خب، دروغ انواع و تعاریف مختلفی میتواند داشته باشد، اما واضحترین تعبیری که میتوان به کاربرد، این است که دروغ نوعی کتمان حقیقت است، یعنی اینکه بنا به مصلحت خودمان و تعبیری که در ذهن داریم، موضوعی را تغییر دهیم و موضوع دیگری بگوییم.
دروغگویی انواع و دلایل مختلفی دارد. وقتی کودکان دروغ میگویند، یا میخواهند جلبتوجه کنند یا میخواهند از مجازات والدین رهایی یابند، اما در بزرگسالان این کار معمولا یا برای به دست آوردن حقی است که حق آنها نیست یا برای شانه خالی کردن از مسوولیتی است که برعهده دارند. متاسفانه این کار برای بعضیها به یک عادت تبدیل شده که بدون آن نمیتوانند زندگی کنند.
این دو خیلی به هم شباهت دارند زیرا در هر دوی آنها جملههایی گفته میشود که واقعیت ندارد، اما بیشتر افرادی که دائم لاف میزنند، میخواهند خودشان را بزرگتر و قدرتمندتر از آنچه واقعا هستند، نشان دهند و در واقع، این افراد، خودشان را پشت دروغها و لافهایشان پنهان میکنند. به بیان روانشناسانه، آنها با این کار اعتماد بهنفس نداشتهشان را به رخ میکشند، مثلا میگویند من ثروت و شهرت زیاد دارم، در صورتی که واقعا ثروت و شهرتی ندارند، ولی با گفتن این جملهها سعی میکنند خودشان را نزد دیگران بزرگ و قدرتمند نشان دهند. معمولا افراد دارای شخصیت ضداجتماعی بیشتر لاف میزنند زیرا از قانون نمیترسند و نصیحت را هم نمیپذیرند و بیشتر از همین راه، دست به کلاهبرداری میزنند.
ببینید، بعضی افراد به طور کلی عادت دارند در شرح مسایل خود داستانپردازی کنند. آنها میتوانند از یک ماجرای پیشپاافتاده یک داستان طولانی و جذاب بسازند. این افراد ناخودآگاه به اتفاقات ساده بال و پر میدهند و به قول معروف از کاه کوه میسازند. خالیبندها دچار اختلال روانی نیستند، بلکه بیشتر درگیر یک وضعیتی هستند که از کمبود توجه ناشی میشود. این قبیل افراد از کمبود توجه رنج میبرند و به این دلیل واقعیت را با غیرواقعیت در هم میآمیزند که نگاه و توجه دیگران را به سوی خود جلب کنند.
کمتر پیش میآید که دروغگویی و لافزنی دیگران برای اطرافیانشان دردسر یا مشکلی ایجاد کند، اما این حالت برای خیلیها خوشایند نیست و سخت آن را تحمل میکنند. این یک مساله ارتباطی است که افراد خودشان دربارهاش تصمیم میگیرند. اگر نمیخواهید فرد خالیبند را برنجانید یا احساساتش را جریحهدار کنید، مساله را مستقیم مطرح نکنید، ولی حتما درباره احساسات خودتان با او صحبت کنید. بگویید رابطهتان با او برایتان ارزشمند است و دلتان میخواهد حس اعتماد بیشتری وجود داشته باشد. درباره موضوع خاصی که دربارهاش خالی بسته، سوال کنید. بگویید همیشه دوست دارید اصل ماجرا و واقعیت را بدون کم و زیاد بشنوید. سعی کنید او را قضاوت نکنید.
ببینید، این دروغگویی و لافزنی معمولا مسالهای نیست که از بزرگسالی شروع شده باشد. مشکل افرادی که در بیان واقعیت اغراق میکنند، غالبا به کودکیشان برمیگردد. به همین دلیل درمان پیچیدهای هم دارد که از عهده افراد عادی و غیرمتخصص برنمیآید، اما به طور کلی، هرچه مقاومت در برابر این رفتار کمتر شود، امکان تلنگر و تاثیرگذاری بیشتر خواهد شد.
بیشتر اشخاص دروغگو و لافزن، از نظر روانی دچار مشکل حادی نیستند، اما بهدلیل نداشتن مهارت، دست به نوعی انتخاب اشتباه میزنند و از بین راست و دروغ، دروغ را انتخاب میکنند تا بهزعم خودشان، شرایط را به نحو موثری مدیریت کنند. دروغگوییهای بیخطر یا کمخطر در بیشتر موارد، فقط ریشه در یک تنبلی ذهنی دارند و به شکل یک عادت اشتباه در روان شخص دروغگو رسوخ میکنند. بنابراین کسی که به دروغگویی عادت کرده، بهتر است اول از همه، ذهنیت خودش را تغییر بدهد تا بتواند راستگویی مهارتی را بیاموزد و به کار ببندد.
افرادی که نسبت به خود عدم پذیرش دارند و خودباوری ندارند. بعضی افراد از کودکی بیشتر با معیار ظاهری و بیرونی تعریف میشوند و با همین معیارها مورد ارزشیابی قرار میگیرند. متاسفانه در جامعه ما سنجیدن افراد براساس ظاهری که دارند، بسیار شایع است. در چنین حالتی اگر ظواهر دستخوش تغییر شوند یا از بین بروند، فرد در خود فرو میپاشد زیرا احساس میکند ارزشهایش را از دست داده است.
افرادی که توان پذیرش خطاها و خویشتن آسیبدیدهشان را ندارند، به ظاهرسازی یا همان دروغ گرایش پیدا میکنند. اساسا پذیرش خود و دیگران زیربنای تمام مسائل روانشناختی است و عدم پذیرش، اگرچه خود اختلال محسوب نمیشود، ولی میتواند اختلالات اضطرابی و افسردگی ایجاد کند.
متاسفانه این رفتار خیلی روی کودکان تاثیر میگذارد و آنها نیز بلوفزدن را میآموزند و زمانی که در جامعه یا مدرسه در مقابل دیگران بلوف میزنند، ممکن است مورد تمسخر قرار بگیرند و در نتیجه سرخورده شوند بنابراین نباید اجازه بدهیم کودکان ما هم وارد این بازی شوند. بهتر است به آنها در کسب اعتماد بهنفس از طریق تواناییهایشان کمک کنیم، در غیر این صورت آنها شخصیتی شکننده پیدا میکنند و نمیتوانند ارتباط درستی با دیگران برقرار کنند و چهبسا برای جلب احترام و توجه دیگران متوسل به دروغگویی و لافزنی بشوند.
بله، دروغگوها و لافزنها معمولا پشت تلفن یا در متن یک ایمیل راحتتر دروغ میگویند، زیرا کنترل بدن برای گفتن حقیقتی که وجود ندارد، سخت است. اگر یک نفر داستانی برای شما تعریف میکند و به آن مشکوک هستید، به حرکتهای دست و بدنش دقت کنید. اگر صداقت در زبانش نباشد، بدنش معمولا همراهی نمیکند و دستوپایش بیربط به داستان تکان میخورد و حرکات شانهاش غالبا مصنوعی است. به همین دلیل خیلی از دروغگوها دستهایشان را به هم گره میزنند و پایینتر از سطح دید شما قرار میدهند یا آنها را پشت سر خود مخفی میکنند.
این افراد بیشتر در صحبتهایشان از چه واژههایی استفاده میکنند؟ آنها معمولا از واژههای صریح و مستقیم استفاده نمیکنند، زیرا یک چرای ساده و ناگهانی شما ممکن است حسابی آنها را به دردسر بیندازد. جملات مبتنی بر من هم کمتر استفاده میکنند، چون میخواهند در ناخودآگاه خود، شریف بمانند و نسبت ناروایی به خود الصاق نکنند.