به گزارش شفا آنلاین:به نقل از روزنامه تعادل برای تهیه گزارشی به
چندتا از بیمارستانها سر زدم تا نحوه برخورد و امکانات و خدمات رفاهی را
از زبان همراهان و بیماران بشنوم.
بیمارستانها؛ جایی که زندگی عادی
مدتی را به تعلیق درمیآید و سوژه زمان و زندگی را به تماشای درد خود و
رنج دیگران چمباته میزند و مینشیند. جایی که زندگی روی دیگرش را نشان
میدهد و انسان زندگی را به «تحمل کردن» میگذراند و همراهِ ناله میشود.
از
شمالیترین نقطه تهران؛ دارآباد؛ یعنی بیمارستان مسیح دانشوری در دامنه
کوههای شمیران آغاز میکنم. درد از همین ابتدا با پلههای شیبدار و
بیشمار شروع میشود. در پاگردی بیماری با همراهش، دردش را به تحمل نشسته
است. گاهی فریادی خفیف از نهادش بلند میشود. بیمارستانی مختص بیمارانی با
مشکلات تنفسی و ریوی با این وضعِ پلههای شیبدار و بیشمار، جور
درنمیآید! اما در این کوهپایه آنکه به جایی نرسد، البته فریاد است.
از
پلهها بالا میروم. برعکس وضع پلهها محیط بیمارستان آبوهوایی بس تمیز و
فرحبخش (مناسب بیماران تنفسی) دارد. روی سکویی، جلو درِ اورژانس
چند«همراه» در این ارتفاع، هوای آلوده تهران را به تحلیل نشستهاند. موضوع
بحثم را با یکی از همراهان که زنی میانسال است، پی میگیرم. خیلی زود
میرود سر اصل مطلب و میگوید: «هیچ آشنایی در بیمارستان نداشتیم. اگر در
بیمارستانها آشنا نداشته باشی، کسی تحویلت نمیگیرد.» این تمام نقد اوست.
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
آقای
رحمانی 45ِساله از بیمارانی است که مشکل ریوی دارد. او از فضای تنفسی
بیمارستان دانشوری راضی است اما نقدش را به سیستم بیمارستانی اینگونه
میگوید: «مشکلات موجود در بیمارستانها عاملی شده تا درد بیمارمان را
فراموش کنیم. وضعیت بیمار خودمان و شلوغی و چشم انتظاری طولانی مدت به
اندازه کافی آدم را روانی میکند. مسوولان باید فضایی در بیمارستان ایجاد
کنند که مردم بتواند به راحتی کارشان را پیگیری کنند نه اینکه خود بر
دردمان بیفزایند.»
آقای کریمی پدری است که پای فرزندش دچار شکستگی و
پس از آن دچار خون مردگی و تشکیل لخته خون در محل شکستگی شده و برای
مداوای آن به چند بیمارستان دولتی مراجعه کرده اما این بیمارستانها به
دلیل شلوغی و تراکم بیماران از پذیرش فرزند او خودداری کردهاند. او در
بیمارستان شهدای تجریش می-گوید: «پس از سه روز جستوجو بالاخره فرزندم در
اورژانس این بیمارستان پذیرش و پس از آن تخت بستری برای او پیدا شد.»
میگوید: «هرچند هزینههای این بیمارستان، تعرفه دولتی است با این وجود
برای یک آزمایش تصویربرداری، 250هزار تومان پول پرداخت کردم.»
ادامه
میدهد: «وضعیت رسیدگی و تجهیزات بیمارستان خوب است، اما حجم زیاد
بیماران، کمبود پزشک در بخش اورژانس، شلوغی و انتظار طولانی صف پذیرش
بیماران از جمله مشکلاتی است که در بیمارستان شهدای تجریش با آن درگیریم.
بهگونهیی که برای انجام یک فیزیوتراپی باید چندین روز در نوبت منتظر
بمانیم زیرا ظرفیت پذیرش بیماران در این بخشها تکمیل است.» مردی میانسال
که با همسرش از چالوس آمده است میگوید: «برای گرفتن یک ام.آر.ای 15 روز
باید در نوبت باشی. کس و کار نداشته باشی کسی توجه نمیکنه.
از
چالوس اومدم کار آزاد دارم و در یک مرغداری با ماشین کار میکنم. یکی از
فامیلهایمان اینجا بود کارم راه انداخت و گرنه برای یکام. آر.ای باید 15
روز صبر میکردم.». جوان 30 سالهیی آتلی به گردن بسته و همراه دخترش روی
صندلیهای آبی انتظار نشسته است. دیسک کمر دارد. میگوید: «با اینکه دکترم
نوشته بود که اورژانسی بودم اما چند رور طول کشید تا عملم کنند. بعد از چند
روز انترنی اومد که چیزی بارش نبود. بعد یک هفته درد کشیدن عملم کرند.
بخواهی یک مسکن بزنی باید به پرستارها التماس کنی. بعد هم کلی با داد و
بیداد بر سرمان آن را میزنند. اصلا ادبیات حرف زدن درستی با بیماران
ندارند.» کارگر ساختمانی است. بچه ملایر همدان است. بخش آنکولوژی خیلی خوش
برخورد بودند ولی قسمت «استریو تاکسی» که بخش بستریهاست رفتار خوبی با
بیماران بستری نداشتند. یعنی چندبار باید به پرستار بگویی تا یک آمپول به
بیمار بزند. میگویی مریض بدحال دارم میگویند: «خب داشته باش. سر ما هم
شلوغ است. اینجا حال کسی خوب نیست.»
همیشه پای پول در میان است
به
بیمارستان ایران... میروم، بیمارستانی خصوصی که مراجعان خاص خود را دارد.
بیمارستانهای خصوصی هزینه بالایی برای خدماتی که ارائه میکنند دریافت
میدارند، از این رو مراجعاتشان را کسانی تشکیل میدهند که به اصطلاح:
«دستشان به دهانشان میرسد.» البته ناگفته پیداست که همین مساله باعث
میشود خدمات درمانی این بیمارستانها زمین تا آسمان با بیمارستانهای
دولتی فرق کند. در بخش خصوصی «هتلینگ» خود یکی از خدمات اصلی بیمارستان
محسوب میشود، خدمتی که کیفیتی مطلوب دارد.
خانم دکتر، خودش پزشک
یکی از بیمارستان دولتی و امروز اینجا همراهِ خواهرش است. درباره معضلات
بیمارستانی به گفتوگو مینشینیم. او حجم کار زیاد و دریافتی کم را عامل
اصلی برخوردهای تند پرسنل بیمارستانهای دولتی میداند. مسالهیی دیگر را
عدم آگاهی و آموزش ندیدن همراهانِ بیماران عنوان میکند: «همراهان احساس
میکنند وارد سوپر مارکت شدند، دوست دارند کارشان سریعتر انجام شود. در
مقابل پرستاران هم باید بدانند که اکثر مراجعان به بیمارستانهای دولتی از
قشر پایین جامعه هستند و اگاهی لازم در این زمینه را ندارند.»
خانم
دکتر ادامه میدهد: «در صورت نبود محدودیتهایی مانند عوامل اقتصادی
(مهمترین علت انتخاب بیمارستانهای دولتی توسط بیماران)، بیماران بستری در
بخش خصوصی را ترجیح میدهند و این به خاطر عملکرد ضعیف بیمارستانهای
دولتی در زمینه ارائه خدمات درمانی است.»
آقای گودرزی نیز یک
«همراه» است. او میگوید: «در بیمارستانهای خصوصی تا بتوانند بیماران را
معطل میکنند و نگه میدارند. چون هر چه بیشتر بماند و زمان زیادی را به
بستری بودن بگذرانند، پول بیشتری عایدشان میشود. یعنی به بیمار به عنوان
یک منبع سرمایه نگاه میکنند تا انسانی رنجور که باید دردش را دوا کرد.
اینجاست که آدم باید بگوید که تنات به ناز طبیبان نیازمند مباد.»
هر آمپول، یکونیم میلیون تومان
بیمارستان
دولتی مفید مقصد بعدیام است. مادری با اینکه شش ماه از اینکه فهمیده است
که فرزند 12 سالهاش سرطان خون دارد، اما هنوز در شوک است و چشمانش قرمز از
اشک. مادر که برای درمان فرزندش به این بیمارستان مراجعه کرده، از خدمات
بیمارستان، نحوه برخورد پرستاران با او و همچنین هزینههای درمانی راضی است
اما با بغض ناشی از بیماری فرزند توضیح میدهد که بابت هر یک آمپول کودکش
که از خارج بیمارستان تهیه کرده، یکونیم میلیون تومان پول پرداخت کرده
است. او ادامه میدهد: «که طی شش ماه، هزینه این آمپولها حداقل بیش از شش
میلیون تومان شده است.»
قاسم یکی دیگر از بیمارانی است که ضمن گلایه
از اشغال بودن خطوط گویای این بیمارستان مفید میگوید: «از ساعت 15 تا
17:45 دقیقه معطل مانده تا نزد دکتر برویم و در قسمت آزمایشگاه نیز با کلی
معطلی در جوابمان میگویند بروید روز جمعه از ساعت 14 تا 19 نوبت بگیرید
شنبه صبح بیایید تا کارتان انجام شود.»
دیدن صحنههای سوختگی و رنج
بیماران حال آدم را دگرگون میکند. مادری پسر بچه دو سالهاش را برای ویزیت
و تعویض پانسمان سوختگیاش به بیمارستان آورده و کودک بیاختیار از شدت
سوزش و درد ناشی از شستشوی محل سوختگی شیون میکند. مادر از گریه کودک به
گریه میافتد. مرکز آموزشی درمانی شهید مطهری به عنوان بزرگترین مرکز
آموزشی درمانی سوختگی کشور، کلیه اعمال جراحی سوختگی حاد و جراحیهای
ترمیمی را انجام میدهد و علاوه بر تهران سالانه پذیرای تعداد زیادی از
هموطنان آسیب دیده از سراسر کشور است. اینجا نخستین مقصد آمبولانسهای
اورژانس در مواجهه با بیماران سوختگی است؛ جایی که قرار است بهتر از سایر
مراکز درمانی و البته به صورت تخصصی خدمات درمانی سوختگی را برای ساکنین
پایتخت و حتی بیماران ارجاع شده از دیگر استانها ارائه دهند. کمبود
امکانات و کادر متخصص درمانی، الزام به ارجاع بیماران بدحال برای دریافت
برخی خدمات درمانی به خارج از بیمارستان و طبابت رزدینتها در غیاب پزشکان
متخصص، تنها بعضی از مشکلات و کمبودهای نام دارترین مرکز سوانح و سوختگی
تهران است که از زبان مردم گرفتار بیماری در این بیمارستان شنیده میشود.
مرد
جوانی که دچار سوختگی شدید در ناحیه پا شده، سوار بر ویلچر و با حالی زار
در گوشهیی از سالن درمانگاه انتظار میکشد. به سراغش که میروم میگوید:
«الان بیشتراز 24ساعت است که دچار سوختگی شدهام و در این مدت هنوز پزشک
متخصص مرا ویزیت نکرده، البته رزدینتها هستند ولی هیچکدام تکلیف مرا مشخص
نمیکنند.»
هنوز حرف هایمان تمام نشده که بیماری ویلچرنشین و
باندپیچی شده سر درد دل را باز میکند و با ناراحتی میگوید: «هفته پیش
دچار سوختگی شدم. به اورژانس که آمدم پزشک متخصص نبود و همین دانشجوها
پانسمانم کردند. تا اینکه بالاخره چندروز بعد دکتر مرا ویزیت کرد و حالا هم
که مجبورم برای تعویض پانسمان بیایم با مشکلات جدیدی روبرو شدهام. برای
تعویض پانسمان که میرویم میگویند باز کردن پانسمان و شستن محل سوختگی
وظیفه خود بیمار و همراهش است و پرسنل اینجا تنها پانسمان را تعویض
میکنند. تازه اگر دارویی هم احتیاج داشته باشی حاضر به تامین آن و دریافت
هزینهاش نیستند و همراه بیمار درحالی که زخم بیمارش باز است باید به
داروخانههای سطح شهر برود و دارو تهیه کند.»
چهره معصوم کودکانی که
از سوزش و درد لحظهیی آرام نمیگیرند، یا مادری که پشت اتاق عمل بیتاب
فرزندش است، نفس را در سینه آدم حبس میکند. آرامت نمیگذارد.
آقای
الیاسی که بازنشسته نظامی است برای سرماخوردگی مزمنش به بیمارستان ناجای
خیابان ولیعصر مراجعه کرده است. در بخش اورژانس بیمارستان روی صندلیهای
انتظار نشستهایم. زبان به گله میگشاید: «نیمساعت است که منتظر دکتر
هستم. گفتهاند در راه است. نمیدانم کی میرسد. میگوید بیمارستانهای
خصوصی وضعیتی به مراتب بهتر از نظر خدمات دارند؛ ولی هزینههاشان سرسامآور
است و همین باعث شده بسیاری از مردم به بیمارستانهای دولتی مراجعه
میکنند.» او ادامه میدهد: «ازدحام و شلوغی مراجعهکننده در بیمارستانهای
دولتی به یکی از معضلات اصلی این بیمارستانها تبدیل شده است و باید یک
راهحل اساسی برای آن اندیشیده شود. ازدحام جمعیت اصلاً برای وضعیت روحی و
جسمی بیماران مناسب نیست و چه بسا نارضایتیها را افزایش بدهد.»
کلیه 14میلیون تومان
در
بیمارستان هاشمینژاد با علی و پدرش هم صحبت میشوم. از کرمانشاه
آمدهاند. از وضع نامطلوب بیمارستان کرمانشاه و از هزینههای سنگین
رفتوآمدشان میگوید. علی از وضعیت خدمات و امکانات و پاسخگویی پرسنل
بیمارستان راضی است و ادامه میدهد: «خیلی مهم است اینکه بیمار وقتی به از
بیمارستان مرخص میشود، با رضایت کامل و بدون گله از آنجا خارج شود.» علی و
پدرش همرا مادرش آمدهاند. عمل کلیه دارند. او ادامه میدهد: «هزینه خرید
کلیه 14میلیون تومان است. اگر دفترچه نداشته باشی 25میلیون تومان هزینه
پیوند میشود. ما چون دفترچه داشتیم با یک میلیون پیوند زدند.»
گرانترین
و پرطرفدارترین عضوی که این روزها روی دیوارهای اطراف بیمارستان مشق
میشود، «کلیه» است. روی درها و پنجرههای منتهی به بیمارستانها پر از
آگهی «کلیه فروشی» است. این جمله روی آگهی است: «فروشی... فوری... یک کلیه
با گروه خونی... به فروش میرسد.» از تمام گروههای خونی روی دیوارها دیده
میشود. قیمت توافقی است. از 14میلیون شروع میشود و نهایتا با آزمایش و
رضایتنامه پیوند انجام میگیرد.
دولتی؛ شلوغ، خصوصی؛ گران
گاهی
نوبتدهیها بینظم میشود و در برخی مواقع، طولانیشدن زمان انتظار، داد و
فغانِ همراهانِ بیماران را بلند میکند. همین مساله نیز خودش نوعی آسیب
است و البته نارضایتی. انتظار همراهانی را که شرایط روانی مناسبی ندارند،
عصبی و پرخاشگر میکند. شلوغی و تراکم بیماران در بیمارستانهای دولتی به
ویژه مراکز درمانی آموزشی موجب میشود تا بسیاری از پزشکان نتوانند بطور
مرتب و دقیق بیماران را معاینه کنند و این انترنها و رزیدنتها هستند که
عهدهدار این مسوولیت میشوند. معالجه بیماران از سوی انترنها و رزیدنتها
موجب میشود تا بسیاری از بیماران حتی نام پزشک و معالج خود را ندانسته یا
او را نبینند.
اما راه فراری نیز وجود ندارد. راهکار دریافت خدمات
بهتر، مراجعه به بیمارستانهای خصوصی است، اما گاهی مردم برای پرداختن
هزینههای سرسامآور بیمارستانهای خصوصی مجبورند زندگی خود را به حراج
بگذارند تا از پس مخارج این بیمارستانها برآیند و گاهی نیز شرایط
بهگونهیی است که اورژانس یک بیمارستان دولتی تا آن اندازه متراکم میشود
که پرسنل درمانی، بیماران را به سختی پذیرش میکنند و گاهی نیز به بیماران
گفته میشود که «تخت خالی نداریم».
هزینه بستری، جراحی و آزمایشات
در بیمارستانهای خصوصی گاهی دهها برابر بیشتر از بیمارستانهای دولتی
است، اما از آن سو بیمارستانهای دولتی متراکم از بیمار بوده و طبعا کیفیت
خدمات ارائه شده در آنها کاهش مییابد.
به مرکز قلب تهران میروم و
چهره نگران مردی توجهم را جلب میکند، از دردش میپرسم. برایم تعریف میکند
که پس از سالها زندگی و خانهدار شدن، همسرش ناگهان بیمار میشود و حالا
حاضر است تمام داراییاش را خرج درمان همسرش کند. میگوید: «همسرم
39سالهام دچار افتادگی مادرزادی دریچه میترال و نقص دیواره بین دو بطن است
و برای درمانش به این بیمارستان مراجعه کردیم. برای انجام «اکومری» در این
بیمارستان یک ماه منتظر ماندم؛ هزینه جراحی قلب همسرم 20میلیون تومان بود
اما با بیمه در این بیمارستان بیش از 2میلیون تومان شده است.»
او
میگوید: «یک بیمارستان خصوصی، 30میلیون تومان بابت عمل قلب همسرم طلب کرد و
میخواستیم خانهمان را بفروشیم تا این هزینه را پرداخت کنیم اما دوستان
مرکز قلب تهران را معرفی کردند که با 2میلیون تومان میتوان هزینه عمل را
پرداخت.»
میگوید: «میدانم همه این مردم مثل من یک دردی دارند.
بسیاری از افرادی که به بیمارستانها مراجعه میکنند در آن لحظات پول را به
هر قیمتی که شده تهیه میکند چون وقتی پای جان در میان میآید دیگر مادیات
ارزشی ندارد.»
جدای از هر مسالهیی، نشستن کنار بیماران و همراهان و
گوش دادن به درد دلهایشان خود باری از روی دوششان برمیدارد و تا حدی
آرامش از دست رفته شان را برمیگرداند.
زن مسنی با در دست داشتن
نمونه آزمایشگاهی در خیابان اصلی داخل بیمارستان دولتی امام خمینی به سمت
آزمایشگاه میرود. از او که درباره علت مراجعه به این بیمارستان میپرسم،
برایم توضیح میدهد: «بیماری شوهرم از یک زخم کوچک ساده در شست پا شروع شد و
در مراجعه به پزشکان مختلف که بیماری او را زخم پای ناشی از دیابت احتمال
میدادند، بیماری او تشخیص داده نمیشد.» ادامه میدهد: «بالاخره به ما
گفتند که برای تشخیص دقیق باید از پای همسرم تصویربرداری شود که هر
بیمارستانی آن را نداشت؛ یک بیمارستان خصوصی برای این نوع تصویربرداری 30
میلیون تومان طلب کرد اما همین تصویربرداری در بیمارستان امام خمینی بیش از
40 هزار تومان شد.»
«بعد از یک ماه برو و بیا، بالاخره از
بیمارستان امام خمینی وقت گرفتیم اما زخم که به علت گرفتگی عروق ناشی از
سیگار تشخیص داده شد تا نزدیکیهای زانو پیشرفت کرده بود و علاوه بر آن
همسرم ناگهان دچار دل درد شدیدی شد. هر روز ساعت پنج صبح از کرج راه
میافتم تا به کارهای همسرم در بیمارستان امام خمینی رسیدگی کنم.»
مجتمع
بیمارستانی امام خمینی تهران با هزار و 150تخت مصوب و پذیرش سالانه یک
میلیون بیمار از سراسر کشور در فضایی به وسعت 24 هکتار شامل چهار
بیمارستانِ امام خمینی، بیمارستان ولیعصر، انستیتو کانسر (سرطان) و مرکز
تصویربرداری است که بزرگترین مجتمع بیمارستانی خاورمیانه محسوب میشود.
آی.سی.یو شبی 2.5میلیون
به
آخرین بیمارستان؛ بیمارستان خصوصی میروم. مریم دختری 25ساله است که همرا
مادرش به بیمارستان آمده است. میگوید: «مادرم را دو هفته درای. سی. یو
بستری کردیم، 35میلیون از ما گرفتند.ای. سی. یو شبی 2.5میلیون است.
بیمارستان سی. تی. اسکن ندارد. بیرون هزینه سی.تی.اسکن 300هزار تومان است.
نظافتش تعریفی ندارد. آزمایشگاه ندارد. چرا بیمارستانی که این همه پول از
بیمارانش میگیرد اینقدر وضعیت امکانات و خدماتش ضعیف است؟» مریم میگوید
همه همراهها شک کردند و قرار است بیمارانمان را به جایی دیگر منتقل کنیم.
خصوصیسازی
بیمارستانها، به معنی جد ا شدن بیمارستانها از کنترل مستقیم بوروکراسی
دولتمردان و پیوستن به عناصر و فرایندهای بازار و فشارهای آن برای بهبود
عملکرد و افزایش سود و بازدهی است. تنها راه سودآوری نیز موفقیت در بازار،
رقابت با دیگر بیمارستانها برای افزایش حجم خدمات و کاهش هزینهها است.
هنگامی که صحبت از کیفیت پایین خدمات دولتی در بیمارستانها به میان
میآید، جریان غالب علم اقتصاد خصوصیسازی را به عنوان راهکار پیشنهاد
میکند.
غافل از آنکه این خصوصیسازی هرچند ممکن است کیفیت خدمات را
در بیمارستانها افزایش دهد، اما طبیعتا بخش بزرگی از جمعیت را از دریافت
خدمات درمانی محروم میکند. به نظر میرسد تجاریسازی درمان و خرید و فروش
سلامت به عنوان یک کالای اقتصادی، میتواند خود یکی از عوامل نابهسامانی
بیمارستانها باشد.
چه این مساله باعث میشود بخشی از منابع محدود
نظام سلامت صرف ایجاد «سود» برای صاحبان خصوصی این نظام شده و امکان
بهرهمندی حداکثری از منابع موجود به نفع بیماران را محدود میکند.
به هر حال علت هرچه باشد، به وضوح میتوان دید که اوضاع در بیمارستانهای
کشور به سامان نیست. وجود این گزاره در فرهنگ عمومی ما، آینه تمامنمای
آلام، دردها و رنجهایی که بیمار در بیمارستان متحمل میشود. «گرفتار
بیمارستان نشی.»روزنامه تعادل