کد خبر: ۱۹۲۲۹۳
تاریخ انتشار: ۰۳:۴۵ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۷ - 2018April 18
بسیاری از ما ممکن است با عشق و شیفتگی کار نکنیم اما از آن سو حاضرهم نباشیم کاری که گرهی از کار فروبسته ما می‌گشاید و زخمی از زخم‌های زندگی ما را می‌بندد براحتی از دست دهیم.

شفا آنلاین>اجتماعی>جبران خلیل جبران در کتاب «پیامبر و دیوانه» می‌نویسد: «اگر نمی‌توانی با عشق کار کنی، اگر جز با ملامت و بیزاری کاری از تو بر نمی‌آید، بهتر است کار خود را ترک کنی و بر دروازه معبد بنشینی وصدقات کسانی را که با عشق کار می‌کنند بپذیری، زیرا اگر بی‌عشق پخت کنی، نانی تلخ از تنور به در خواهد آمد که گرسنه را نیم سیر گذارد.» اما آیا در جامعه‌ای با مناسبات و گرفتاری‌های پیچیده می‌توان چنین سبکبال و شاعرانه کار را رها کرد و استعفا داد؟

بسیاری از ما ممکن است با عشق و شیفتگی کار نکنیم اما از آن سو حاضرهم نباشیم کاری که گرهی از کار فروبسته ما می‌گشاید و زخمی از زخم‌های زندگی ما را می‌بندد براحتی از دست دهیم. گرچه آدم‌هایی دور و بر ما هستند که می‌گویند از درخت استعفا میوه‌های آبدار و شیرینی چیده‌اند و صدای استعفا را نباید با صدای ناقوس مرگ یکی دانست، اما ‌آدم‌هایی هم هستند که بزرگ‌ترین اشتباه زندگی‌شان را وقتی می‌دانند که از حرفه‌شان به امید رؤیایی که در ذهن داشته‌اند دل کنده‌اند و اکنون با حسرت به خوشی‌های نیمه اول زندگی خود نگاه می‌کنند.

استعفا، بیراهه است یا راهی به رهایی؟

با این همه پرسش این است که ما چگونه با آن صدای آزاردهنده درون‌مان که از ما طلب استعفا می‌کند کنار بیاییم یا دست کم واکنشی درست و منطقی به آن نشان دهیم؟ از کجا بدانیم که آن صدای استعفا یک صدای اصیل است یا فرافکنی‌های معمول تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم. گفت‌و‌گوی ما با امیر لاهوتی، دانش آموخته مدیریت و مشاور کسب و کار، سپیده محمدی بنهی، روانشناس کار و یاسر فخاری کارآفرین حوزه‌ آی تی به این پرسش‌ها می‌پردازد.

کارمند بودم، استعفا دادم، درآمدم ده برابر شد اما ده برابر بیشتر پیر شدم

یاسر فخاری کارآفرین حوزه‌ آی تی است. حدود 10 سال کارمند شرکتی بوده اما تصمیم می‌گیرد تغییر شغل دهد و به سراغ ایده‌هایش برود. فخاری درباره تجربه بعد از استعفایش می‌گوید: استعفا تله‌های فراوان دارد. باید به این دقت کنید وقتی تصمیم‌تان را گرفتید باید بر رویش بمانید و حتی زمانی که شکست خوردید نباید حسرت بخورید که اشتباه کردید. اگر درگیر چنین مسأله‌ای شوید در مرداب یأس فرو می‌روید و این مانع جلو رفتن‌تان می‌شود. پس از استعفا نخستین درِ بسته برای شما حکم دیوار را دارد و فقط ذهن‌تان را به سمت پشیمانی می‌برد چون ذهن شما مدت زیادی در شک و دو دلی به سر می‌برده، انتظار شکست را هم می‌کشد. پس با هر تلنگری احساس ندامت می‌کنید.

اما توصیه من به کسانی که استعفا می‌دهند این است که بعد از استعفا باید فکر پشیمانی را از خود دور کنید و حتی در صورت شکست هم به این باور برسید که در هر صورت به نفع‌تان بوده که استعفا داده‌اید. ‎ پس خودتان و خانواده‌تان را برای شنیدن حرف مردم آماده کنید چون ما آنقدر عادت کرده‌ایم درجا بزنیم که اگر از کارمان خارج شویم برایمان حرف در می‌آورند که اخراجش کردند یا عرضه کار ندارد یا فلانی آدم کاری نیست و مثل گنجشک‌ها دائم از شاخه‌ای به شاخه‌ای می‌پرد. من وقتی از کارم بیرون آمدم کسی که قبلاً مرا برای آن کار معرفی کرده بود به من گفت کاش حداقل در آن کار می‌ماندی.

