کد خبر: ۱۴۱۴۱۰
تاریخ انتشار: ۰۱:۳۰ - ۲۱ بهمن ۱۳۹۵ - 2017February 09
افراد موفق معمولاً کسانی هستند که، با فعالیتی محدود و استراحتی مفید و مولّد، دست به کارهای بزرگ می‌زنند. چطور؟ کیم‌پَنگ در کتاب «استراحت؛ چرا وقتی کمتر کار می‌کنی کارِ بیشتری می‌کنی» این موضوع را توضیح می‌دهد.
شفا آنلاین:اکثرِ آدم‌های عاقل. برخلاف انتظار ما، افراد موفق معمولاً کسانی هستند که، با فعالیتی محدود و استراحتی مفید و مولّد، دست به کارهای بزرگ می‌زنند.

به گزارش شفا آنلاین: فرض‌‌کنید کُلی کار روی سرتان ریخته و کسی به شما پیشنهاد کند برای انجامشان چُرت کوتاهی بزنید یا کمی پیاده‌روی کنید. ولی آخر کدام آدمِ عاقلی با آن‌همه کار استراحت می‌کند؟ پاسخ این است: اکثرِ آدم‌های عاقل. برخلاف انتظار ما، افراد موفق معمولاً کسانی هستند که، با فعالیتی محدود و استراحتی مفید و مولّد، دست به کارهای بزرگ می‌زنند. چطور؟ کیم‌پَنگ در کتاب «استراحت؛ چرا وقتی کمتر کار می‌کنی کارِ بیشتری می‌کنی» این موضوع را توضیح می‌دهد.
 

 
ساینتیفیک امریکن — الکس سوجانگ کیم پَنگ، باوجود نام طولانی و خسته‌کننده‌اش، همین دسامبر، کتابی جذاب و گیرا منتشر خواهد کرد به‌نام استراحت؛ چرا وقتی کمتر کار می‌کنی کارِ بیشتری می‌کنی۱. او در این کتاب بیان می‌کند که فراغت، مؤلفه‌ای اساسی در بهره‌وری و خلاقیت است. پَنگ، که در «استرَتجیک بیزینس اینسایتس»۲ مشاور ارشد است و در دانشگاه استنفورد به‌عنوان استاد مهمان فعالیت می‌کند، برای اثبات ادعایش به‌سراغ سرگذشتِ دانشمندان و هنرمندان مشهور و همچنین گنجینۀ مطالعات روان‌شناسی رفته است و مزایای خواب، چُرت، بازی، تفریح آخر هفته و ورزش را کندوکاو کرده است. فِریس جَبر، یکی از نویسندگان ما که، در این مجموعه‌مقالات، مقالۀ «به من استراحت بده» را هم نگاشته است، با پنگ صحبت کرده تا اهمیت توجه کافی به استراحت و آرامش را بیش‌ازپیش مشخص کند.

فریس جبر: چه چیز الهام‌بخش نوشتنِ این کتاب بود؟

الکس سوجانگ کیم پَنگ: زمانی این کار را شروع کردم که متوجه تعارضی عجیب در زندگی برخی افرادِ حقیقتاً خلاق شدم، افرادی مثل چارلز داروین، استفن کینگ و مایا آنجلو که به شدت هم دل‌مشغولِ کارشان بودند. ساعت کار این افراد در روز به‌حدی حیرت‌آور اندک است. این ایده که می‌توان آن‌قدرها کار نکرد ولی باز هم کارهای فوق‌العاده‌ای انجام داد به‌شدت مرا مجذوب خود کرده بود، به‌خصوص که من در سیلیکون وَلی و در روزگاری بزرگ شده‌ام که زیادْکاری در آن اَمری عادی است. به نظرم آمد که راز این موضوع نه‌فقط در نحوۀ کارکردنِ آن‌ها یا هوش ذاتی‌شان که در شیوۀ استراحتشان نیز نهفته است. آنچه من یافتم مجموعه‌ای از افرادْ شامل دانشمندان، هنرمندان و نویسندگان بود که همگی از الگوی کاریِ خاصی پیروی می‌کردند. این الگو شامل چند ساعت کارِ فشرده در روز و سپس استراحتی حساب‌شده به‌اَشکال مختلف بود. استراحت چیزی است که همگی به‌صورت طبیعی می‌دانیم چطور انجامش دهیم، بااین‌حال می‌توانیم آن را به‌چشم یک مهارت نیز ببینیم.

جبر: چطور به تعریفی مشخص از استراحت رسیدید و به‌نظرتان مهم‌ترین برداشت‌های نادرست از استراحت چیست؟

پنگ: آنچه من از استراحت در نظر دارم پرداختن به فعالیتی تقویتی و ترمیمی است. نکتۀ اول اینکه چنین فعالیتی الزاماً فعالیتی منفعل و بی‌تحرک نیست. آنچه معمولاً از استراحت در ذهن داریم این است: لَم‌دادن، نوشیدنِ مقداری نوشیدنی و پشت سر هم تماشاکردن چند قسمت از سریال «نارنجی همان سیاه است». اما، از نظر افراد موردمطالعۀ من، استراحت از آنچه ما از تمرینات ورزشی در ذهن داریم هم فعال‌تر و پرحرارت‌تر است. این افراد کسانی هستند که روزی پانزده یا بیست مایل پیاده روی می‌کردند یا در تعطیلات به کوهنوردی می‌رفتند. معمولاً استراحت برای این افرادْ کاری فعال و درگیرکنندۀ ذهن بوده، اما، ازآنجاکه آن‌ها را از زندگی روزمرۀ کاری‌شان کاملاً جدا می‌کرده، برایشان حکم استراحت را داشته است.

جبر: چرا فرهنگِ کاریِ مدرن ارزش کمی برای استراحت قائل می‌شود و مشغولیت بی‌وقفه را رواج می‌دهد؟

پنگ: ازنظر اکثر افراد بدیهی است که کارِ بیشتر مساوی است با محصول بیشتر. این موضوع برای ماشین صادق است، خب پس چرا برای ما صادق نباشد؟ واقعیتش این است که نه، چنین چیزی برای ما صادق نیست. ما نگرش‌های عصر صنعتی را درمورد خودمان به کار گرفته‌ایم، اما این نگرش‌ها با وجودِ ما سازگار نیست. فرضی دیرینه هم وجود دارد که سخت کارنکردن از نظر اخلاقی مذموم است.

جبر: وقتی استراحت می‌کنیم مغز چه می‌کند؟

پنگ: نکته‌ای اساسی که باید در نظر داشته باشیم این است که وقتی ذهنمان را آزاد می‌گذاریم، یعنی وقتی لازم نیست ذهنمان روی چیزی تمرکز کند، اتفاقاً مغزمان حسابی فعال است. وقتی کارهایی مثل پیاده‌رویِ طولانی‌مدت انجام می‌دهی، قسمتِ ناخوداگاه ذهن همچنان روی مسائل کار می‌کند. آزادگذاشتنِ ذهن به آن اجازه می‌دهد ترکیب‌های مختلفی از ایده‌ها را کاوش و راه‌حل‌های متفاوت را امتحان کند. زمانی هم که به راه‌حلی مشخص رسید، که به‌نظر نویدبخش برسد، شما را متوجه آن راه‌حل می‌کند. این لحظه همان لحظۀ خوشایندی است که ناگهان می‌گویید: «آهان! فهمیدم.» افرادی که من رویشان کار کردم قادرند برنامه‌هایی روزانه طراحی کنند که قدم‌به‌قدم بیشتر از چنین روندی بهره ببرند.

جبر: این روزها اصطلاح «فرسودگی شغلی» را می‌توان از دهان خیلی‌ها شنید. آیا چنین پدیده‌ای اصلاً وجود دارد؟ و اگر چنین است، اتفاقی که می‌افتد دقیقاً چیست؟

پنگ: می‌شود فرسودگی ذهن را چیزی شبیه به فرسودگی لاستیک ماشین و ازبین‌رفتن آن پنداشت۳، اما خب جریان اینطور نیست. وقتی از فرسودگی شغلی صحبت می‌کنیم درحقیقت پیامدهای روانیِ کارِ فشرده و ارزان را در نظر داریم. این‌طور نیست که، بعد از این اتفاق، دیگر نتوانید با ذهنتان حساب‌کتاب کنید یا نتوانید به گره‌های داستانی فکر کنید. اگر به‌شدت و بافشار روی چیزی کار کنید و این کارکردنْ پیامدهای روانی نامناسبی داشته باشد، ذهن شما یاد می‌گیرد که دیگر آن کار را نکند. اتفاقی که می‌افتد این است، نه اینکه یکی از توانایی‌های درونی از بین برود. حتی اگر این فرسودگی‌های شغلی را تجربه کنید، بعد از مدتی می‌توانید خود را بازیابید. زمانی که یاد بگیرید که چطور توازن میان استراحت و کار را برقرار کنید، خواهید توانست به سطحی بالاتر از بازدهی و خلاقیت دست یابید. این باعث می‌شود که بتوانید، با همۀ جوانی، به‌جایِ یک کار درخشان، مجموعه‌ای از کارهای ارزشمند از خود به جای بگذارید.

جبر: چرا در کتابِ خود، که راجع‌به استراحت است، بخشی را به فعالیتِ فیزیکی اختصاص داده‌اید؟

پنگ: اگر استراحت را اساساً به‌دید ترمیمِ ذهن و بازیابی انرژی لازم برای انجام کارها و خلاقیت ببینید، فعالیتِ فیزیکی راهی بسیار عالی برای انجام آن است. همیشه این کلیشه وجود داشته که دانشمندان، نویسندگان و دیگر افرادِ خلاقْ اهل ورزش نیستند یا ورزش‌کارانْ سبک‌مغز شمرده شده‌اند. این در حالی است که چنین فرضی حقیقتاً نابجاست. برای خودِ من هم جالب بود که بسیاری از آن‌هایی که درست استراحت‌کردن را آموخته‌اند به‌شکلی جدی به ورزش مشغول بودند. همین الان هم، در بعضی خرده‌فرهنگ‌های دانشگاهی، توانمندی‌های ورزشیْ بسیار ارزشمند شمرده می‌شود. در فیزیک و ریاضیاتِ مدرن تعداد زیادی از دانشمندان معتبر وجود دارند که صخره‌نوردانی پیگیر و مشتاق نیز هستند. برای مثال، چند صخره در کلورادو نامِ لیزا رندال، فیزیک‌دانِ نظری، را بر خود دارند.
 
افراد بسیاری هستند که به این موضوع پی می‌برند که تمرین بدنی، مثل پیاده‌روی طولانی، ذهن آن‌ها را روشن می‌کند، آرامشان‌ می‌کند، و به ناخودآگاهشان این فرصت را می‌دهد که بتواند جوانب مختلف یک مسئله را کنکاش کند. همۀ این‌ها به ما می‌آموزد که فعالیتِ فیزیکی یکی از اَشکالِ حقیقتاً مهمِ استراحت است.
 

 

جبر: این شکل استراحت، که به‌نام «نمایش عمیق» شناخته می‌شود، دقیقاً چیست و چرا سودمند است؟

پنگ: درحقیقت فعالیتی است که همان پاداش‌های روحیِ کار را به فرد عرضه می‌کند، اما ابزار و موقعیتِ آن به‌کلی متفاوت است. وینستون چرچیل پس از جنگ جهانی اول به‌سراغ نقاشی رفت. او در کتابِ نقاشی به‌مثابۀ وقت‌گذرانی۴ نقاشی را به‌شدت شبیه منازعات سیاسی می‌داند: نقاشی هم نیازمندِ همان قاطعیت و جسارت است؛ فرد باید، به‌معنای واقعی، دربارۀ دو چیز بینشی روشن داشته باشد: آنچه در مقابل است و آنچه می‌خواهد به دست آورد. در همان حال، وسایلی که فرد استفاده می‌کند کاملاً متفاوت است و نحوۀ استفاده از قلم‌مو و رنگ به او این اجازه را می‌دهد که دغدغه‌هایش را کنار بگذارد. افراد بارهاوبارها سرگرمی‌هایی انتخاب می‌کنند که به‌کلی متفاوت از حوزه‌هایی است که در آن مشغول‌اند، ولی آن سرگرمی را شبیه به آن حوزه توصیف می‌کنند.

جبر: شگفت‌آورترین بینش‌هایی که پژوهش‌های شما از آن‌ها پرده برداشت چه بود؟

پنگ: امروز که با شما صحبت می‌کنم طرز فکرم دربارۀ استراحت به‌کلی متفاوت از زمانی است که کار بر روی این پروژه را آغاز کردم. من استراحت را کاری بسیار منفعلانه‌تر می‌دیدم: زمانی انجامش می‌دهی که همۀ کارهای دیگر را تمام کرده باشی. اما الان قاطعانه باور دارم که چنین دیدگاهی اشتباه است. استراحتْ فعالیتی ته‌مانده و اختیاری نیست. درحقیقت کار و استراحتْ یار و همراهِ یکدیگرند. می‌توان آن‌ها را قسمت‌های مختلف یک موج دانست. بدون وجود قسمت پایینی، قسمت بالایی هم نخواهد بود. هرچه بهتر استراحت کنید، بهتر کار خواهید کرد.

جبر: در طول نوشتن کتاب، روالِ عادی کار و استراحت شما تا چه حد تغییر کرد؟

پنگ: من دریافتم که برایم مهم است که کارم را انجام دهم تا استراحت را به دست بیاورم. این یعنی، نسبت به زمانی که داشتم، به‌شدت بی‌رحم بودم و با کسی شوخی نداشتم. معنای دیگرش این بود که به خیلی چیزها نه می‌گفتم. شاید احمقانه به نظر برسد که خیلی چیزها را رد کنی تا هیچ کاری نکنی، اما حقیقت این است که این اتفاقاً قاعده‌ای بسیار ضروری است. علاوه‌براین، چرت‌زدن‌هایم هم بیشتر شد؛ چرت‌زدن فقط برای بچه‌های چهارساله نیست، بلکه فعالیت ترمیمی فوق‌العاده‌ای است که بسیار هم اثربخش است. الان که در بانک منتظر می‌نشینم یا چند دقیقه وقت آزاد دارم آگاهانه‌تر با این زمان برخورد می‌کنم؛ به‌جای اینکه گوشی‌ام را دربیاورم و سَری به ایمیل‌هایم بزنم، ذهنم را آزاد می‌کنم. به‌نظرم این رویۀ خوبی است و فکر می‌کنم بیشتر از قبل توانسته‌ام آن لحظاتی را رقم بزنم که جرقه‌ای در ذهن انسان پدید می‌آید. و اینکه حالا دیگر همیشه با خودم دفترچه و خودکار دارم.ترجمان
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: