همیشه «قتل و راه های پیشگیری از آن» در حد شعار باقی مانده است. بهتر است بگوییم که همیشه تا بوده حرف از مظلومیت مقتول بوده و قاتل نیز انگار فرد ظالمی است که از شکم مادر چاقو به دست پا به این دنیا گذاشته است. گرچه قتل در جایگاه خود عمل منفوری است و هیچگاه نباید خون انسانی ریخته شود، اما بهتر است به جای پاک کردن صورت مساله به فکر حل آن باشیم و بعد از سر دادن این همه شعار یک بار هم که شده در حین سرزنش کردن قاتلان مشکلاتشان را ریشه یابی کنیم تا دریابیم آب از سرچشمه گل آلود است و پشت این همه جرم و جنایت مسائلی خفته است که به جای حل شدن آن باید یک عمر قاتل در مقابل جامعه، خانواده مقتول و خانواده خود گردن خم کند و روزی هزار بار آب شود. اشتباه نکنید بحث دفاع از قتل و قاتل مطرح نیست یا نمیخواهیم اشتباه مجرمان را کوچک بشماریم. در جای خود آنان بزرگترین اشتباه زندگی خود را انجام داده و بیشترین ضربه را به پیکره جامعه وارد کرده اند، اما نیک است به جای مقصر جلوه دادن آنان به دنبال عوامل اصلی بگردیم، چرا که تا وقتی این عوامل جان دارند و نفس میکشند پیوسته خون دیگری نیز ریخته می شود.
زندگی زندانیان در یک نگاه اجمالی
صمد هنوز ۱۸ سال نداشت که در یک نزاع خیابانی دوستش را کشت. او اکنون پسری ۲۷ ساله است. جوانی که هفت سال از بهترین دوران خود را در زندان سپری کرد و هر شب را با کابوس طناب دار به صبح رساند. زندانی ای که دو بار تا پای چوبه دار رفت و برگشت، به گونه ای که از شدت ترس دفعه دوم موهای سرش پای چوبه دار ریخت و در عنفوان جوانی به یک باره کچل شد. نوجوانی که تا روز واقعه چاقو به دست نگرفته بود، اما با چاقوی تزیینی قتل کودکانه ای را رقم زد. پسرکی که هنوز مهارت های زندگی را فرا نگرفته بود، قدرت کنترل خشم را نداشت، در خانواده بی بضاعت بزرگ شده بود و اطراف تهران در وضعیت نامطلوبی زندگی می کرد، در چنین وضعیتی مرتکب قتلی شده بود که ناخواسته از روی عصبانیت فاجعه آفرید. گرچه او با کمک های مردمی توانست رضایت اولیای دم را جلب کند، اما پس از دو سال و شش ماه آزادی از برخی نگاه ها همچنان رنج می کشد، به گونه ای که هنور نتوانسته شغلی را برای خود دست و پا کند. او می خواهد کودکی از دست رفته خود را جبران کند، اما شرایط برایش مهیا نمی شود. عمده ترین مشکل او بیکاری است. او می گوید: وضع مالی خانواده من خوب نیست. می خواهم دست پدر و مادرم را بگیرم، اما شغلی گیر نمی آورم. من می خواهم کمک های مردم را که سبب آزادی من شد بی جواب نگذارم، می خواهم مفید باشم، اما نمیشود. داوود نیز یکی دیگر از زندانیانی است که به جرم قتل از ۱۵ سالگی به زندان رفته و هفت سالی را در آنجا بوده است. او هم در یک دعوا ساده و پیش پا افتاده با چاقو دوست خود را به قتل می رساند و اکنون یک سالی است که با رضایت اولیای دم و کمک جمعیت امام علی (ع) آزاد شده و همچنان بیکار است. سیاوش نیز در سن نوجوانی سر یک رادیو با دوستش دعوا میکند، به او چاقو می زند و در مسیر بیمارستان دوستش جان میسپارد و این چنین می شود که سیاوش هم هفت سال از عمر خود را در زندان می گذراند. او هم اکنون یک سال است که به همت جمعیت امام علی (ع) آزاد شده و همچنان بیکار است. داود و سیاوش نیز هر دو ساکن اطراف تهران هستند.آرش نیز به مدت ۱۰ سال به جرم سرقت منجر به قتل از ۱۶ سالگی در زندان بوده است و اکنون شش ماهی است که آزاد شده و شغلی ندارد. او در اطراف تهران زندگی می کند و بسیار درسخوان و تیزهوش بوده است، اما از آنجا که همیشه دوست داشته استقلال مالی داشته باشد فریب دوستان نابابش را می خورد تا با سرقت پولدار شود، اما در همین حین فردی را هم به قتل می رساند. با او تماس می گیریم تا مشکلاتش را پس از آزادی جویا شویم. سریع واکنش نشان می دهد و می گوید: مشکلات ما زندانیان قبل از جنایت، در زندان و پس از آزادی آنچنان زیاد است که در صفحات روزنامه نمی گنجد، چون ما مشکلات عدیده ای داریم که حل نشده باقی می ماند. اگر قصد کتاب نوشتن دارید من در خدمتتان هستم. او می افزاید: معمولا وضع ظاهری مشکلات ما را به گونه ای درست می کنند که عیب آن به نظر نیاید. با کمی دقت و ریزبینی در زندگی زندانیان متوجه نکاتی میشویم: آنها حاشیه نشین هستند، مبانی کنترل خشم را آموزش ندیده اند، در دوست یابی مشکل دارند، با مشکل فقر دست و پنجه نرم میکنند و به تبع آن از سطح سواد بالایی نیز برخوردار نیستند. گرچه مشکلات زندانیان از چند سطر تجاوز می کند و نمی توان تمام مشکلات آنان را در اینجا گنجاند، اما مشت نمونه خروار است. زندانیان بیشماری وجود دارند که علاوه بر اینکه زمینه وقوع جرم را داشته اند، بحرانهای روانی را در زندان تحمل کرده و پس از شانس رضایت دوباره به چرخه همان زندگی سابق برگشته اند. با اندکی تامل درمی یابیم که مشکل اصلی همگی آنها پس از آزادی از زندان بیکاری است. پس بهتر است به جای قضاوت نابهنگام و چشم بستن روی مشکلاتشان به آنان فرصت دوباره دهیم تا در مسیر درست گام بردارند، چرا که مشکل جای دیگری است.
به زندانیان به چشم جذامی نگاه میکنند
جمعیت مردمی - دانشجویی امام علی (ع) تاکنون نوجوانان زیادی را از اعدام نجات داده و به زندگی برگردانده است. مسئول طرح حمایت از نوجوانان محکوم به قصاص جمعیت امام علی (ع) درباره مشکلات زندانیان می گوید: زندانیان مشکلات مختلفی دارند. از نظر روانی فشار شدیدی را در زندان تحمل می کنند و هر روز به این فکر هستند که امروز، روز آخر زندگیشان است. در واقع هر روز مرگ را تجربه می کنند. به همین دلیل باعث شده که از نظر روحی و روانی دچار مشکلاتی شوند. فرزاد حسینی می افزاید: حتی بعد از زندان هم سال ها به همین شکل هستند و درگیر بحران های مختلف می شوند، چون بارها پیش آمده که مرگ دوستان خودشان را در زندان از نزدیک دیدهاند یا عزیزان خود را در بیرون از زندان از دست دادهاند، در حالی که آنها زندانی بوده و نتوانسته اند خانواده خود را همراهی کنند. او ادامه می دهد: زندانیان زیر ۱۸ سال وقتی که به زندان بزرگسالان راه پیدا می کنند با بحران هایی مواجه می شوند و ممکن است رفتار نامناسب بزرگسالان به آنان آسیب بزند. مسئول طرح طفلان مسلم اظهار می کند: زندانیان شرایط وحشتناک طناب دار را تجربه می کنند، حتی در شب انفرادی قبل از مراسم اعدام هم دست و پایشان را می بندند تا مبادا خودکشی کنند، به گونه ای که همیشه بحرانهای زندان بعد از آزادی هم همراه با آنهاست. این عضو فعال جمعیت امام علی(ع) درباره مشکلات اشتغال زندانیان می گوید: زندانیان معمولا به دلیل فشارهای روحی و روانی تمرکز ندارند و به راحتی نمیتوانند سر هر کاری بروند. جامعه اصلا این افراد را نمی پذیرد و به محض آنکه می فهمند مرتکب قتل شده اند با آنها مثل جذامی برخورد می کنند. او درباره نگاه جامعه به زندانیان بیان می کند: زندانیان حتی اگر قابل اعتماد هم باشند دائما از طرف جامعه قضاوت می شوند، گرچه ما هم آنها را کاملا تضمین میکنیم، اما این بیاعتمادیها همیشه همراه آنان وجود دارد. از حسینی درباره حمایت از زندانیان پس از آزادی می پرسیم که میگوید: در زندان واحدی به نام حمایت از زندانیان پس از خروج وجود دارد که چندان به رفع مشکلات کمک نمیکند. میگویند ما وام می دهیم، اشتغال ایجاد میکنیم، اما این اقدامات ناچیز است. این در حالی است که خانواده زندانیان هم به شدت آسیب دیده هستند و کاری از دستشان بر نمی آید و معمولا زندانیان هم چون در مناطق محروم هستند، درس نخوانده اند و کنترلی روی خشم خود ندارد. به همین سبب وقوع جنایت در آنها زیاد است.آرمان