خب شنیدن این چیزها مثل این می‌ماند که زیر پایتان یکهو خالی می‌شود اما من توصیه می‌کنم به حرف در و همسایه گوش ندهید.‎البته استعفا اصلاً کار آسانی نیست چون نقشه‌ای که شما برای آینده‌تان می‌کشید هرگز مو به مو اتفاق نمی‌افتد. آنقدر اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی در انتظارتان است که لحظه لحظه به تصمیم‌تان شک می‌کنید. من پس از استعفا از کارم مدت‌ها در تله شکست و ناامیدی و حسرت مانده بودم. نه آن جوان تازه نفس بودم که انگیزه کار کردن از صفر برای دیگران را داشته باشد نه پول زیادی برای ریسک داشتم. من در این سه سال که استعفا دادم، 10 برابر بیشتر از آن 10 سالی که کارمند بودم پیر شدم.

البته در حال حاضر درآمدی 10 برابر بیشتر از شغل قبلم دارم اما زحمتم هم 10 برابر شده است. اجازه بدهید این نکته را هم بگویم. اغلب رؤیاها دست نیافتنی هستند. این یک واقعیت گریزناپذیر است. شما در ۴۰ سالگی نمی‌توانید برگردید کنکور دهید و پزشک شوید. شما باید در 40 سالگی با جوانان ۱۸ ساله رقابت کنید که وقت دارند چند سال در جا بزنند اما شما چطور؟ تازه اگر آن قدر دست‌تان به دهنتان برسد که ۹ سالی را درس بخوانید.‎اگر قصد استعفا دارید نگاه به هم رده‌ها و همسالانتان بیندازید و ببینید چه می‌کنند. کار دارند یا بیکارند. آیا آنها موفق شدند؟ و فقط شما هستید که در جا زده اید؟ اگر به قصد ورود به حرفه‌ای جدید شغلتان را رها می‌کنید فضای فعالان آن حرفه را بررسی کنید.

به گفته‌ها و کرده‌های دیگران توجه نکنید. برای زدن یک بقالی شغلتان را ترک نکنید، وارد حرفه‌ای نشوید که در حال انقراض است. تا جایی که می‌توانید خودتان را به حرفه‌های جدید نزدیک کنید و وارد آن شغل‌ها شوید.‎ برای استعفا کردن باید پشت‌تان گرم باشد اگر پس‌انداز اندکی دارید ریسک نکنید. شاید برنامه‌ها طبق نقشه شما پیش نرفت و مجبور شوید ماه‌ها یا حتی سال‌ها بدون درآمد باشید. پس واقع بین باشید. اگر هدفتان معلم شدن بوده پس لابد می‌دانید نمی‌توانید با معلمی بنز سوار شوید. پس با 10 سال سابقه کار معلمی استعفا ندهید و نروید در بازار مشغول شوید چون بعد از ۶ ماه دلتان برای چیزی که بودید تنگ خواهد شد.‎


رؤیاپردازی را پشتوانه استعفا نکنید

اما پرسش این است که وقتی حس فرسایش شغلی سراغ ما می‌آید، طوری که ما انگار هر روز بیشتر حس می‌کنیم وقتی می‌خواهیم صبح به محل کار برویم وزنه‌های سنگین تری نسبت به روز قبل به ساق پای ما بسته‌اند چطور رفتار کنیم که منطقی‌تر باشد. سپیده محمدی بنهی، روانشناس کار دیدگاه‌های سختگیرانه تری درباره استعفا دارد و می‌گوید: بسیاری از افراد در طول عمر کاری خود در یک سری از بازه‌های زمانی به دلایل مختلف مثل احساس رکود و در جا زدن، دستمزد کم یا رفتار مدیران بالادستی دچار فرسایش شغلی می‌شوند. در مواجهه با چنین حالاتی نباید به شکل هیجانی و احساسی تصمیماتی همچون خروج از سازمان گرفت چون فرار هیجانی از موقعیتی، لزوماً شما را در شرایط بهتر قرار نمی‌دهد.

اتفاقی که می‌افتد این است که فرسایش شغلی باعث می‌شود به فرصت‌هایی که قبلاً داشته اید فکر کنید بنابراین چه بسا خودتان را در رؤیا ببینید که اگر راه دیگری می‌رفتید موجود دیگری می‌شدید. خب چه باید کرد؟ زمانی که احساس می‌کنید جایی که نشسته اید جای شما نیست بهتر است کمی تأمل کنید. به عقب برگردید و ببینید چه راهی را آمده‌اید. شرایطی که در آن هستید به مراتب قابل پیش‌بینی‌تر از شرایطی است که از آن هیچ درکی ندارید و رها شدن از حس آزاردهنده کنونی لزوماً ضمانت آزادی‌تان نخواهد بود، به خاطر اینکه عموماً افراد در رؤیاپردازی‌هایشان فقط موفقیت را تصور و تجسم می‌کنند و مشکلات و پیچ و خم‌های راه را نمی‌بینند.

شما با رؤیا‌پردازی نباید هر چه را تاکنون جمع کرده اید یا هر چیز باارزش‌تان را برای مثلاً پرورش قارچ فدا کنید و به آتش بکشید. تقلید رؤیاگونه از شیوه و نسخه‌ای که دیگران برای خود پیچیده‌اند اشتباه است. اغلب محتواهای انگیزشی یا حرف‌های غیر واقعی به درد فضای مجازی می‌خورد. این مطالب انگیزشی اغلب ترجمه‌اند چیزی که شاید در اکوسیستم کارآفرینی ما جایی نداشته باشند. ما نمی‌توانیم نسبت به واقعیت‌های اقتصادی کشور بی‌اعتنا باشیم، ما در کشوری زندگی می‌کنیم که رقابت برای شغل بالاست در چنین محیط رقابتی که همه به‌دنبال جای شما هستند، شما نمی‌توانید به خاطر رفتن به‌دنبال رؤیاهایی نامشخص و مبهم شغلتان را رها کنید.

شاید حتی موضع من درباره استعفا به نظر بی‌رحمانه برسد اما باور کنید ما در قیاس با محیط‌های کاری حرفه‌ای تر، ‌بسیار راحت‌تر در جلد یک شخص ناراضی فرو می‌رویم و ذهن و روان خود و همکارمان را به هم می‌ریزیم. اینکه نارضایتی شغلی واگیردار است شکی نیست پس باید سعی کنیم این بیماری رفتاری را از اطرافیان نگیریم، مخصوصاً آنهایی که سابقه بیشتری نسبت به ما دارند و به هر دلیلی به چیزی که از سازمان می‌خواستند نرسیده‌اند. معمولاً اینگونه افراد خلاقیت و انگیزه جوانان را در سازمان‌ها می‌کشند و چه بسا آنها را به سمت استعفاهای هیجانی هل بدهند

اما باید توجه داشته باشیم ما دیگر در گذشته با آن شیوه مدیریت قرون وسطایی قرار نداریم و چه بسا آن چیزی که بر سر انگیزه و استعداد همکارمان آمده بر سر ما نمی‌آید. پس با هر چیزی هول نشویم و خودمان را قربانی شرایط نبینیم. از این جهت اگر در سازمان‌های سنتی با شیوه قدیمی کار می‌کنید چشم و گوش بسته به گفته‌ها و شنیده‌های کارمندان اعتنا نکنید. اگر شنیده اید فلانی با نصف کار شما دو برابر شما حقوق می‌گیرد اول مطمئن شوید و صرفاً چون فلانی گفته و فلانی از فلانی شنیده در دام رفتارهای احساسی نیفتید، حتی اگر به فرض این گونه هم باشد باز راهش افتادن در دام استعفای احساسی نیست.

نکته مهم دیگر اینجاست: افرادی در محیط‌های کاری موفق ترند که با یک وزش باد مخالف از بیخ و بن کنده نشوند. این تصور که همه چیز در هر شرایطی برای ما فراهم باشد تا ما خواسته هایمان را در محیط کار عملی کنیم واقع بینانه نیست و استعفا کردن با این پیشفرض‌ها تأمین‌کننده منافع فرد نخواهد بود. فرد تلاشگر چه کارمند، چه کارآفرین، چه کارگر اگر عشق بورزد و خلاقیت به خرج دهد و انگیزه ‌ای برای پیشرفت داشته باشد در هرجایی و در هر صندلی که باشد به خواسته‌اش - ولو تا حدی - می‌رسد. چالش اینجاست که ما گاهی آلارم‌ها را در درون خود بد ترجمه می‌کنیم

و به جای آنکه تغییر روانی و ذهنی کنیم می‌خواهیم محیط را به شکل و رنگ روان و ذهن و پیش فرض‌های خودمان دربیاوریم و چون می‌بینیم که این اتفاق نمی‌افتد دست‌مان فوراً روی دگمه استعفا می‌رود. البته اگر کسی واقعاً ذهن و روان پالایش و هرس شده‌ای دارد و مطمئن است محیط غیر قابل احیاست آن وقت می‌تواند به استعفا فکر کند. در این میان نقش سازمان‌ها بویژه سازمان‌های سنتی در تزریق حس استعفا به ذهن کارمندان را هم نباید نادیده گرفت. سازمان‌ها نیاز به گردگیری ذهنی و روانی از کارمندان خود دارند. سازمان‌ها نیاز دارند که حس ارزشمند بودن را به کارمندان خود القا کنند اما در بسیاری از سازمان‌های سنتی به این نکات توجه نمی‌شود.


ظاهراً امنیت شغلی دارند اما از درون ویران شده‌اند

امیر لاهوتی - دانش آموخته مدیریت و مشاور کسب و کار: احتمالاً همه ما دیده‌ایم کارمندانی را که چون قراردادشان رسمی است پس از اینکه در بخشی از سازمان عذرشان را می‌خواهند عملاً از سازمان خارج نمی‌شوند. آنها می‌مانند حتی شده در لابی! آنها ظاهراً امنیت شغلی دارند اما از درون ویران شده‌اند. این مسأله، مسأله ساده‌ای نیست. یک لحظه تصور کنید شما را نمی‌خواهند اما شما می‌مانید، حس اضافی بودن برای هیچ کس خوشایند نیست. اما سؤال اینجاست چرا استعفا نه! کسی به آن شخص نمی‌گوید از حقت گذر کن اما باید به این اندیشید:

به چه قیمتی؟ این مسائل آنقدر در سازمان‌های ما تکرار شده که تبدیل به امری بدیهی و قابل قبول شده است. البته کسی پیشنهاد نمی‌دهد در چنین حالتی از حقتان بگذرید و استعفا دهید چون بدون در نظر گرفتن جوانب و شرایط، «استعفا دادن» کاری غیرمنطقی است. تحقیقات نشان داده در 33 درصد مواقع افراد پس از خروج از کار، قبل از آنکه شغل دیگری پیدا کنند پشیمان می‌شوند اما یک وقتی کسی را هم می‌بینیم که در یک برهه‌ای آن تصمیم سخت را می‌گیرد و البته این پرش ممکن است زخمی‌اش هم بکند اما او دست کم حس بهتری نسبت به خود دارد. ببینید ما در فرهنگی بزرگ شده‌ایم که می‌گوید یا استخدام یا هیچ. این دوراهی در ما درونی شده.

گاهی ما درس نمی‌خوانیم که مفید باشیم ما به هدف چپیدن در یک سازمان آینده‌مان را می‌چینیم. در چنین حالاتی هدف با وسیله تغییر جایگاه می‌دهد. این می‌شود که بعضاً می‌بینیم اشخاص با هزار ترفند در جای نادرست می‌نشینند اما چون برای آن صندلی بهای سنگینی داده‌اند دیگر براحتی بلند نمی‌شوند و استعفا برایشان حکم محالات را دارد حتی اگر به وضوح ببینند که برای آن کار ساخته نشده‌اند حاضر نیستند کنار بروند چون شخص این حس را دارد که به سختی یا با ترفندها و نقشه‌های بسیار به آن منصب و حرفه رسیده

بنابراین نمی‌تواند صندلی خود را براحتی ترک کند. نکته دیگر اینکه ما چه تصویری از کار در جامعه به کودکان و نوجوان هایمان ارائه می‌کنیم؟ وقتی مدام در گوش کودک یا جوان‌مان می‌خوانیم که‌ داری بزرگ می‌شوی، درس بخوان تا استخدام شوی، جایی بیمه شوی و هر امتیاز دیگر، این جوان حتی زمانی که کارد به استخوانش رسیده هم ترس از ترک شغلش را دارد، چون واهمه‌ای هیولایی در او درونی شده که یا استخدام یا هیچ. این دست خودمان نیست. بله امنیت شغلی حق همه است اما با حقارت کار کردن امنیت شغلی نیست.

نیم نگاه

شاید حتی موضع من درباره استعفا به نظر بی‌رحمانه برسد اما باور کنید ما در قیاس با محیط‌های کاری حرفه‌ای تر، ‌بسیار راحت‌تر در جلد یک شخص ناراضی فرو می‌رویم و ذهن و روان خود و همکارمان را به هم می‌ریزیم. اینکه نارضایتی شغلی واگیردار است شکی نیست پس باید سعی کنیم این بیماری رفتاری را از اطرافیان نگیریم
من در این سه سال که استعفا دادم، 10 برابر بیشتر از آن 10 سالی که کارمند بودم پیر شدم. البته در حال حاضر درآمدی 10 برابر بیشتر از شغل قبلم دارم اما زحمتم هم 10 برابر شده است.روزنامه ایران - محبوبه مصرقانی، روزنامه نگار:

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: