سلولش ضجه می‌زدند و کسی صدایش را نشنید.

متضرر این رفتارها و مصلحت‌اندیشی، خود ما هم هستیم .

پای صحبت‎‌های «احمد نیری» روانشناس و مشاور خانواده می‌نشینم و از او می‌پرسم که عامل سکوت و انفعال شاهدان ضرب و شتم کودک از سوی والدین چیست؟

«بخش عمده این انفعال ما ریشه در کودکی دارد وقتی نسلی با یک تفکر خاص بزرگ شده و زندگی کرده نتیجه‌اش همین می‌شود و این الگو شبیه یک پیش‌نویس انگار عمل می‌کند ومثل این شده که ما برای هر چیزی یک دستور از پیش تعیین شده داریم. ما این را در حوادث مشابه هم می‌بینیم و سرلوحه ما همان ضرب المثل "آسته برو آسته بیا که گربه شاخت نزنه" شده است. این پیش‌نویس ملاحظه‌کاربودن و صرفا به دور و برخودمان نگاه کردن خیلی پررنگ شده و هر چی که جلوتر می‌رویم پررنگ‌ترو نمودهای منفی مختلفی را بیشتر بروز می‌دهد. یکیش همین است. آن خانواده‌ای که می‌بیند بچه‌ای از طرف سرپرست خود آزار و اذیت مي‌بيند،‌ سعی می‌کند ورود پیدا نکند و فکر می‌کند امکان دارد تبعاتی برای خود من داشته باشد. ادبیات غنی ما برای هر یک ازباورها ضرب‌المثلی دارد و این مصداق این است که سری که درد نمی‌کند را دستمال نمی‌بندند و امثالهم. ما در همین جریان‌های اقتصادی اخیر هم چیزی مشابه این الگوی رفتاری داشتیم و داریم. فردی که با یک ولع عجیب شروع به خرید و احتکار و انبار اجناس بیشتر از احتیاجش می‌کند از همین الگو پیروی می‌کند. اصولا رفتار‌های ما تابع باورها و الگوهای فکری غلط هستند که صرفا به منافع شخصی خود فکر می‌کنیم و در برابر سایر چیزها سکوت می‌کنیم. در حالیکه این پیش‌نویس بسیار غلط است. زیرا انسان در یک بافت اجتماعی معنا پیدا می‌کند و در همین ساختار حرکت رو به جلو دارد و اگر قرار باشد در یک بافت اجتماعی به منافع شخصی فکر کند،‌ بدون شک دچار مشکل می‌شود. مثل همین موضوع که ممکن است امروز برای ما اتفاق نیفتاده و برای همسایه پیش آمده ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که برای ما هم چنین نشود. وقتی دیروز من سکوت کردم امروز هم شخص دیگری در برابر من سکوت می‌کند؛ در نهایت این یک چرخه است و متضرر این مصلحت‌اندیشی خود ما هم هستیم.

نیری معتقد است این آسیب‌ها از روی نشانگان رفتاری والدین قابل پیش‌بینی و پیش‌گیری است «ما سه الگوی کلی در ارتباط والدین با کودکان داریم یکی الگوی ارتباطی ایمن ، دیگری الگوي ارتباطي اضطرابی و سومی هم الگوی ارتباطی اجتنابی است. پژوهش‌ها نشان داده فرزندانی که در معرض الگوی ارتباطی اضطرابی هستند ،‌ مدام در حالت ترس و نگرانی و یک ارتباط توام با تنبیه و تهدید و تحقیر هستند. همچنین الگوی اجتنابی که هیچ ارتباط عاطفی بین بچه با والدین وجود ندارد و عملا کاری به کار هم ندارند. در این دو الگو میزان آسیب‌ها برای بچه بیشتر است و حتی در بزرگسالی هم به شدت نمود دارد. بنابراین می‌توان از روی الگوی ارتباط والدین با فرزند، این مدل آسیب‌ها را پیش‌بینی کرد».

کودکی‌هایی که نمی‌بالند

«منصوره موسوی» نویسنده و پژوهش‌گر اجتماعی است وچنین می‌گوید:

«آرامگاه جای کودکی نیست که زمان اندکی را بین تاریکی رحم و تاریکی گور طی کرده است. کودکی که می‌خواهد بازیگوشانه جست و خیز کند و ببالد و شکوفا شود. واقع می‌مانم وقتی به واژه های ببالد و شکوفا شود،‌ می‌رسم. چه تعداد از کودکانی که هر روز از زایشگاه ها و خانه ها پا به عرصه حیات و «جامعه»می گذارند، می توانند بالیدن و شکوفا شدن را تجربه کنند؟

جامعه ای که قرار است جامه نو به تن کند و جامه کهنه را به باد بسپرد اول از همه باید تعاریفش را نو کند. تعاریف «بالیدن و شکوفا شدن»، تعاریف «بازیگوشی» و «کودکی»! قطعا تعریف کودکی در دنیای مدرن با تعریف آن در دنیای کهنه متفاوت است. در دنیای مدرن ، کودکی آن، سرخطی نیست که انتهایش به بزرگسالی می‌رسد.

کودکی مفهومی یک بعدی و انتزاعی نیست، یک مرحله نیست،‌ بلکه کودکی یک ساختار اجتماعی تام است که با طبقه، جنسیت و نژاد در هم آمیخته است، پدیده‌ای اجتماعی است که با ساختارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه کنش متقابل دارد. کودکی مفهومی منفعل نیست بلکه پدیده ای است که می تواند فعالانه و کنشمندانه ساختارهای اجتماعی را تحت الشعاع قرار دهد . به همین دلیل است که ما با کودکی های واحد و یکسان در جوامع گوناگون روبرو نیستیم. در یک جامعه واحد نیز، کودکی ها یکسان سپری نمی‌شوند.

بنابراین نگاه جامعه شناسی به کودکی نگاهی چندجانبه و فراگیر و تام است. تا زمانی که کودکی بعنوان پدیده‌ای اجتماعی تعریف نشود و ابعاد اجتماعی آن مورد بررسی‌های جامعه شناختی قرار نگیرد و موضوع فقط به مطالعات خرد و بیولوژیک یا روان شناختی محدود شود، ساختارهای کهن کودکی درهم نمی شکند. ساختارهای کهنی که کودکی را مرحله ای بیولوژیک و روان شناختی می‌داند که در مناسبات خانوادگی و روابط والدین و فرزندان طی می شود. ساختارهای کهن کودکان را صرفا متعلق به خانواده می دانند (بخشی از اموال پدران خانواده) چنانکه می‌بینیم به هنگام جدایی زن و شوهر،‌ کودکان نیز وارد چانه زنی های آنها می‌شوند. ساختارهای کهن، کودکان را بعنوان کنشگران جامعه که سلامت روان و جسم آنها می‌تواند بر جامعه تاثیر بگذارد، در نظر نمی‌گیرند. آنها را موجوداتی وابسته، منفعل و ضعیف می دانند که فقط نیاز به «مراقبت» دارند و می توانند این «مراقبت» را از آن‌ها دریغ کنند یا به آن‌ها ببخشند.

عجیب است جامعه ای که قرار است رخت نو به تن کند، هنوز در دانشگاه‌هایش رشته مطالعات کودکان جایگاهی ندارد ؛‌ حتی واحدی به آن اختصاص نمی یابد.

بالندگی و شکوفایی و کنشمندانه بودن آن‌ها در ساختارهای جامعه نه اولویتی دارد و نه اهمیتی. در ساختارهای کهن مهم این است که خانواده‌ها فرزندخواه و فرزند آور باشند و فرزند آوری به جشن باشکوهی تبدیل شود،‌ بی آنکه کودکی جایگاهی داشته باشد که بسترش خاک گورستان نباشد. عامل سکوت و انفعال شاهدان ضرب و شتم کودک از سوی والدین چیست؟»

راستی اگر شما ببينيد در کوچه و خیابان یا همسایه‌تان فرزندش را کتک بزند، او را به شدیدترین وضعیت تنبیه یا حتی شکنجه کند،‌ چه می‌کنید؟ بی‌توجهی می‌کنید؟ به آن‌ها تذکر می‌دهید یا پلیس و اورژانس اجتماعی را باخبر می‌کنید؟ یادمان باشد ما در هر وضعیتی در مقابل خشونت علیه کودکان مسئولیم.قانون

لیلا زلفی‌گل

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: