ما ایرانیان مردم سخت کوش و بلندپرواز هستیم؛ طبعمان هم خیلی بلند است. یا کاری را نمیکنیم یا وقتی میکنیم از قناعت و میانهروی و اعتدلال درش خبرش نیست؛ الا و لابد باید همه حد نصابهای جهانی را در هم بشکنیم
شفا آنلاین:ما
ایرانیان مردم سخت کوش و بلندپرواز هستیم؛ طبعمان هم خیلی بلند است. یا
کاری را نمیکنیم یا وقتی میکنیم از قناعت و میانهروی و اعتدلال درش
خبرش نیست؛ الا و لابد باید همه حد نصابهای جهانی را در هم بشکنیم.
به گزارش
شفا آنلاین:مثلا، رکورد دستنیافتنی سرانه تولید موتورسیکلت غیراستاندارد دودزا،
نوشیدن نوشابه گازدار، جراحی دماغ و واردات لوازم آرایش از آن ماست. ما
احتمالا گستردهترین پوشش بیمه درمانی را در دنیا داریم؛ تعداد بیمهشدگان
در ایران از جمعیتاش بیشتر است. حالا چه جوری است که چند مطالعه داخلی و
خارجی میگویند سی چهل درصد کودکان جمعیتشهری فاقد بیمهاند، من یک علت
اش را نمیدانم... رکورد مرگومیر ناشی از تصادفهای رانندگی از دیگر
مفاخر ملی ماست.
اگر
وقت و حوصله داشته باشید و در تار عنکبوت جهانگستر (www) دنبال کلید واژه
«مافیا» بگردید، خواهید دید ما در کثرت عدد مافیا هم سرآمد اقرانیم.
مافیاهای عامی مثل مافیای قدرت و ثروت و مافیای سیاست یا مافیاهای
بلندآوازهای مانند مافیای موادمخدر و جرایم سازمان یافته ... مافیای
گوشی تلفن همراه، مافیای فوتبال، مافیای خودرو، مافیای پزشکی، مافیای بیمار
دزدی، مافیای نفتی، مافیای فرهنگی و دانشگاه هاوایی، مافیای آرد و نان،
مافیای قاچاق نیروی انسانی، مافیای صنعت قند، مافیای سینما، مافیای چای،
مافیای سیمان، مافیای کاغذ، مافیای قاچاق کالا، مافیای پول شویی، مافیای
مد و مافیای میوه. خود من مافیاهای چادر مشکی، آهن قراضه و مافیای قبر را
از بقیه بیشتر میپسندم. دور نیست که خبر برسد مافیای گوشکوب و آدامس
بادکنکی و سنگپا و توپ پلاستیکی هم به سیاهه طویل مافیاهای ایرانی اضافه
شد.
اهالی
فرهنگستان و عالمان علوم سیاسی ناچار ایراد خواهند گرفت که مافیا، حتی در
عالم مجاز و استعاره، چنین وسعتی ندارد و سازمانیافتگی (organization) و
جنایتپیشگی(criminality) و ارتباط خانوادگی (famililality) از اسباب و
لوازم لاینفک مافیاگری است و این سه شرط در مافیاهای ایرانی غایباند:
سازماننایافتگی از مواریث تاریخی ماست، حتی اگر به قصد خلافکاری باشد؛
اگر کسی را به سبب فعالیتهای به اصطلاح مافیایی به دادگاه بکشند، استثناست
نه قاعده؛ و بیشترینه مافیابازهای ایران رابطه نسبی یا سببی با هم ندارند.
مافیاها و شبهمافیاهای ایرانی و روابط درونی شان بیشتر شبیه قبیله
مائومائواند تا مافیای مارلون براندو و آلپاچینو؛ هر چند که منافع شان
کمی درشتتر از مداخل رئیس یا جادوگر قبیله مائومائوست. اینها همه درست ولی
باز این پرسش سمج دستبردار نیست که رفیقبازی، نان قرض دادن، رعایت نکردن
قواعد بازی جوانمردانه و باج دادن و تمسک جستن از رییس روسا، حتی در تجارت
آهن قراضه، چه به سر ما آورده که در مضیقه واژگان، از ترمینولوژی آدمکشان
سیسیل و شیکاگو برای توصیف حال و روز خود مدد میجوییم.
...
میدانیم که مافیا بالضروره چیز بدی است و حالا که خبر کشف مافیای دارو در
دوره گذشته مدیریت دارویی کشور در اقطاب مملکت طنینانداز شده، سادهترین
کارها این است که فیالمثل، نام و نشان هفتهشت مدیر دوره قبل و
پسرخالههای شان را که مجوز واردات یا تولید دارو گرفتهاند بر سر کوی و
بزن جار بزنیم و دلخوش بداریم که خوب دیگر کس را آن زهره نخواهد بود که از
مقام خود برای نان و آب رساندن به فک و فامیل اش بهره جوید ... بعد هم
بر سر خود آب تطهیر بریزیم که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت و کشتیبان عوض
شده و کشتیبان نو را سیاستی دگر آمده و زین پس خرابه نظام دارویی مملکت به
چشم برهمزدنی گلستان خواهد شد.
...
شان مجلس را بالاتر از این میدانم که تحقیق و تفحص اش به سطح لگد به
مرده زدن تنزل یابد. این را نیز بس عوامانه میدانم که کسی علتالعلل
دنداندرد بیست و پنج ساله را در سنگ ریزهای که دیروز صبح زیر دندان
آدم رفته جست وجو کنند...
...
اصلا شما مقام ارشدی را در حوزه نظارت بر دارو سراغ دارید که بلافاصله بعد
از خروج از وزارت، سابقه کار در صنعت دارو را در پرونده شغلیاش نداشته
باشد؟ ... چارچوب ارتباط میان نهاد ناظر با بنگاههای اقتصادی تحت نظارتش-
بدبختانه - هنوز در کشور ما تعریف نشده مانده و تا چنین است، قافله
نظام دارویی ایران تا به حشر لنگ خواهد بود. دیگران هم در جاهای دیگر دنیا
با این گرفتاری دست و پنجه نرم کردهاند، اما نه با داغ و درفش، به عبارت
دیگر، اول موضوع را خوب شکافتهاند و قانون مناسب تدوین کردهاند. آنگاه
اگر کسی از قانون تخطی کرد، دمار از روزگارش درمیآورند.
جورج
استیگلر، اقتصاددان آمریکایی، نخستین کسی بود که به سال 1971 در مقاله
دورانساز «نظریه وضع مقررات در اقتصاد» به کندوکاو نظریه تسخیر نشست و
نتیجه گرفت بنگاههای صنعتی- به عکس تصور غالب - دوست دارند تحت نظارت
قرار گیرند، چون میتوانند ناظران را تحت نفوذ خود درآورند تا ناظران به
دلخواه بنگاهها رفتار کنند. گروههای ذینفع نیز برای اعمال نفوذ روی
قانونگذاران با یکدیگر رقابت میکنند. بنگاههای ذینفع برای به تصویب
رسیدن قوانین مطلوب خودشان تلاش میکنند و سپس برای به دست آوردن قدرت روی
افراد تحت استخدام سازمان ناظر وارد عمل میشوند. پشتسرش سازمانهای ناظر
زیر نفوذ بنگاههای مورد نظارت خود قرار میگیرند، افراد تحت استخدام
سازمان ناظر عموما از متخصصان همان صنعت تحت نظارت هستند و معمولا در آن
صنعت کار کردهاند و بنابراین احساس همدردی و نزدیکی بیشتری با بنگاههای
تحت نظارت دارند؛ ناظران امیدوارند که پس از پایان خدمت شان در سازمان
ناظر، شغل مناسبی در بنگاههای تحت نظارت به دست آورند و این امیدواری باعث
میشود که آنها تمایل و علاقه بیشتری به جلب رضایت بنگاههای تحت نظارت
داشته باشند؛ سازمانهای ناظر معمولا منابع مالی محدودی دارند و ممکن است
از لحاظ مالی به بنگاههای تحت نظارت خود وابسته شوند.
قانون
سازمان غذا و داروی آمریکا ارتباط میان ناظر و نظارتشونده را به دقت
تعریف کرده: کسی که در نهاد ناظر (کنگره، سنا، FDA، وزارت بهداشت) کار
میکند، نه خودش و نه خانوادهاش حق ارتباط مالی و اداری با تجارب دارو
ندارند ... به گمان ام حلقه مفقوده مدیریت دارو در ایران همین جا باشد؛
قانونی مصوب سال 1334 و با ویژگیها و کم و کاستیهای دهه 1950 میخواهد
نظام دارویی را وارد هزاره سوم کنند.
عقاب
تیزنگاه حاکمیت - به معنای اعم اش- اگر در تیر جگردوزی که در پهلوی اش
نشسته نیک نظر کند، بیبروبرگرد پر خویش خواهد دید: سامانهای نابسامان و
قانونهایی از رده خارج و روشهایی منسوخ که در همین ربع قرن اخیر دولت و
مجلس پایشان مهر تایید گذاشتهاند. پدرخواندههای آتی را هم در دوردست
نجوییم؛ آدمها معصوم نیستند و اگر قانون درست و چارچوب، شایسته نباشد، در
وجود تکتک ما دُن کورلیونهای خوابیده که دیر یا زود بیدار خواهد شد و
مافیا را راهبری خواهد کرد.
با محمدعلی یوسف نیا رئیس جامعه جراحان قلب ایران
استفاده از کلمه مافیا برای پزشکان دردناک است
: چند سال است که مشغول جراحی قلب هستید؟
38 سال.
:در کل چند سال است که جراحی میکنید؟
حدود 42 سال.
: متولد چه سالی هستید و کجا به دنیا آمدهاید؟
سال 1327 در شهر قم. تا 18 سالگی ساکن قم بودم و بعد برای تحصیلات پزشکی به تهران آمدم
: شغل پدرتان چه بود؟
پدرم راننده بود
: چند خواهر و برادر دارید و اینکه آیا همه تحصیلکرده هستند؟
ما
هشت نفریم که همه تحصیلکرده هستیم. یک برادرم خلبان است. برادر دیگرم
دکترای فیزیک اتمی دارند و ساکن امریکا هستند. برادر دیگرم مهندس ساختمان
است و با من میشویم چهار برادر.
: پدر و مادر شمارا برای تحصیل تشویق میکردند؟
بله مادرم بسیار ما را تشویق میکردند. ایشان اکنون 92 سال دارند. شهر قم
شهری با پسزمینه درس و تحصیل بود و همچنین به اعتقاد بنده مادر در یک
خانواده نقش مهمی در تشویق فرزندان به علمآموزی دارد. نقش مادر بسیار مهم
است، کسی که پیگیر این امور باشد. من هم به همین شیوه تشویق شدم اما اینکه
بگویم برادرانم به من کمک میکردند، خیر. بنده از اول خودم بهصورت خودجوش
علاقه به فراگیری داشتم. در مورد سبک درس خواندنم هم باید بگویم اینطور
نبود که هدفم فقط شاگرداولی باشد بلکه باعلاقه قلبی درس میخواندم تا جایی
که یادم هست درس خواندن را دوست داشتم.
: علاقه به پزشکی از چه زمانی در شما به وجود آمد؟
شاید از کودکی ولی از وقتیکه وارد دبیرستان شدم تقریباً میدانستم که
باید به دنبال چه هدفی بروم. البته که داییام هم پزشک بودند و همین شاید
بیتاثیر نبود، گمان میکنم تصویر پسزمینه خوبی از پزشکی داشتم. من سه
دایی داشتم که دو نفر از آنها مهندس بودند و یکی هم پزشک و اینکه ایشان
پزشک شاید تاثیر خود را بر علاقه و هدفم برای آینده گذاشت.
: کودک بازیگوشی بودید؟
خیر، بسیار آرام و درونگرا بودم.
: اهل ورزش و کارهای جانبی؟
آن موقع که نه اما الآن تنیس را در سطح خوبی بازی میکنم. البته تفریحات
اندک جانبی وجود داشت مثل کوهنوردی، اما در مقایسه باحال حاضر میتوانم
بگویم خیر در دوران نوجوانی یا جوانی ورزشکار نبودم.
: ورودی چه سال دانشکده پزشکی هستید؟
سال 1345.
: آن زمان شرایط دانشگاه چگونه بود؟
بسیار خوب بود. اساتیدی که داشتیم علاوه برافزودن علم، روح علمی را نیز میان دانشجویان اشاعه میدادند.
: استاد برجستهای که به روی شما تاثیر خاصی داشته؟
زمان پزشکی عمومی که هیچ اما وقتی وارد دوره جراحی شدم دکتر واردانی این
تاثیر را روی حرفهام گذاشت. همچنین دکتر عطایی. تاثیر ایشان هم بسیار
شگرف و عمیق بود. به عقیده من اینها اساتیدی بودند که تاثیر خاصی بر
شاگردانشان داشتند.
: اصلاً چرا جراحی را انتخاب کردید؟
من به روانشناسی و جراحی علاقه داشتم. دیدم با روانشناسی نمیتوانم کنار
بیایم و شرایطم هم بهگونهای بود که باید هدف بالاتری در رشته خودم
برمیگزیدم به همین ترتیب وارد رشته جراحی شدم.
: به نظر شما چرا این سلسله اساتید تاثیرگذار که هم بهصورت علمی و هم اخلاقی بر روی شاگردان تاثیر میگذاشتند دیگر تکرار نشدند؟
به عقیده من درگذشته مردم بادلشان زندگی میکردند. ما این را تبدیل کردیم
به انسان محاسبهگر. من این تغییر را بهوضوح دیدهام. شاگردی داشتم که به
من میگفت خانوادهاش با تحصیل او در رشته جراحی قلب مخالفاند. به او
میگفتند برای مثال تو که قرار است از یک جراحی قلبی که ممکن است 8 ساعت
طول بکشد، مبلغی را کسب میکنی خب همان را میتوانی در عمل بوتاکس و زیبایی
به دست بیاوری شاید چند برابر هم بیشتر. این ناراحتکننده است که برای هر
چیزی دیگر محاسبه میکنیم که میصرفد یا نه.
:چرا به رشته جراحی قلب علاقهمند شدید؟
بهصورت اتفاقی. وقتی رشته جراحی عمومی را در سال 1358 به پایان رساندم
یکی از رزیدنتهایی که بیمارستان قلب کار میکرد آمد بیمارستان ما و مشغول
شدند و بعد از مدتی گفتند که بیمارستان قلب رزیدنت میخواهد. من به
بیمارستان قلب مراجعت کردم و از این رشته خوشم آمد. وقتیکه خواستم بروم
جراحی قلب را ادامه دهم همه من را مسخره میکردند. میگفتند مگر کسی از
جراحی قلب زنده بیرون میآید که توداری میروی آنجا تحصیل کنی. من همزمان
رشته جراحی پلاستیک هم قبول شدم و اتفاقاً یک هفته هم رفتم ببینم چه خبر
است، دیدم آنجا جای من نیست.
: شما پزشک ثروتمندی هستید؟
بستگی دارد ثروت را در چه بدانید. من پزشک معروفی هستم و امکانات مالی
بنده هم برایم کافی است. الآن جامعه ما جامعه پولکی شده و همه در حال
محاسبه سود و زیان خود هستند یعنی محور اول زندگی الآن بر روی پول میچرخد.
من تا زمانی که رشته جراحی قلب را نمیگذراندم حتی نمیدانستم واحد پول
کشور امریکا چیست. اگر میخواستم بر مبنای پول دانشم را قرار دهم حتماً
دنبال جراحی پلاستیک میرفتم. الآن ماجرا برایم فرق میکند. من ماهی بین 12
تا 18 عمل جراحی انجام میدهم ولی همزمان باید هزینه کلی پزشک و پرستار
این مرکز را هم بدهم. وقتی میروم اداره مالیات به من میگویند چون آدم
مشهوری هستی باید بیشتر مالیات بدهی درمجموع بُرد مالی آنچنانی که تصورش
را بکنید محسوب نمیشود خصوصاً در مقایسه با سایر رشتههای پولساز و باید
اضافه کنم من نصف هفته را هم در بیمارستان دولتی مشغول به کارم.
: بالاخره نگفتید تعریفتان از ثروت چیست!
مادیات یک امر مجازی است؛ و شما وابسته این امر مجازی میشوید. اگر نباشد
خوب نیست چون میتواند درروند زندگی شما اختلال ایجاد کند ولی وقتیکه هست
شما دو مطلب دیگر را هم به همراهش خواهید دید، یکی از آن دو مطلب حرص است.
انسان به ذات هرگز از چند مورد سیر نمیشود. پول، قدرت، شهوت، درست مثل آب
شوری است که هرچه بنوشید سیراب نمیشوید. انسان باید بتواند این سه را
مدیریت کند. من به چشم میبینم افرادی را که ثروتمند هستند اما حریصترند.
باید همیشه مرزی برای خود تعریف کرد و این غرایض را کنترل کرد.
: به نظر شما آیا مشکل در تربیت دانشجوهاست خود شما چقدر برای امر تربیت آنها تلاش کردهاید؟
من تا آنجا که توانستم در امر تربیت دانشجوهایم و انتقال مفاهیم صحیح از
زندگی کوشش داشتهام. ما باید تعریف درست و صحیح زندگی را بشناسیم تا بر
این غرایض ذاتی پیروز شویم؛ اما درنهایت آموزش عمومی نقش اصلی را ایفا
میکند. اکثر شاگردانم دانشجوهای فوق تخصص هستند یعنی مسیر زندگی خود و
آموزش و تربیت خود را طی کردهاند تا به من برسند. ما نمیتوانیم یک جراح
را خارج از بستر جامعه ببینیم و تعریف کنیم. حتی گاهی آدمها در تربیت
فرزندانشان هم ناتوان میمانند زیرا همین فرزند در مراوده مستقیم و
غیرمستقیم با اجتماع قرار دارد. خیلی موارد پیش میآید که حتی قوانین
اجتماع را بر قوانین آموزگاران طبیعیاش که پدر و مادر هستند ارجح میدارد.
بحث الگوپذیری و تعاریف آن از محیط خانه و خانواده خارجشده و تعاریف
جدیدی را به خود پذیرفته؛ اما اصولاً انسان موجود بسیار پیچیده ایست. انسان
تنها موجودی است که میتواند در طول دوره زندگیاش رشد کند و همینطور
برعکس سقوط کند. سگ همیشه سگ است و گربه همیشه گربه اما انسان موجود پیچیده
ایست که میتواند در طول زندگی خود طیفهای متفاوتی از درجات عالی و پست
را به خود جذب کند.
: بزرگترین دستاورد زندگیتان چیست؟
هرکسی با ارائههای خود وارد اجتماع میشود به نظرم بزرگترین دستاوردم
این است که من توانستهام تا حدی از خودم و اجتماع شناخت پیدا کنم. این
بسیار امر باارزشی است که انسان خود را بشناسد. وقتی شناخت از خود به وجود
بیاید شما به آرامش میرسید. قبل از شناخت خود شما احتمالاً باید فردی
غمگین یا مضطرب یا ناآرام باشید ولی وقتی به خودشناسی میرسید آهستهآهسته
وجودتان به آرامش میرسد. پول را میشود از هر طریقی به دستاورد اما
غیرازاین نیست که همان پول باری است بر دوش شما.
: رشته شما رشته حساسی است. قطعاً استرس شغلی شما هم بالاست. چه چیزی به شما در طول روز کاری آرامش میدهد؟
اگر فرد در بخش آگاه ذهن اش کار کند، چیزی خستهاش نمیکند اما اگر در بخش
ناآگاه قرار داشته باشد بهسرعت خسته میشود. بهترین داروی این خستگی ورزش
است. شما خسته میشوید چون درونتان آرام نیست. باید با تلاش و کوشش به این
آرمش برسید. من به شهر شیراز سفری داشتم قرار بود از بنده تقدیر کنند.
وقتی بالای صحنه بودم به حضار گفتم در شهر شما شاعری خفته که شعر ماندگارش
را همه میخواندیم اما بهندرت مفهومش را درمییابیم. هرگز نمیرد آنکه دلش
زنده شد به عشق» یا این افراد شعری بیخود گفتهاند یا ما از درک حقیقت
شعر آنها عاجزیم از این دو حالت که خارج نیست. پس همیشه میشود با آموزش و
تربیت نفس خود به این مهارتهای لازم که منجر به آرامش شود دستیافت.
: اولین عمل مستقل قلبی که انجام دادید به خاطر دارید؟
آقای دکتر عطایی استادم در بیمارستان قلب شهید رجایی بود. حدود شش ماه که
آنجا بودم به من اجازه دادند که بهصورت مستقل عمل قلب انجام بدهم. اولین
عمل یادم نیست ولی شاید عمل دریچه میترال بوده. من دانشجوی بسیار فعالی
بودم و این علاقه جوششی بود که پیوسته از درونم نشات میگرفت. میخواستم که
بدانم و برای این کار امروزی هم بسیار زحمت کشیدم. جراحی قلب کودک را هم
انجام دادهام که جراحی بسیار سختی نسبت به جراحیهای معمولی است. بسیاری
از شیوههایی که انجام دادهام برای اولین بار شاید در ایران یا جهان
انجامشده باشد اما خوب من برای ثبت آن اقدامی انجام ندادم.
: پس خیلی باید دل داشته باشید که بخواهید جراحی را روی کودک یکماهه انجام دهید؟
جراحی جدای از عاطفه است. وقتی دانش، مهارت و اعتمادبهنفس لازم را داشته
باشید دیگر همهچیز برایتان عادی میشود و از مخاطراتش نمیهراسید. به نظرم
عاطفه در انسان شبیه فنر است که در برخورد با پستی بلندیها شمارا بالانس
نگه میدارد اما متاسفانه نمیتواند حقایق پیرامونتان را برایتان بازگو کند
چون ماهیتاً برای جلوگیری از همین فرازوفرودهای زندگی در انسان به ودیعه
قرار دادهشده. به همین دلیل اگر پزشکی تحت تاثیر عواطف خود قرار بگیرد کار
را خراب میکند این حالات عاطفی کمکی در جراحی نمیکند. بهترین حس و عاطفه
آن است که شما در بهترین حالت و هوشیاری کامل بیشتر کمک را به مریض کنید.
: چه سالی از پزشکی عمومی فارغالتحصیل شدید؟
سال 1352.
: بعد بلافاصله وارد دوره تخصص شدید؟
خیر من به خدمت سربازی اعزام شدم. مدت دو سال در بندرعباس ناوگان یکم نیروی دریایی بودم.
: برایتان سخت نبود؟
نه اصلاً به نظرم یکی از بهترین دورههای زندگیام بود، خیلی دوره خوبی بود.
: آن دوره ازدواجکرده بودید؟
خیر.
: چه سالی ازدواج کردید؟
سال دوم جراحی عمومی بودم. سال 1355.
: چند فرزند دارید؟
دو فرزند یک پسر و یک دختر.
: مشوقشان بودید که راهتان را ادامه دهند؟
بههیچعنوان. من هرگز در امور تحصیل آنها را مجبور به ورود به رشته خاصی
نکردم. دخترم میکروبیولوژی خواند و پسرم هم در انگلستان دوره اقتصاد را
گذراند.
: پس دورههای عمومی تخصص را همه در دانشگاه تهران گذراندید؟
بله.
: برای دوره خاصی به خارج از کشور رفتید؟
بله سال 1367 برای دوره فرصت مطالعاتی رفتم انگلستان.
: هیچوقت وسوسه نشدید همانجا بمانید؟
من همیشه گفتم ایران به دنیا آمدهام و همیشه هم در همین کشور کارخواهم
کرد. اگر بنا بود جای دیگر باشم همانجا به دنیا میآمدم. اولاً کاری که ما
در ایران انجام دادیم کار بسیار بزرگی بود. من اینجا ماندم با صحبتهای
ناروایی که میشنیدم، ساختم و سعی کردم این رشته در ایران به بلوغ خود
برسد. اوایل انقلاب میگفتند رشته جراحی قلب رشته لوکسی است. درحالیکه
واقعاً اینگونه نبود و این نیاز حس میشد که رشته در ایران جا بیفتد.
: عجیب نیست که بااینهمه پیشرفت در جراحی و پزشکی، همزمان بیماریهای قلبی عروقی هم گستردهتر شده.
اولاً شناخت مردم بیشتر شده و بعد اینکه اینهمه گستردگی در رشته قلب وجود
نداشت. نکته بعدی سطح عمومی سلامت بود. وقتی درگذشته امید به زندگی حدود
چهل سال بود خب طبیعی است که شما یک سری از بیماریها را اصلاً نمیدیدید،
چراکه فرصت بروز و ظهور نداشتند. با بالا آمدن سطح رفاه و سلامت فردی
طبیعتاً شاخص امید به زندگی رشد کرد و حالا ما به دورهای رسیدهایم که این
شاخص عدد 75 سال را نشان میدهد. پس طبیعی است که با بالا رفتن سن
بیماریهای قلب و عروق آهسته در بطن جامعه دیده میشوند.
: الآن که به گذشته نگاه میکنید مسیری که آمدهاید را دوست دارید؟
بااینکه خیلی سختی کشیدم اما بله صد در صد راضی هستم. زندگی برایم بسیار
سخت بوده هرچه به مراحل بالاتری در زندگی صعود میکنید شرایط هم سختتر
میشود. وقتی بیماری با شرایط حاد وارد اتاق عمل میشود و بعد زنده از این
عمل جراحی بیرون میرود فقط یک دلیل میتواند داشته باشد. تجربه سالها
جراحی من و همکارانم که دستبهدست هم میدهند تا فردی زنده بماند و
سلامتیاش را به دست آورد. این تجربه به قیمت سختی بهدستآمده. همه
مرارتها و سرپا ایستادنها و مطالعات و شبزندهداریها و تمام روزگاری که
در یک زندگی حرفهای سپریشده تا در نقط اوج خود جان بیمار در حال مرگ را
نجات دهد. پاهایم واریس گرفته و عضلات پشتم دائم در اسپاسم است، اینها
مرارتی است که کشیدهایم و نتیجهاش عمل سالم و موفق خواهد بود.
: این فشار کاری روی زندگی شخصیتان تاثیر نداشته؟
مگر میشود تاثیر نداشته باشد. میشود اندکی تعدیلش کرد اما بهصورت کامل
نمیشود اثراتش را از بین برد. بهخصوص حرفها و نگاههای نابخردانه مردم
که مثل یک موج منفی خستگی را به تن آدم میگذارد.
:
اگر به شما بگویند از همین فردا صبح شما وزیر بهداشت هستید اولین اقدامی
که برای اصلاح جامعه پزشکی انجام میدهید چه میتواند باشد.
اولین کار این است که بههیچعنوان این مسند را قبول نمیکنم. به عقیده من
اولویت اول بحث ارزشهاست. یکی از کشورهای نزدیکی به قوانین پزشکی ما کشور
انگلستان است. در این کشور ارزش پزشکی سر جای خود قرار دارد. وقتی در
جامعه ما پزشکان ارزش خود را از دست میدهند دیگر نمیشود انتظار داشت که
محور اخلاق رعایت شود. این فساد ناخودآگاه ریشه ارزشهای اخلاقی را
میسوزاند. شما در اتاق عمل وقتی جسم و کالبد شخصی را باز میکنید
میتوانید با دو دیدگاه به این کالبد نگاه کنید. یک موجودی باارزش و
بااهمیت و کالبدی بیاهمیت. قطعاً انسان موجودی با تقدس است که این تقدس
حتی در کالبدش هم رخنه کرده. الآن بهگونهای شده که مریض با دیدن
کوچکترین خطای پزشکی که قال باهم سهواً بهاتفاق میافتد، دهانش را باز
میکند و هرچه که نالایق است نثار پزشکش میکند. قدیم اصلاً اینطور نبود
پزشکان حرمت داشتند بنا براین اینیک احترام دوطرفه باید باشد. با تمام
تلاش صادقانهای که برای مریضی میشود تا اورا از خطر مرگ نجات دهیم اگر
خدایناکرده مریض فوت شود بستگانش داخل همان بیمارستان هر فحش رکیکی که
میدانند نثار میکنند. چه کسی به اینها حق داده که فحاشی کنند؟ قبل از
اینکه بدانند چه شده یا حتی پزشک مقصر است یا نه. الآن دیگر بهگونهای
شده که شما نمیتوانید توقعات مردم را برآورده کنید. ببینید من یا دکتر
ماندگار همه زندگی خود را وقف این رشته کردیم. همیشه در اتاق عمل هستیم
شاید حتی روزی هجده ساعت. ولی این مسائل دیده نمیشود و این حق را برای
خودشان محفوظ میدارند که فحاشی کنند و کسی هم پاسخگو نیست.
: آیا مریضی داشتهاید که در ذهنتان ماندگار شده باشد؟
بله همین الآن هم یک مریض داریم که میتوانید بروید بخش ICU و ملاحظه کنید
و بچهها اصولاً شاهکارند. بعضیها در یاد میماند. دختر خردسالی داشتم که
در عرض یک ماه دو بار عملش کردم و شما باید میدیدید این دختر چقدر
شیرینزبان است. وقتی کودکی را عمل میکنید و بعد خودش با پای خودش از در
مطب داخل میشود حس بینظیری به آدم دست میدهد. این هم ثروت است، ثروت
روحی و حال خوب از همین ثروت روحی منشا میگیرد. یادتان باشد کارهایی که
شمارا در هستی به حضور میرساند باعث نشاط میشود.
به
عقیده من تمام اشکالات بشر در زندگی فقدان حضور عشق در میان ماست. ما از
این بابت بهنوعی با خشکسالی مواجه هستیم. من درک میکنم صحبتهای شما راجع
به پزشکانی را که هیچ احساسی نسبت به مریض خود ندارند و تمام فکر و ذکرشان
تبدیل بنز زیر پایشان به پورشه است. نیروی عشق تنها نیروی خلاقانه و
تولیدکننده جهان است و یک روزنههایی در این جهان هست که این نیرو در آنها
استوار است و این جهان به خاطر آن پابرجاست ولا غیر والا همهجا تاریکی
است. این حقیقتی است که خودم بهشخصه به آن رسیدهام و این حقیقت مرا آرام
میکند. عشق تنها نیرویی است که شمارا به رشد میرساند. شمارا بزرگ میکند.
بنا نیست که زندگی اینجا به پایان برسد. اتفاقاً تنها چیزی که آدم بعد از
مرگ با خود میبرد همین عشق است و الا هر آنچه مادی باشد در همین دنیا باقی
میماند. متاسفانه ما این صحبتها را جدی نمیگیریم این گوش در است و گوش
دیگر دروازه. عشق نیرویی بوده که از ابتدا به من نیرو داده. عشق به
مریضهایم به مداوای آنها.
: چه ویژگی یک جراح کودک باید داشته باشد. جراحی که میخواهد قلب کودکی را جراحی کند.
خیلی مهم است به خوب شدن بیمارش متعهد باشد. این مهمترین درس است.
تابهحال در این 42 سال که جراحی انجام دادهاید شده که پیش از عمل برای
مریض شرط بگذارید که تا مبلغ را پرداخت نکرده عملش نمیکنید؟
حقیقتاً هرگز چنین اتفاقی در طول زندگی حرفهایام روی نداده. خیلی از
مرکزهای راهی قلب را ازجمله بخش جراحی قلب بیمارستان خاتمالانبیا یا
بیمارستان سرخهحصار بخش اطفالش را من راه انداختم. آن موقع خانم دکتر
کروبی رئیس بیمارستان بودند. روزی با من صحبت کردند و گفتند تنها کسی که
کار را اینجا شروع کرد و واقعاً کارکرد بدون اینکه هرگز راجع به پول صحبت
کند شما بودید. گفتم من پول از شما میگیرم اما نمیخواهم برای پول کارکنم
یا دربند پول باشم. پول همیشه هست ولی چرا انسان کارش را به پول بفروشد.
میشود با اولویتبندی به آرامش رسید و همه را هم داشت بدون اینکه نه به
اخلاق لطمه وارد شود و نه به تعهد پزشکی. مراجعاتی دارم که بعضیها واقعاً
نمیتوانند از پس هزینه بخش خصوصی برآیند خب آنها را ارجاع میدهم به
بیمارستان قلب و همانجا عملشان میکنم. مخلصشان هم هستم.
: الآن یک جراحی قلب بیمارستان دی چقدر هزینه دارد؟
حدود چهل میلیون تومان. البته تمامش متعلق به من نیست این عمل دریچه
میخواهد رینگ میخواهد کلی هزینه پرسنل اتاق عمل و خود بیمارستان میشود.
:
راستی ماجرای دریچه چیست در اخبار خوانده بودم سال گذشته چند تن دریچه
وارد کشور کرده اند. این واقعاً به اینهمه دریچه نیاز است یا از روی منفعت
مالی این ابزارها به مریضها تجویز میشود
شما الان دارید منفی برداشت میکنید، بیماری رماتیسم بیماری شایعی است و
واقعاً نیاز به این ابزار حس میشود تا بتوان مریضها را درمان کرد. به
درصدی از آدمها که به دنیا می آیند دریچهشان دو لتی هستی درحالیکه باید
سه لتی باشد و طبیعتاً زود نیاز به عمل جراحی پیدا میکنند. علت اینکه مردم
متقاضی هستند حتماً این است که سرویس خوبی دریافت میکند. قبلاً امکانات
نبود و مردم برای همین عمل کوچک میمردند. الآن مریض 80 ساله با پیوند
دریچه میتواند راحت دوباره به زندگی برگردد.
: فکر کنید مریضی به عمل اورژانسی نیاز دارد و هزینه جراحی را هم ندارد. حاضرید مریض را مجانی عمل کنید.
صد درصد ولی هزینه بیمارستان را که باید بپردازد اما من یک ریال هم
حقالزحمه نخواهم گرفت و حتی شاید صحبت کنم که راجع به باقی هزینهها هم
مدارا بشود. وقتی طرح تحول سلامت شروع شد اولین کاری که کردند، همه سراسر
توهینآمیز بود. درست است که برنامهای ممکن است دارای ایراداتی باشد اما
نمیشود بهصرف داشتن ایراد در برنامهای به آن توهین کرد.
: تصور کنید فرزند خود شما براثر قصور پزشکی کوتاهی یا کمکاری دچار آسیب شود. ممکن است خود شما هم عصبانی شوید.
من طبق قانون با شخص یا افراد خاطی برخورد میکنم. همه اشتباه میکنند.
ببینید مدیر همین ساختمان که الآن داخلش نشستهایم داخل همین خیابان توسط
یک راکب موتورسیکلت چشمانش را ازدستداده. برای همه ما اتفاق افتاده که
داخل خیابان باشیم و موتورسیکلت یا اتومبیلی بیواهمه از برخورد و ایجاد
خسارت از کنارمان عبور کند. آیا در حوادث احتمالی پیشآمده هم باید بگوییم
تمام موتورسواران یا رانندگان مقصر هستند و یا اینکه در زمان بروز حادثه
رفتار غیر عقلایی و دور از چارچوب قانون از خود بروز دهیم؟ یک پزشک هم به
همین صورت است. اکثر اتفاقاتی که درروند درمان پزشکی پیش میآید بهنوعی
عارضه هستند و عارضه حتماً پیش میآید.
:
پس چرا این موضوع زیاد دیده میشود؟ آیا بیمبالاتی زیاد شده یا به دلیل
امکانات رسانهای که مردم و جامعه در اختیاردارند این موضوع بیشتر دیده
میشود؟
به عقیده من قطعاً سهولت استفاده از شبکههای خبری و اجتماعی در دسترسِ
عموم در بیشتر دیده شدن این جریانات تاثیر میگذارد اما خب ما میخواهیم که
حتماً ببینیم و پیشگیری کنیم. همیشه خطا پیش میآید اما با پیشگیری از
بروز مجدد آن میشود جلوگیری کرد. متاسفانه قبل از اینکه علت بروز
حادثهای را بفهمیم همه شروع میکنند به محکوم کردن و قضاوت کردن و حکم
دادن که این امر بههیچوجه صحیح نیست لابد انگیزهای در میان است.
: فکر میکنید چه کسانی در نشان دادن قصور پزشکی پزشکان ذینفع هستند؟
من نمیدانم، این مطلب را شما خبرنگاران باید پیگیری کنید. خبرنگار مثل
تیغ دولبه عمل میکند. یک سری میتوانند مثل یک محقق ایرادات را به شیوه
صحیح بیابند و درصدد رفع مشکل برآیند و سوی دیگر میتوانند برای استفاده و
نفع شخصی خود فضا را ملتهب کنند و درنهایت نفعی هم به اصل موضوع نرسانند.
:
شاید این بخشی از بدنه رسانه که دست به انتشار اینگونه اخبار میزنند
توجیهشان این باشد که دارند شفافسازی میکنند و رسالتشان همین باشد که فقط
اصل خبر را منعکس کنند؟
خیر. ببینید در هر کاری با توجه به امکاناتی که وارد عرصه کاری شده
مزایایی به همراه دارد اما معایب خود را نیز با خود یدک میکشد. برای مثال
زمانی که در کشور ما اتومبیل یا هواپیما نبود کسی هم از این وسایل برای
حملونقل استفاده نمیکرد حالا چون سوانحی برای حملونقل پیشآمده باید کل
ناوگان حملونقل را زیر سوال ببریم؟ نمیشود بهصورت تک مورد بررسی کرد
بلکه باید برآورد خدماتی که ارائه میشود را در نظر گرفت و زیان وارده را
هم در کنار آن برآورد کلی مقایسه کرد. چهل سال پیش میانگین عمر مردم چهل
سال بوده حالا به لطف پزشکی و بهداشت و درمان به هفتاد پنج سال رسیده. چطور
ما از این زاویه به خدمات پزشکی نگاه نمیکنیم و فقط دنبال مشکلات کوچک در
یک بدنه بزرگ اجتماعی هستیم. همیشه انگار نیمهخالی لیوان بیشتر از نیمه
پرش دیده میشود. این برداشت منفی است که آدم را ناراحت میکند. انقلاب که
شد بسیاری از ایران رفتند اما بنده و آقای دکتر رئیسی ماندیم و با زحمت و
مشقت هم در تربیت نسل جراحان قلب کوشیدیم و هم بسیاری از عملهای قلب و
نیاز آن زمان را با توجه به بضاعت خود به سرانجام رساندیم، چطور اینها
دیده نمیشوند؟ ما فقط میخواستیم به مردم کمک کنیم حالا کار بهجایی رسیده
که یکشبه پزشکان را با الفاظی مانند مافیا خطاب میکنند که این دردناک
است.
: فکر میکنید این دو قشر از هم متمایز نیستند؟
معلوم است که متمایزند چون نوع تربیت و فرهنگ گذشته با زمان حال بسیار متفاوت است و تغییر کرده.
:
پس اگر به این تفاوت اعتقاددارید باید بگوییم هیچکس از پزشکی مقطع جنگ
تحمیلی و گذشته انتقاد نکرده اگر انتقادی هست به همکاران جدیدتان است.
بپذیرید که اگر لغتی مانند مافیای پزشکی مطرح میشود قطعاً شما مخاطب این
کلمه نیستید.
خیر روزنامهها اسم بنده را نوشتند ولی مطلبی را میخواهم بازگو کنم،
دانشگاههایی که ما در آن تربیت شدیم استانداردهای خودش را داشت، اعتقاد بر
این بود که مَس پروداکت انجام بدهیم یعنی توده عظیمی از پزشکان را به
اجتماع تحویل بدهیم. بدون اینکه ابزار و بستر مناسبی برای این فعالیت فراهم
بشود. ما قوانین تحصیلی را و استانداردهای جهانی آموزشوپرورش را اصلاً
رعایت نمیکنیم. مثل این است که بذر خوب گلی را ببریم در شورهزار بکاریم.
معلوم است که از آن بذر چیزی حاصل نخواهد شد. ما همه قوانین را زیر پا
میگذاریم و بعد انتظار نتایج درخشان داریم خب این تقصیر به گردن جامعه
پزشکی است، زیرا مردم عوام که دخالتی در فرایند آموزش و تربیت پزشکان جدید
ندارند.
برای تولید این حجم از پزشک من که دستور ندادهام، این وظیفه بر عهده وزارت
علوم بوده که باید کارشناسی میکردند ولی متاسفانه اینگونه نشد. این
تولید عظیم پزشک بدون بستر مناسب خطای نادرستی بوده. خود بعضی از پزشکان
هستند وقتی به ایشان میگویم چرا همچنین خطایی کردهای پاسخ میدهند باید
بالاخره پول درآورد.
یک جراح قلب برای موفقیت
باید خود را فدا کند
: و اینگونه مافیای پزشکی شکل میگیرد؟
اصلاً بحث مافیا در کار نیست، دست اندرکاران تربیت پزشک اصلاً بیخود به
چنین افرادی مدرک دادهاند چون سواد لازم هم در این افراد وجود ندارد.
صرفاً به پزشکی بهعنوان شغلی پولساز نگاه میکنند. پس چرا به این افراد
مدرک دادهاند. منظورم این است که چرا ریشهای جلوی مشکلات را نمیگیرید.
اینجا مسئله پول در میان نیست وقتی در جامعه کسی کار میکند حالا کمتر یا
بیشتر بههرحال دارد به جامعه نفع میرساند اگر اشکالی میبینیم این اشکال
جای دیگری است و متاسفانه ریشهیابی هم نمیشود.
شما
میدانید همین طرح پزشکی سلامت با کاستی بسیاری روبرو شده الآن بعضی از
افراد و بیمارستانها حتی پول یک سال فعالیت خود را نگرفتهاند بالاخره من
رئیس انجمن جراحانم و اطلاعات جامعتری از این مشکلات در اختیاردارم.
میگویند دکترها برای حتی یک زایمان ساده هم پول طلب میکنند.
خب اگر همین
طرح سلامت بهدرستی اجرا میشد و پول کارشان بهموقع پرداخت میشد که اصلاً
این بحثها پیش نمیآمد. طرح سلامت بدون برنامهریزی اجرا شد. وقتی در
مملکتی طرحی بدون پشتوانه فکری لازم به اجرا درمیآید نتیجهاش هم میشود
همینی که میبینیم.به نظر شما ریشه این مشکل کجاست؟
تعرفه تعیینشده برای دستمزد یک جراح قلب برای 4 تا 5 ساعت عمل جراحی در
حالی یکمیلیون تومان تعیینشده که شاهدیم، هزینه یک دقیقه تزریق بوتاکس
800 هزار تومان است. به دلیل دوره طولانی رشته جراحی قلب از یکسو و از سوی
دیگر عواملی چون کار و زحمت زیاد فیزیکی و روانی که همراه با استرس زیاد
نیز هست و در مقابل تعرفههای خدماتی ناچیز این رشته، روزبهروز از تعداد
متقاضیان رشته جراحی قلب در کشور کاسته میشود، درگذشته سالانه بین 20 تا
30 نفر متقاضی ورود به رشته جراحی قلب بودند که در حال حاضر این تعداد به 2
تا 3 نفر کاهشیافته است.
با
توجه به تغییر سبک زندگی طی سالهای اخیر و پایین آمدن سن سکته در کشور و
از طرف دیگر پیشرفت رشته جراحی قلب و عروق و افزایش مهارت جراحان قلب که
سبب شده امکان بقای بیماران دچار عوارض قلبی و نوزادانی که با مشکلات قلبی
مادرزادی متولد میشوند، بیشتر شود، نیاز به رشته جراحی قلب نیز
افزایشیافته است.
ازآنجاییکه
بسیاری از بیمارانی که مورد عمل جراحی قلب قرار میگیرند، طی سالهای بعد
نیاز به درمانهای مجدد پیدا میکنند و هرروز بر تعداد بیماران قلبی افزوده
میشود در آینده نیازمند تعداد بیشتری جراح قلب در کشور هستیم.
پزشکان
جوان به دلیل درآمد ناکافی ناشی از تعرفه گذاریها، رغبتی به این رشته
نشان نمیدهند و در صورت ادامه این روند، طی چند سال آینده با کمبود جراح
قلب در کشور روبرو خواهیم شد.
حدود
30 سال پیش، بیماران زیادی که با درد قلب مراجعه میکردند به دلیل نبود
امکانات جان خود را از دست میدادند، حتی کودکانی که با مشکل بیماری
مادرزادی قلب دسته و پنجه نرم میکردند به دلیل نبود امکانات بهجای اتاق
عمل راهی سردخانهها میشدند.
در
آن دوران برخی از کسانی که امکانات داشتند، برای انجام جراحی قلب به خارج
از کشور میرفتند که غیر از مشکلات و مخارج سنگین، این امر سبب خروج ارز از
کشور میشد. این در حالی است که به مدد جراحان قلب هماینک تمامی اعمال
جراحی قلب در داخل کشور انجام میشود و نیازی به اعزام بیماران به خارج
کشور نیست.
یک
جراح قلب باید، برای موفقیت در این رشته زندگی خود را فدا کند و دستآخر
شاهدیم بهجای تقدیر از تلاش این قشر، اسامی برخی را در لیست مافیا قرار
میدهند. مجموعه این عوامل سبب شده که رشته جراحی قلب برای قشر جوانی که
میخواهند، وارد این رشته شوند، جذابیتی نداشته باشد.
این
در حالی است که سالیانه 150 تا 160 نفر از پزشکان جوان در امتحانات ورودی
فوق تخصصی جراحی پلاستیک شرکت میکنند که تعداد متقاضیان برای شرکت در رشته
جراحی قلب کمتر از 5 نفر است. حتی تعداد اندکی که در رشته جراحی قلب شرکت
میکنند، پس از مدتی انصراف داده، وارد رشتههای درآمدزا میشوند.
تعرفه
تعیینشده برای دستمزد یک جراح قلب برای 4 تا 5 ساعت عمل جراحی در حالی
یکمیلیون تومان تعیینشده که شاهدیم، هزینه یک دقیقه تزریق بوتاکس 800
هزار تومان است.
حالا که صحبت از طرح تحول سلامت به میان آمده شما این طرح را چگونه ارزیابی میکنید؟
این طرح طرحی عجولانه بود، برای اینکه مقدار زیادی هزینه شد و بعد دیگر جایگزینی برای پول خرج شده وجود نداشت.
به نظر شما تیمی که این طرح را نوشت و پیادهسازی کرد آیا ممکن است که پیشبینیهای لازم را نکرده باشد؟
بعضیها میخواستند فقط کاری کرده باشند... به عقیده من همان طرح قبلی
میتوانست اصلاح شود و نتایج بهتری به وجود بیاورد. من مریضهای متمولی را
به چشم دیدهام که هزینههای درمانی بسیار سنگینی روی دست بیمارستان قرار
میدهند درحالیکه این واقعاً عادلانه نیست و معلوم است که در طرح همچنین
رویدادهایی اصلاً پیشبینینشده. زمان قدیم بیمارستان شهید رجایی هر پزشکی
دو مریض مجانی عمل میکرد و یکی را هم پولی. این اختیار هم با خود پزشکان
بود که پول را از کدام مریض خود طلب کنند. بالاخره کسی داراست و باید
هزینههای عملش را بپردازد و کسی هم دارا نیست و این سیستم درمان کشور است
که باید هزینهها را بپردازد اما اکنون هزینه دارا و ندار همه افتاده بر
دوش سیستم سلامت کشور و این عادلانه نیست. شما در کشوری مثل انگلیس که
نشنال هلث دارد اگر بخواهید با یک پزشک فوق تخصص ملاقات کنید باید شش ماه
در نوبت باشید. اگر بخواهید یک انژیو گرافی کنید باید بروید در نوبت. اینجا
اصلاً اینطور نیست. ببینید نه اینجا بلکه هرکجای دنیا شما بخواهید هر چیز
باارزشی را به این شیوه آسان ارائه کنید حتماً ارزش خود را از دست خواهد
داد.
سوال خارج از برنامه بپرسم. به نظر شما جایگاه عشق در قلب است؟
عشق داخل این قلب گوشتی نیست. یکطرف قلب داریم و یکطرف دل. انسان فقط بر
روی بُعد فیزیکی مطالعه کرده برای مثال وقتی قلب از کار بیفتد انسان دچار
مرگ میشود. ما از یک کل، جزء را میبینیم و میدانیم همانگونه که تجربیات
سی سال پیش را باید هماکنون هم به یکشکل درک میکردیم که نمیکنیم. بشر
دل را ده هزار سال است که میشناسد اما شناخت قلب به سال 1600 بازمیگردد و
تفسیری که ویلیام هاروی برای قلب فیزیکی ارائه کرده ولی حقیقت با واقعیت
متفاوت است. حقیقت آن چیزی است که هست و شما نمیتوانید ببینید. برای اینکه
بتوانید حقیقت را ببینید باید خود بزرگ و متعالی شوید. ما در پله یکم دانش
در حال ادعای پله هفتم هستیم. بااینکه مثل کودکی در عقل و دانش میمانیم
اما ادعاهای بزرگ میکنیم.سپید