کد خبر: ۱۹۲۱۲۸
تاریخ انتشار: ۰۰:۴۵ - ۲۸ فروردين ۱۳۹۷ - 2018April 17
مذهب و معنویت یک موضوع مرسوم و اصلی در میان مردم شده است. مردم در محافل خود تبار مسیح و مسائل مربوط به یهودیت، مسیحیت، اسلام یا بودائی را موردبحث قرار می‌دهند. ظاهراً آمریکایی‌ها در حال تغیر هستند.

شفا آنلاین>اجتماعی>به معنای واقعی کلمه خداوند همه‌جا است. در کافی‌شاپ‌ها و ایستگاه‌های قطار کشور آمریکا مردم در مورد موضوعاتی صحبت می‌کنند که زمانی تنها در کلاس‌های تعلیمات دینی مطرح می‌شدند. در حقیقت، اگر فیلم مصائب مسیح (The Passio- of the Christ) را ندیده باشید یا کتاب رمز داوینچی (The Da Vinci Code) را نخوانده باشید—یا اگر هنوز حداقل مدیتیشن را امتحان نکرده‌اید باید گفت که در اقلیت هستید.

به گزارش شفا آنلاین:مذهب و معنویت یک موضوع مرسوم و اصلی در میان مردم شده است. مردم در محافل خود تبار مسیح و مسائل مربوط به یهودیت، مسیحیت، اسلام یا بودائی را موردبحث قرار می‌دهند. ظاهراً آمریکایی‌ها در حال تغیر هستند.

نیاز به پاسخ‌ها
تراژدی 11 سپتامبر باعث شد که درون مردم آمریکا تکانی بخورد. بسیاری از افرادی که از رفتن به کلیسا و معبد خودداری می‌کردند پس‌ازاین تراژدی رفتن به کلیسا یا معبد را از سر گرفتند. اما پیش‌ازاین تراژدی فرایند دیگری در حال پدیدار شدن بود.
خانم کریستا تیپت، مجری برنامه رادیویی «صحبت از ایمان» در مینه‌سوتا می‌گوید که ما حرکات یوگا را انجام می‌دادیم، به کلاس‌های تائی چی می‌رفتم، و به چاکراهای خود انرژی می‌بخشیدیم، اما احساس رضایت نمی‌کردیم، چون همچنان این احساس را داشتیم که یک‌چیز گمشده اساسی در خود داریم. او به وب‌سایت WebMD می‌گوید: «به سوال‌های معنوی ما—به سوال‌های چرایی— پاسخ داده نشده است.» چرا چیزهای بد برای افراد خوب رخ می‌دهند؟ چرا خداوند یک فرد دوست‌داشتنی را در سن جوانی از ما می‌گیرد؟ غایت وجود ما چیست؟ خانم تیپت می‌گوید که این سوال‌ها همچنان فکر ما را دائماً به خود مشغول می‌کنند.
خانم تیپت می‌گوید: «چیزهایی که می‌خوانم و چیزهایی که احساس می‌کنم در حال تغیر هستند. این چیزها تقریباً برخلاف عادات فکری آمریکایی، استقلال و خودکارآمدی ما هستند، اما مردم به دنبال چیز بزرگ‌تر و بهتری هستند تا بخشی از آن باشند.» مردم یک نیاز اساسی به چنین چیزی دارند. و وقتی‌که مردم آن را تجربه می کنند—یا در طول یک بحران، بیماری یا یک مرگ—بیشتر خواهان آن می‌شوند.
خانم تیپت می‌گوید که به همین دلیل مردم در حال بازگشت به مذهب سنتی یا معنویت هستند. او می‌گوید: «گاهی از اوقات یک مذهب سنتی را به خاطر عقاید جزمی آن کوچک می‌شماریم، درحالی‌که که جوهر یا اصل این مذهب‌ها چیزی است که نیاز ما به یک‌چیز بزرگ‌تر و بهتر را برطرف می‌کند.»
نیاز به کمک به دیگران
دکتر هارولد کوئنیگ، دانشیار روان‌پزشکی و مدیر مرکز مطالعات مذهبی و سلامتی در دانشکده پزشکی دانشگاه دوک می‌گوید: «ظاهراً معنویت خودمحور دهه‌های اخیر در حال نابود شدن است.»
دکتر کوئنیگ به وب‌سایت WebMD می‌گوید: «وقتی‌که مسئول کشتی‌های زندگی خودمان هستیم، در حقیقت خودمان را فریب می‌دهیم. در این وضعیت مسئولیتی در قبال مراقبت از دیگران نداریم و تنها به خودمان اهمیت می‌دهیم.»
باوجوداین، دکتر کوئنیگ توضیح می‌دهد: «رفتار خودمحور و خودپسندانه یک‌چیز بد و نامناسب برای ماهیت انسانی است.» او ادامه می‌دهد: «حریص بودن و پرخوری کردن برای انسان‌ها خوب نیست. چنین رفتارهایی ما را خوشحال نمی‌سازند. این رفتارها تنها اشتها و میل ما را بیشتر می‌سازند و یک میل ارضانشده برای ما باقی می‌گذارند. به همین دلیل است که افراد مذهبی سالم‌تر هستند. افراد مذهبی زیاد تحت‌فشار یا استرس نیستند. تمرکز آن‌ها به‌غیراز خودشان است. آن‌ها در قبال دیگران نیز خود را مسئول می‌دانند.»
دکتر کوئنیگ می‌گوید که تا وقتی‌که یک فرد توجهش را به خارج از خود معطوف نکند، زندگی او معنا نخواهد داشت.
او توضیح می‌دهد: «در طول عصرها شعرای بسیاری در مورد چنین چیزی شعر سروده‌اند.» او ادامه می‌دهد: «هر مذهب و رسم معنوی روی نیاز به دوست داشتن همسایه تاکید می‌کند. در دین بودائی گفته می‌شود که محبت جاده نهایی به نیروانا است. گاندی نیز روی صلح و عشق تاکید می‌کرد. در قرآن نیز آمده است که جهان پس از مرگ بر اساس اعمال خوبی است که فرد در این دینا انجام می‌دهد.»
نیاز به هدف
دکتر کوئنیگ می‌گوید که پس از حادثه 11 سپتامبر مذهب و معنویت در حقیقت مرسوم‌ترین مکانیسم‌های مقابله‌ای بودند. در آن‌ها روزهای سیاه از هر 10 آمریکایی 9 نفر آن‌ها به مذهب برگشتند.
برای بسیاری از افراد دیگر، بدبینی آن‌ها باعث سفر طولانی آن‌ها به سمت مذهب سنتی شد، چون علم و طب نتوانستند انتظارات آن‌ها را برآورده سازند.
دکتر کوئنیگ به وب‌سایت WebMD می‌گوید: «مردم محدودیت‌های مراقبت پزشکی را می‌بینند. مردم مریض می‌شوند، مردم می‌میرند و گاهی از اوقات هیچ دارویی برای مشکل سلامتی آن‌ها وجود ندارد. هزینه‌های بیمه در حال افزایش هستند. مردم نگران شغل، اقتصاد و توانایی خود در پرداخت هزینه‌های بیمه هستند. همین مسائل باعث می‌شوند که مردم امیدی به علم و طب نداشته باشند.»
دکتر کوئنیگ می‌گوید که وقتی‌که این احساس در شما شکل می‌گیرد که به‌تنهایی در حال مبارزه با این مشکلات هستید، احساس استرس در شما افزایش می‌یابد. دکتر کوئنیگ توضیح می‌دهد: «اما اگر شما بخشی از یک سنت ایمانی (برای مثال، یک کلیسا) باشید و اگر فکر کنید که افراد دیگری از شما حمایت می‌کنند، احساس تنهایی نخواهید کرد. در این وضعیت این احساس در شما شکل می‌گیرد که خداوند از این بحران برای خلق یک رویداد خوب برای شما استفاده کرده است به‌عبارت‌دیگر، شما می‌توانید این بحران را تبدیل به یک رویداد خوب کنید.»
دکتر کوئنیگ می‌گوید که ما نسلی هستیم که جوینده هدف و معنا در رویدادهای تراژیک زندگی هستیم. ما از علم نیز رهنمودهایی می‌گیریم. دکتر کوئنیگ توضیح می‌دهد: «تحقیقات روی مردم تاثیر گذاشته‌اند. ما داده‌هایی داریم که نشان می‌دهند افراد مذهبی ظاهراً بهتر با مشکلات مقابله می‌کنند، هدف و معنای بیشتری در زندگی خود دارند و بهتر از خودشان مراقبت می‌کنند.»
نیاز به شفا
دکتر کوئنیگ می‌گوید که پیوند ذهن-بدن به‌خوبی با مدرک به اثبات رسیده است. او توضیح می‌دهد: «قطعاً مغزهای ما طوری سیم‌پیچی شده‌اند که با سلامتی و شفای ما در ارتباط باشند. سیستم عصبی مرکزی و سیستم هورمونی ما به‌وسیله هیجان‌ها یا احساس‌های ما به نظم درمی‌آیند. این دو سیستم پیوند مستقیمی با سیستم شفابخشی مرکزی ما یعنی سیستم عصبی و سیستم قلبی و عروقی دارند.»
دکتر کوئنیگ می‌گوید که بنابراین مغز ما به‌طور دائم در حال مداوا کردن بدنمان است. او توضیح می‌دهد: «به نظر می‌رسد که ایمان داشتن با فرایند شفابخشی ارتباط مستقیمی دارد. ازنظر علمی نیز چنین چیزی بسیار پذیرفته‌شده است. آیا مغز با خداوند پیوندی دارد؟ ما باید بتوانیم به شیوه‌ای خداوند را درک کنیم، بنابراین از طریق مغز شاید بتوان خداوند را درک کرد.»
خانم تیپت می‌گوید که در حقیقت زندگی‌های ما با جنبش عصر جدید (New Age Movement) غنی‌شده‌اند. درحالی‌که زمانی ما تفننی به بسیاری از اعمال مذهبی و معنوی می‌پرداختم، جنبش عصر جدید پا را فراتر از این گذاشته است و بعضی از تکه‌های سنت‌ها را کنار هم قرار داده است، اما به شیوه‌ای که زیاد غیرمنتظره نیست.
تحقیقات بی‌شماری نشان می‌دهند که مدیتیشن نشانه‌های مشهود استرس همچون کورتیزول (یک هورمون استرس) و سطوح فشارخون را کاهش می‌دهد. خانم تیپت به وب‌سایت WebMD می‌گوید: «افراد بسیاری که مسیحی یا یهودی هستند یوگا و مدیتیشن را نیز انجام می‌دهند.» او می‌گوید: «این تحقیق‌ها مفهوم پیوند میان بدن، ذهن و روح را منعکس می‌کنند.» خانم تیپت اضافه می‌کند: «مدیتیشن یک فناوری روح و روانی است که در بودائی به جدیت موردتوجه قرارگرفته است و در طی سال‌های بسیار به آن تعالی بخشیده شده است. اکنون طوری شده است که افراد معتقد به دیگر مذهب‌ها به دنبال نحوه کارایی دین بودائی و اضافه کردن اعمال آن به اعمال خودشان هستند.»
نیاز به امید
دکتر جروم گروپمان، رئیس طب آزمایشگاهی در مرکز پزشکی Beth Israe- Deaconess در بوستون و رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد و نویسنده کتاب «آناتومی امید» می‌گوید که 80 درصد از بیمارها از پزشک خود می‌خواهند که با آن‌ها در مورد مسائل معنوی صحبت کنند.
دکتر گروپمان به وب‌سایت WebMD می‌گوید: «بیماران از من می‌خواهند که برای آن‌ها دعا کنم.» او ادامه می‌دهد: «از یک‌سو می‌خواهم که برای آن‌ها دست به دعا بردارم. اما آیا یک بیمار باید در معرض اعتقادهای مذهبی پزشک خود قرار بگیرد؟ این یک پرسش ساده نیست. اعتقادهای یک پزشک ممکن است با اعتقادهای بیمار مطابقت داشته باشد یا نداشته باشد. اگر پزشک و بیمار مذهب‌های متفاوتی داشته باشند، درنتیجه نگرش‌های متفاوتی دارند. حتی اگر هردوی آن‌ها یک مذهب مشابه داشته باشند، این امکان وجود دارد که تعبیر متفاوتی از نقش دعا داشته باشند.»
دکتر گروپمان در کتاب خود به یکی از اولین بیماران خود اشاره می‌کند که یک زن جوان مبتلابه سرطان سینه بود. او در کتاب خود می‌گوید: «این خانم در سینه خود توموری داشت که به‌اندازه یک گردو بود. من در خانواده‌ای بزرگ‌شده بودم که یک پیشینه یهودی سنتی داشت. فکر کردم که بهتر است دست دوستی به او دهم و دریابم که چطور یک زن جوان باهوش این امکان را به تومور می‌دهد که به این اندازه برسد و به دنبال هیچ کمک پزشکی نرود.»
داستان این دختر جوان پیچیده‌تر از آن بود که دکتر گروپمان انتظارش را داشت. این دختر جوان یک ازدواج غم‌انگیزی داشت و با کارفرمای خود رابطه نامشروع برقرار کرده بود، هرچند عشقی به کارفرمای خود نداشت، اما این تنها راهی بود که با آن می‌توانست از این ازدواج فرار کند. تعبیر او از سرطان سینه این بود که بدین‌وسیله خداوند می‌خواهد او را تنبیه کند. به‌عبارت‌دیگر، این دختر جوان ابتلا به سرطان سینه را تنبیهی از جانب خداوند می‌دانست.
دکتر گروپمان می‌گوید: «کاملاً گیج شده بودم و بااحساس آمیخته با گناه و شرم از این دختر عقب‌نشینی کردم. جراح ارشد او را به درمان ترغیب کرد. اما شرم او آن‌قدر زیاد بود که درنهایت سرطان سینه او باعث مرگش شد.» وقتی‌که امید یک فرد تا این حد کاهش می‌یابد دیگر احساس‌ها رخ می‌نمایند. دکتر گروپمان توضیح می‌دهد: «این دختر جوان احساس می‌کرد که هیچ کنترلی روی جهان خود ندارد و هیچ‌یک از اعمال او تاثیری در زندگی‌اش نخواهند داشت.» دکتر گروپمان ادامه می‌دهد: «داستان این دختر می‌تواند یک درس عالی در مورد امید و نبود امید بدهد و به دیگران بیاموزد که با امید می‌توانند آینده بهتر داشته باشند و تغیر مثبتی در زندگی خود به وجود آورند.» دکتر گروپمان به وب‌سایت WebMD می‌گوید: «بحران پرسش‌های پیچیده‌ای را به ذهن می‌آورد.» او در مورد یکی از بیماران خود سخن می‌گوید که یک پسر جوان مبتلابه سرطان بود. این پسر جوان بعدها در اثر تزریق خون مبتلابه ویروس HIV شد و درنهایت به دلیل بیماری AIDS فوت کرد. در مورد این بیمار دکتر گروپمان می‌گوید: «پدر و مادر این پسر جوان دائماً سوال "چطور خداوند امکان وقوع چنین چیزی را داد؟" را می‌پرسیدند و من هم در پاسخ چیزی برای گفتن نداشتم.»
دکتر گروپمان می‌گوید که این خانواده توانست با تعهد به کمک به فرزند بیمار خود شیوه‌ای را برای مقابله با این مشکل پیدا کند. دلایل و مستندات بیشتری وجود دارند که نشان می‌دهند کمک به دیگران ریشه مذهب و معنویت است.WebMD

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: