طبق تئوری وابستگی در روانشناسی، تجارب دوره کودکی بر توانایی کنترل هیجانات در بزرگسالی تاثیر می گذارد.
کریستین هینیش، عضو تیم تحقیق، در این باره می گوید: «ما انتظار داشتیم افراد دارای مشکلات هیجانی و احساسی در انجام وظایف شان نیز دچار خطا و اشتباه شوند و یکی از متغیرهای تاثیرگذار بر این مسئله، تجربه وابستگی ماست.»
برای آزمایش این تئوری، محققان مطالعه ای بر روی افراد بزرگسال با تجارب کودکی مختلف انجام دادند و مهارت شناسایی یک حرف مشخص را از میان مجموعه حروف انجام دادند. این مهارت تحت شرایطی انجام شد که موجب بروز حالت احساسی مثبت، خنثی یا منفی می شد.
سپس محققان، عملکرد مهارت را ارزیابی نموده و گزارشات الکتروانسفالوگرافی (نوار مغزی) عملکرد مغز افراد شرکت کننده را بررسی و آنالیز کردند.
شرکت کنندگانی که دارای مراقبت کننده های احساسی در دوره کودکی بودند (وابستگی غیرایمن) در مقایسه با سایرین (وابستگی ایمن) مشکلات اجرایی بیشتری تحت شرایط منفی احساسی داشتند.
آنها همچنین در واکنش به حرف هدف تحت شرایط منفی در مقایسه با افراد دارای وابستگی ایمن، فعالیت مغزی کمتری داشتند.
عملکرد مهارتی کمتر با استراتژی های غیرموثر در تنظیم و کنترل احساسات و هیجانات مشاهده شده در افراد بزرگسال دارای وابستگی غیرایمن مرتبط بود.
این وضعیت می تواند به معنای سهم بیشتر منابع شناختی در اختصاص به تنظیم احساسات و در نهایت سهم کمتر در انجام یک مهارت باشد.