غارتگری اجتماعی عبارت است از این که رفتار فرد در موقعیت های مختلف زندگی و کار به گونه ای است که گویی تصور می کنند به هر شیوه ممکن می توانند و باید از مجموع منابع و فرصت هایی که در اختیار دارند حداکثر انتفاع یا بهره جویی را داشته باشند فارغ از آن که این بهره جویی یا استفاده چه پیامدهایی برای سازمان محل کار یا به طور کلی برای جامعه دارد.
شفا آنلاین>اجتماعی>قانون گریزی، اختلاس، رشوه و سرپیچی از قانون و مقررات به مثابه غارتگری اجتماعی است
غارتگری اجتماعی عبارت است از این که رفتار فرد در موقعیت های مختلف زندگی و کار به گونه ای است که گویی تصور می کنند به هر شیوه ممکن می توانند و باید از مجموع منابع و فرصت هایی که در اختیار دارند حداکثر انتفاع یا بهره جویی را داشته باشند فارغ از آن که این بهره جویی یا استفاده چه پیامدهایی برای سازمان محل کار یا به طور کلی برای جامعه دارد.
یکی از پدیده های همگانی در جامعه امروز ایران غارتگری اجتماعی است. غارتگری اجتماعی عبارت است از این که رفتار فرد در موقعیت های مختلف زندگی و کار به گونه ای است که گویی تصور می کنند به هر شیوه ممکن می توانند و باید از مجموع منابع و فرصت هایی که در اختیار دارند حداکثر انتفاع یا بهره جویی را داشته باشند فارغ از آن که این بهره جویی یا استفاده چه پیامدهایی برای سازمان محل کار یا به طور کلی برای جامعه دارد. ناگفته نماند معمولا افراد این استفاده حداکثری از فرصت های خود را فارغ از ماهیت عمل آنها که منطبق بر قانون است یا نیست انجام می دهند. قانون گریزی، اختلاس، رشوه و سرپیچی از قانون و مقررات به مثابه غارتگری اجتماعی استغارتگری اجتماعی؛ چرا مردم طمع می کنند؟
غارتگری اجتماعی به شیوه های بسیار متفاوت و متکثری در مجموعه وسیعی از موقعیت های اجتماعی و کاری آشکار می شود. از ساده ترین رفتارهای غارتگرانه می توان به رفتارهای هر یک از ما در زندگی روزمره اشاره کرد. برای مثال وقتی موتورسواری از پیاده رو برای رسیدن سریع تر به مقصد استفاده می کند به نوعی در حال غارت فضای شهری است. در همین راستا، وقتی کارمندی در محیط اداری خود و در زمان کار، حداکثر استفاده را برای پیگیری فعالیت های غیرسازمانی یا شخصی خود انجام می دهد یا این که از امکانات سازمان برای اهداف شخصی استفاده می کند نیز نوعی غارتگری اجتماعی محسوب می شود.
این مسئله در سطوح بالاتر هم مشاهده می شود، هنگامی که مدیران و کارگزاران دولت و حکومت از موقعیت شغلی و از پست سیاسی و سازمانی خود حداکثر بهره برداری را برای اهداف شخصی به کار می برند. در تمام این موارد می توان گفت به مجموعه فرصت ها و هر شکلی از دارایی های عمومی نوعی تجاوز و تعدی صورت گرفته است. در اینجا می توان از مفاهیم ساده تر مانند قانون گریزی، اختلاس، رشوه و سرپیچی های مختلف از قانون و مقررات جامعه نیز نام برد.
غارتگری اجتماعی به واقع مفهومی است که می خواهم به کمک آن به فضای عاطفی و شناختی حاکم بر وضعیت کنونی جامعه مان اشاره کنم. ما در مجموعه روابط بین الاذهانی و احساس های خودمان شکلی از ادراک جمعی را به وجود آورده ایم که بر اساس آن گویی هر کسی می تواند و مجاز است از تمامی فرصت ها و امکانات موجود برای رسیدن به موفقیت یا دست یافتن به شکلی از سرمایه، اعم از سرمایه اقتصادی، فرهنگی یا هر نوع سرمایه دیگر به سود منافع شخصی خود بهره برداری کند.
غارتگری اجتماعی پدیده ای فراتر از رفتارهای صرفا نابهنجار یا قانون گریز است به طوری که می توان گفت این پدیده امروز به صورت نوعی الگو یا مدل فرهنگی یا شکلی از معنا به صورت موثر و عملی در جامعه ما سیطره پیدا کرده است. در این مدل فرهنگی، به نوعی افراد سازمان ها، روال ها و رویه های حاکم بر جامعه گویی آمادگی دارند تا با تمام اشکال ساخت و پاخت یا زد و بند برای استفاده از فرصت یا رسیدن به موفقیت با افراد همکاری کند.
غارتگری اجتماعی نوعی ساختار احساسی و شناختی است که نه تنها اجازه اشکال گوناگون بهره برداری و سودجویی یا فرصت طلبی را به افراد می دهد که به نوعی این بهره مندی ها و سودجویی ها را با برچسب نوعی داغ ننگ یا عمل نابهنجار نمی شناسد. گویی وقتی چیزی همگانی شد پس برای همگان است. در این مدل فرهنگی غارتگرانه نوعی فشار هنجاری برای کنترل و نظارت بر کنش های غارتگرانه وجود ندارد یا به شدت ضعیف شده است بلکه ندای درون یا صدای وجدان نیز به سختی ممکن است افراد را برای کنش های غارتگرانه شان سرزنش کند.
نکته ای که نباید از نظر دور داشت آن است که غارتگری اجتماعی به منزله مدلی فرهنگی در ایران معاصر شکل گرفته است. در واقع نظام دیوان سالاری در ایران معاصر از ابتدا تابه امروز نتوانست به صورت سازمان ارگانیک یا اندام وار در امتداد زندگی شغلی و ارزش ها و باورهای جامعه خود را تعریف کند. از این رو گویی نظام بروکراسی، سازمانی و دیوان سالاری یا به صورت امری بیرونی یا دیگری برای جامعه ما تعریف شده.
قانون گریزی، اختلاس، رشوه و سرپیچی از قانون و مقررات به مثابه غارتگری اجتماعی استغارتگری اجتماعی؛ چرا مردم طمع می کنند؟
از این رو باید گفت ناتوانی جامعه ما در تخصیص نوعی نظام سیاسی دموکراتیک مبتنی بر آرای واقعی و اصیل مردم شاید یکی از علل اصلی شکل گیری این مدل فرهنگی غارتگرانه است. از سوی دیگر این تصور جمعی از فقدان شایسته سالاری، قانون مداری و عدالت در نظام اجرایی جامعه معاصر ایران به طور طبیعی و تدریجی این احساس جمعی را شکل داده که هر کس باید حداکثر تلاش خود را برای بهره جویی از این سازمان ها به کار بندد.
امروز اشکال پیچیده ای از احساسات در جامعه معاصر ما شکل گرفته است. احساس اجحاف، ناکارآمدی، بی قانونی و ناشایسته سالاری از جمله احساساتی است که در ذهن و ضمیر جمعی جامعه ایران معاصر ریشه دوانده است.
مسئله غارتگری اجتماعی تنها یک مقوله عقلانی نیست و ریشه در ساختار جمعی ما دارد. در موقعیت غارتگرانه افراد از سویی همواره احساس ناامنی می کنند چرا که به نوعی این باور شکل گرفته است که همه در کمین یکدیگر نشسته اند و ممکن است هر لحظه بخشی از سرمایه های اقتصادی، سیاسی و ... خود را از دست بدهیم.
این احساس که قاعده و قرارداد اجتماعی نمی تواند تضمین کننده منافع مشروع قانونی من باشد و این احساس که هر کس برای تضمین آینده خود باید تلاش کند تا حداکثر دسترسی به منافع و سرمایه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یا فرهنگی را به دست آورد و در غیر این صورت ممکن است آینده او تیره و تار شود به این معنی است که ما درگیر یک نوع احساس جمعی هستیم. از این رو باید گفت موقعیت پروبلماتیک غارتگرانه اگرچه در رفتارهای گوناگون آشکار می شود، در واقع ریشه در فرم و ساختاری از احساسات و مجموعه ای از شناخت ها و باورهایی دارد که ما از خودمان، جامعه و آینده داریم.
غارتگری اجتماعی بیش از آن که امری روانشناسانه یا بیماری فردی باشد نوعی ساختار احساسات است که باید آن را در وضعیت کلی حرکت تاریخی جامعه ایران در دوره معاصر جستجو کرد. غارتگری اجتماعی را باید امری دانست که به نوعی از درون عملکردهای سیاست، اقتصاد، فرهنگ و جامعه ما در دوران معاصر بیرون آمده است. در واقع این افراد نیستند که کنش های غارتگرانه را شکل می دهند بلکه کنش های غارتگرانه بخشی از عملکرد نهادی، سازمانی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در دوران معاصر است.
غارتگری اجتماعی جامعه امروز ما را باید پدیده ای دانست که در درون حرکت تاریخی معاصر ما و در نتیجه ناتوانی برای ساختن یا تاسیس کردن موسسات اقتصادی مدرن شکل گرفته است. نهاد قانون و نظام دیوان سالاری را باید بزرگ ترین و مهم ترین شکل جامعه مدرن دانست و مادامی که ما در شکل دادن نظام دیوان سالاری توانمند ناکام باشیم به همان میزان موقعیت های غارتگرانه در جامعه به وجود می آید.
بگذارید به زبان ساده تر این پدیده را توضیح دهم. در دوره معاصر ما به کمک فناوری ها و صنعت این توانایی را پیدا کردیم که تمام منابع طبیعی خود را به کنترل و سیطره در بیاوریم و در نتیجه این تسلط تکنیکی ما بر طبیعت و تاریخ، مجموعه وسیعی از سرمایه های طبیعی، تاریخی و ... در اختیار مردم قرار گرفت؛ ما در دهه های اخیر همه ذخایر صدها هزار ساله این سرزمین را بهره برداری کردیم. در واقع ما نه تنها دارایی گذشتگان را به غارت بردیم بلکه تمام سهم آیندگان را نیز یکجا به یغما بردیم.
غارتگری اجتماعی؛ چرا مردم طمع می کنند؟
در این میان ما حتی به سهم انسان ها و گروه های ساکن در ایران امروز نیز به گونه ای منصفانه و عادلانه نگاه نکرده و همه با هم در نوعی رقابت منفی تلاش کردیم تا با تشکیل ائتلاف های استراتژیک در درون سازمان ها یا از طریق پست ها و موقعیت های خود، سهم گروه ها و افراد دیگر را از آن خود کنیم و تا جایی که مجال داشتیم به سهم یکدیگر، غارتگرانه نگریستیم. نتیجه چنین غارتگری که کمتر از یک قرن رخ داده و پیش روی ماست این است که همه ما احساس ناامنی می کنیم و نمی دانیم چه آینده ای در انتظار ما و فرزندان مان است. حتی دیگر نگران فرزندان مان هم نیستیم؛ بیش از هر چیز اغلب ما در این فکر هستیم که جان خود را به سلامت از این معرکه به در ببریم.
اما گذشته از اینها، سال ها ما با کمک فناوری و دیوان سالاری موجود نوعی فرهنگ یا الگوهای فرهنگی را سازمان داده ایم که نه تنها غارت را هر روز تجربه می کنیم بلکه نوعی اشتهای سیری ناپذیر نسبت به برخورداری از فرصت ها و منابع از امکانات موجود در طبیعت پیدا کرده ایم.
«نوربرتالیاس» معتقد است روند شکل گیری تمدن در دنیای مدرن مبتنی بر گسترش نوعی خویشتن داری است. منظور الیاس از خویشتن داری این است که در دنیای مدرن نوعی ساختار احساسات در جامعه به وجود می آید که بر اساس آن انسان معاصر نوعی کنترل از درون و شیوه ای از محدودسازی خود را به صورت امری همگانی به وجود می آورد. اگر از این زاویه نگاه کنیم باید این پرسش را مطرح کنیم که تک تک افراد در جامعه ما به ویژه آنها که در موقعیت های اداری و سازمانی قرار گرفته اند که امکاناتی در اختیار آنها است، تا چه میزان بر اساس معیار خویشتن داری عمل می کنند؟
غارتگری اجتماعی بیان دیگری از ناکامی جامعه ما در توسعه شکلی از خویشتن داری اجتماعی است. شاید در برخی زمینه ها مانند روابط اجتماعی این خویشتن داری را مشاهده می کنیم اما در زمینه بهره برداری از منابع، اعم از منابع طبیعی، تاریخی و سازمانی به سختی می توان نمره یا ارزیابی قابل قبولی از روند رشد تمدن معاصر داشت.
در همین راستا «میشل فوکو» معتقد است که نظم و انضباط همگانی یکی از اصلی ترین عملکردهای جامعه مدرن است. انضباط یا نظم از نظر «فوکو» عبارت است از شکل گیری نوعی روابط قدرت در جامعه معاصر که طی آن افراد به نحوی ارزش ها، باورها و سازوکارهای قدرت در جامعه را درونی کرده اند که به طور خودانگیخته شکلی از انضباط و نظم همگانی را ایجاد می کنند.
به اعتقاد من در جامعه ما حرکتی وارونه صورت گرفته است به این معنا که سازمان ها و نظام اداری در جامعه ما نتوانسته است سازوکارهای نظارت بر عملکرد افراد و انضباط به معنای فوکویی آن را شکل دهد. ما هنوز نتوانسته ایم بر اساس تجربه تجدد در ایران معاصر موفق به خلق سوژه هایی شویم که لازمه زیست همگانی متمدنانه در جامعه معاصر است و نیتجه این وضعیت نوعی نزول آشفتگی جمعی در موقعیت های گوناگون زندگی است.
در چنین فضایی اگرچه ظاهرا افراد می توانند به دلیل نداشتن قید و بندها یا سازوکارهای انضباط و نظارت از نوعی بلبشو و آشفتگی استفاده کرده و شکلی از آزادی عمل را تجربه کنند اما در عین حال افراد به همان دلیل که به سوژه های خودانگیخته و توانمند تبدیل نشده اند، همواره نسبت به خود، زندگی و جامعه شان احساس ناتوانی، ناامنی و در نهایت نارضایتی و ناخرسندی دارند. در نتیجه این موقعیت افراد لاجرم از غارتگری اجتماعی به مثابه یک راهبرد بهره می برند.هفته نامه صدا - ن
عمت الله فاضلی*:* استاد مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی