عدهای معتقدند داشتن وكالت زنان برای طلاق، باعث افزایش طلاق در جامعه میشود. شما با این موضوع موافقید؟
من
نهتنها معتقد نیستم داشتن حق طلاق زنان، باعث افزایش طلاق میشود، بلكه
معتقدم این كه زنان وكالت طلاق داشته باشند، میتواند در كاهش طلاق نقش
داشته باشد.
به چه دليلي؟
به دلایل مختلف؛ یكی از دلایل
این است كه هر حقی با خودش مسئولیت به همراه میآورد، وقتی به زنان حقوق
مختلفی را كه مردان نیز از آنها برخوردارند بدهیم، درواقع مسئولیتهای
مختلفی نیز به عهده آنها گذاشته میشود و این موضوع باعث میشود آنها در
داشتن یك زندگی خانوادگی بهتر تلاش كنند، در این صورت صرفا همه توقعها به
سمت مرد خانواده نمیرود بلكه هر دو در كنار هم تلاش میكنند و احساس رضایت
ناشی از تلاش برابر و منصفانه، باعث ایجاد روحیه همبستگی و استحكام ارتباط
میشود. در عین حال، باید این موضوع را پذیرفت كه زنان امروز مانند زنان
سالهای گذشته نیستند كه قوانین سالها قبل برای آنها جوابگو باشد، امروز
با رشد دانش و فعالیت و اشتغال زنان مواجهیم و آنها تجربیاتی از زندگی در
دنیایی را دارند كه رو به مدرن شدن میرود و دیگر قوانین سنتی بر آن حاكم
نیست. زنان امروز توانایی این را دارند كه اگر حقی به آنها اعطا شود، به
خوبی از آن استفاده كنند و حقوقی مانند وكالت زن برای طلاق، حق خروج از
كشور، حق تحصیل و اشتغال و ... مواردی نیستند كه بتوان آنها را از زن فهیم و
مطلع امروزی سلب كرد. همانطور كه در فرمایشات مقام معظم رهبری درمورد زن و
خانواده هم میبینیم كه اسلام به زن و مرد به عنوان واحد انسانی نگاه
میكند و انسان مطرح است نه جنسیت؛ بنابراین برای داشتن یك خانواده سالم،
به این نیاز داریم كه افراد احساس كنند در مقوله ازدواج، مورد ظلم واقع
نشدهاند در غیر این صورت، تبعات این موضوع خودش را نشان خواهد داد.
اين احساس نابرابری در رابطه ازدواج، چه تبعاتی دارد؟
مهمترین
تاثیری كه میتوان به آن اشاره كرد این است كه خشونت افراد را افزایش
میدهد. در اینجا منظورم بیشتر خشونت علیه مردان است چون وقتی زن از
جنبههای مختلف احساس فشار كند، احساس كند توانایی تصمیمگیری در امور
خانوادگی را ندارد، همسرش و جامعه حقی برای او قائل نیستند، موجودیت و
فردیت او را به رسمیت نمیشناسند و مطالباتی كه دارد نادیده گرفته میشود،
به صورت عامدانه یا ناخودآگاه رفتارهایی را نشان میدهد كه در جبران این
احساس ظلم واقع شدن است؛ او ممكن است با داشتن توقعات بیش از اندازه،
بدخلقی با همسر و خانواده او، احساس تعلق نداشتن به زندگی خانوادگی و حتی
افسردگی و اضطراب و احساسات ناخوشایند و نارضایتی از زندگی، كانون گرم
خانواده را به محیطی تلخ تبدیل كند. در این محیط، طبیعتا فرزندان هم مورد
آزار قرار میگیرند و نمیتوانند از رشد سالم و طبیعی در یك محیط خانوادگی
مناسب برخوردار باشند.
اما گاهی زنها به خاطر فشارهای اجتماعی، به سكوت در برابر مطالبه این حقوق دعوت میشوند.
داشتن چنین حقوقی نه با آموزههای اعتقادی و نه با مقررات اجتماعی
ناسازگاری ندارد. این را باید دانست كه ازدواج نوعی قرارداد است و این كه
زن و مرد برای ادامه مسیر زندگی با یكدیگر توافق داشته باشند نشاندهنده
تفاهم و اعتماد آنها به یكدیگر است. اگر گاهی میبینیم این موضوع از طرف
عدهای به سخره گرفته میشود و به عنوان طنزمایه فكاهیگونه به آن نگاه
میشود، به دلیل زنستیزی و تفكر مردسالارانه سنتی است كه بین بعضی افراد
رایج است و پایگاه ملی و اعتقادی ندارد بنابراین میتوان در مقابل آنها
مقاومت كرد و از این طریق، حتی به افزایش آمار ازدواج هم كمك كرد.
یعنی داشتن حقوقی ازجمله حق تحصیل، اشتغال و ... به افزایش ازدواج منجر میشود؟
بله
وقتی زنان احساس كنند با ازدواج قرار نیست حقوقی كه دارند را از دست بدهند
و یك نفر برای آنها تصمیم بگیرد، با خیال راحتتری تعهدی مانند ازدواج را
میپذیرند. مهم این است كه هرچه روابط زن و مرد بیشتر بر پایه برابری باشد،
قوام زندگی بیشتر خواهد بود؛ اما متاسفانه میبینیم كه از طرفی مهریههای
سنگین از سوی زنان و از طرف دیگر حقوقی یكسویه مانند حق طلاق از طرف مردان،
به اهرمهای فشاری در زندگی تبدیل میشود كه به جای این كه كارآمد باشند،
به اختلافات دامن میزنند.خبرآنلاین