کد خبر: ۱۲۱۳۲۱
تاریخ انتشار: ۰۰:۳۰ - ۱۰ شهريور ۱۳۹۵ - 2016August 31
شفا آنلاین>اجتماعی>خانه‌هایشان یکی در میان، حمام و دستشویی هم ندارد ولی روستایشان چندی است صاحب خانه بهداشت شده است.‌
به گزارش شفا آنلاین،مانند گذشته نگران نیستند که اگر روزی زن و بچه‌شان ناخوش احوال شود کاسه چه کنم چه کنم دستشان بگیرند. روستا با نزدیک‌ترین شهر که درمانگاه و بیمارستانی که لااقل دکتری داشته باشد ٢٠٠کیلومتری فاصله دارد. حالا وضعیت فرق کرده، خانه بهداشت بزرگی برایشان ساخته‌اند و ٢ پزشک و چند ماما و بهیار آنجا کار می‌کنند. تنها دغدغه‌شان آمبولانس است.

اگر این هم جور شود نور علی نور است. روستای مرزی علی ابن ابی طالب در نزدیکی شهر میرجاوه سیستان و بلوچستان یکی از صدها روستایی است که با محرومیت‌های مختلفی دست و پنجه نرم کرده‌است، یکی از محرومیت‌ها نداشتن خانه بهداشت و پزشک خانواده بود.

چه بسیار مادرانی که سال‌های گذشته در آستانه تولد فرزندشان چشم از جهان بستند. باردار شدن زنان کم سن و سال در این منطقه کابوسی بود. واهمه داشتند که آیا آنها هم به سرنوشت فلانی دچار می‌شوند و نمی‌توانند فرزندشان را ببینند!حالا بیشتر روستاهای استان محرومی مانند سیستان و بلوچستان صاحب خانه‌های بهداشت و مراکز جامع درمانی شده‌اند. بیکاری در بین‌شان موج می‌زند و بیشترشان بسختی نان شب را تهیه می‌کنند ولی خیال‌شان راحت است که اگر خدای ناکرده زن و بچه‌شان مریض شود دکتری در روستا هست که آنها را مداوا کند.

این قصه، منحصر به میرجاوه و سیستان و بلوچستان نیست. این گزارش شرح سفری است که یک سوی آن جنوب شرقی ایران و منطقه میرجاوه است و سوی دیگرش شمال‌غربی ایران و منطقه عمومی ارومیه. در  این سفر دراز،  گزارشگر  کوشیده است نوعی«ایرانگردی سلامت» داشته باشد و تحولات جدید در حوزه درمان و سلامت را  رصد کند.

سفر به سرزمین آفتاب
ماجرای سفرمان به سرزمین آفتاب از جایی شروع می‌شود که می‌خواهیم بدانیم وضعیت بهداشت در روستاهای محروم سیستان و بلوچستان چگونه است؟ آیا خانه‌های بهداشت روستاها مانند سایر استان‌ها پزشک خانواده دارد یا نه؟ تجربه سفر به این استان را ندارم و اطلاعاتم درباره آنجا در همان حدی است که شاید بقیه دارند. یک روز مانده به روز پزشک سفرمان آغاز می‌شود. پروازمان به زاهدان است. عصر می‌رسیم. دکتر محمدرضا میری، رئیس دانشگاه علوم پزشکی زاهدان به استقبال‌مان می‌آید. استارت کار را از همین‌جا می‌زنیم. می‌خواهیم برویم به روستاهای مرزی؛ به‌سوی مرز میرجاوه. از زاهدان که بیرون می‌رویم مناظر به شکل عجیبی تغییر می‌کند.


در سرزمین آفتاب زندگی جور دیگری جاری است. حاشیه شهر یعنی همان شیرآباد پسربچه‌ها کنار خیابان بنزین می‌فروشند. جوان‌های بیکار روی جدول کنار خیابان نشسته‌اند و خیره شده‌اند به ماشین غریبه‌ها. چند نفری هم مواد می‌کشند. خانه‌ها کج و معوج می‌شوند. انگار ظاهرشان از سر درون خبر می‌دهد. بیشتر مغازه‌ها تعطیلند. خبری از فعالیت نیست. گویی حاشیه به کما رفته. از زاهدان تا میرجاوه یک ساعت راه است. جاده کویری است و گرما با همه قوایش زور می‌زند. به قول محلی‌ها تابستان اینجا آذرماه تمام می‌شود.


از پاسگاه مرزبانی و پست کنترل برجک 2 عبور می‌کنیم. همه چیز از قبل هماهنگ شده‌است. به شهر مرزی میرجاوه، یکی از مرزهای مشترک ایران و پاکستان می‌رسیم. جایی که شباهت زیادی به شهر ندارد. تصور می‌کردم که میرجاوه هم مانند شهرهای مرزی دیگر مانند جلفا، آباد باشد ولی تصوراتم به کل غلط است. چیزی که بیشتر خوشحالم می‌کند، اهالی مرز میرجاوه همان‌ها که حالا مجبورند حداقل‌های زندگی را با 10هزار و 500 نفر اتباع بیگانه شریک باشند، برای معاینه و زایمان طبیعی و آزمایش‌های معمولی دیگر به زاهدان نمی‌روند. چیزی که اینجا زیاد است کامیون پر از میوه‌هایی است که وارد کشور می‌شوند.


نخستین جایی که می‌رویم خانه بهداشت پایانه میرجاوه است که روزانه صدها پاکستانی از اینجا وارد کشورمان می‌شوند. اینجا در نقطه صفر مرزی جمعیت پاکستانی‌ها از همه زیادتر است. نگاه‌های خسته از جنگ، چهره‌های تکیده و تیره، روسری‌های بلند و لباس‌های نخی گشاد، تنها شناسنامه‌شان است. بیشترشان برای زیارت می‌آیند. البته به گفته مسئولان پایانه در مناسبت‌های خاص بیش از 20 اتوبوس پاکستانی مسافرهایشان را به میرجاوه می‌رسانند.
وظیفه پزشکانی که در این مرکز فعالیت دارند گرفتن تست غربالگری از اتباع پاکستانی است. به کودکان زیر 15 سال قطره فلج اطفال می‌دهند و در صورت نیاز واکسیناسیون می‌شوند. اتباعی که مشکوک به بیماری سل یا مالاریا هستند برای نیم‌ساعتی در قرنطینه می‌مانند تا تست غربالگری و تشخیص بیماری‌شان مشخص شود. اگر بیماری مسری باشد مجوز ورود به کشورمان را پیدا نمی‌کنند.
در پایانه میرجاوه بیشتر از همه پاکستانی‌ها را می‌بینیم. هر کدام چمدان و ساک و کوله‌ای به دوش دارند و وضعیت بهداشت‌شان هم تعریفی ندارد. از همه اینها که بگذریم چیزی که برایمان عجیب است فعالیت خانم دکتری در این مرکز مرزی است. دکتربنت‌الهدی صفدری حواسش به ما نیست. مشغول معاینه است، بعد از دقایقی متوجه حضورمان می‌شود. از او درباره کارش در چنین منطقه‌ای که شاید برای پزشک زن سخت باشد می‌پرسیم‌:«من چند سال است که اینجا کار می‌کنم. طرحم را تمدید کردم. شاید حجم کار در اینجا به‌خاطر ورود زائران پاکستانی بالا باشد ولی خسته نمی‌شوم. به اهالی میرجاوه و روستاهای اطرافش عادت کرده‌ام. فکر می‌کنم جزیی از آنها هستم، خیلی از اطرافیانم تصور می‌کردند جای خطرناکی طبابت می‌کنم ولی باید بگویم اهالی اینجا آدم‌های ساده‌دل و ساده‌ زیستی هستند.»

به شوخی به خانم دکتر می‌گویم که یعنی درخواست انتقال به بیمارستان‌های زاهدان را نداده اید؟ با خنده جواب می‌دهد: «نه، برای چی باید بروم زاهدان. اگر بتوانم تخصص بگیرم همین‌جا می‌مانم.»
در بین گفت‌و‌گویمان رئیس دانشگاه زاهدان گوشی تلفن همراه را به دست خانم دکتر می‌دهد تا صحبت کند. آن‌سوی خط وزیر بهداشت است. صفدری هل می‌کند. کمی تپق می‌زند.


دکتر هاشمی روز پزشک را به او و همکارانش تبریک می‌گوید و از تصمیمی که گرفته استقبال می‌کند و می‌گوید که اگر می‌خواهد چند سال دیگری در این مرکز بماند دستور می‌دهد تا مقدمات تحصیل وی در قالب بومی گزینی برای گرفتن تخصصش صورت بگیرد. مکالمه‌ای چند دقیقه‌ای که امید را در وجود خانم دکتر چند برابر می‌کند.
وقت تنگ است و باید به مرکز بهداشت علی ابن ابی طالب(ع) در شهر میرجاوه برویم. از دور ساختمانی نوساز در میان خانه‌های خشت و گلی شهر کاملاً مشخص است. البته تا یادم نرفته‌است باید بگویم دکتر «میری» ساختمان در حال ساختی در میرجاوه نشان‌مان داد که قرار است تا سال آینده به بهره‌برداری برسد. بیمارستانی با ظرفیت 32 تخت و 2 اتاق عمل که می‌تواند جوابگوی بیماران این شهر و روستاهایش باشد. پیش خودم می‌گویم ساختن این بیمارستان در این نقطه از شهر که حتی جاده‌اش آسفالت نیست و برای به‌کار انداختن تأسیساتش باید از گازوئیل استفاده شود و از طرفی سیستم فاضلاب هم ندارد چه دردی دوا می‌کند؟

مرکزی با امکانات زایشگاهی
مرکز بهداشت علی ابن ابی طالب آنقدر شلوغ است که آدم فکرش را نمی‌کند که در چنین جایی این‌همه مراجعه کننده باشد! دکتر زهره محمدی به پیشوازمان می‌آید. به گفته خودش برای دومین بار است برای طبابت به میرجاوه آمده. از او هم درباره امکانات مرکز بهداشت و کم و کاستی‌ها می‌پرسم :«شرایط کاری اینجا خیلی سخت است. در ماه 8 شیفت داریم.


زمانی که شیفت هستم مجبورم فرزندم را با خودم به اینجا بیاورم. 75 کیلومتر می‌آیم و همین اندازه باید برگردم به خانه‌ام. این کار هر روزم است. جمعیت بیماران هم بیش از اندازه است بویژه مراجعه زنان باردار. 6 ماهه دوم سال گذشته 630 زایمان در این مرکز داشتیم. نرخ باروری در سیستان و بلوچستان بخصوص در این منطقه خیلی بالاست و سال‌های گذشته خیلی از مادران هنگام زایمان جان خود را از دست می‌دادند یا به‌خاطر دوری مسافت در بین راه از دنیا می‌رفتند ولی در طرح تحول سلامت این مرکز به تسهیلات اتاق زایمان مجهز و 2 آمبولانس هم در اختیار این مرکز گذاشته شد. البته همچنان نیاز به تجهیزات داریم و اگر آمبولانس دیگری بدهند کمی فکرمان راحت می‌شود چرا اینکه اگر چند بیمار داشته‌ باشیم که بخواهیم به شهر دیگری اعزام کنیم مجبور به انتخاب می‌شویم.»

دکتر محمد کوهکن یکی دیگر از 4پزشک این مرکز که از یزد به میرجاوه آمده از دستاوردی حرف می‌زند که اجرای آن در چنین منطقه‌ای غیرممکن به‌نظر می‌آید: «میانگین بیمارانی که به این مرکز مراجعه می‌کنند روزانه بین 100 تا 120 نفر است. بیماری‌های تنفسی، انگلی، اسهال و استفراغ از بیماری‌های شایع اینجاست.60درصد مراجعه‌کننده‌ها زن و 30درصدشان بچه‌ها هستند. هر کس به این مرکز می‌آید برایش در سیستم‌مان پرونده سلامت درست می‌کنیم و پس از معاینات تخصصی فشار خون، قند خون، نوار قلب، تست پاپ اسمیر و بیماری‌های زمینه‌ای احتمال ابتلا به بیماری‌های دیگر را ثبت می‌کنیم و اگر روزی مریض روستایی برای درمان به مرکز استان یا شهر دیگری رفت پزشکان متخصص بتوانند با مطالعه پرونده‌اش راحت‌تر و سریع‌تر درمان وی را آغاز کنند.»

در ادامه گزارشم زن میانسالی که روی آخرین سری صندلی‌های مرکز بهداشت نشسته تا نوبتش بشود، نظرم را جلب می‌کند. لباس محلی‌اش از شدت استفاده فرسوده شده‌ و ظاهرش نشان می‌دهد دچار سوءتغذیه است چون چشمانش گود افتاده‌اند و رنگ صورتش از شدت ضعف به زردی می‌زند. علت مراجعه‌اش را می‌پرسم. می‌گوید: «باردارم. برای معاینه آمده‌ام.»
- امکانات اینجا برای محلی‌ها خوب است؟
- تا چند سال پیش حتی خانه بهداشت هم نداشتیم. خدا پدرشان را بیامرزد.
- چرا رنگ و رویت زرد است؟
- زنی که هر چند سال یک شکم بزاید از این بهتر نمی‌شود.
- از مکمل استفاده می‌کنی؟
- خانم، محتاج نان شب‌مان هستیم. اینجا نه آبی هست نه مزرعه و نه کارخانه‌ای که کار کنیم. مکمل کجا بود! مگر اینکه مرکز بهداشت چیزی به ما بدهد. نصف مردم روستایمان حتی حمام و توالت هم ندارند!

حرف‌های این زن شوکه‌مان می‌کند، مگر می‌شود خانه‌ای بدون سرویس بهداشتی باشد. دکتر میری، رئیس دانشگاه زاهدان حرف‌های زن محلی را تأیید می‌کند و می‌گوید: «متأسفانه وضعیت مالی مرزنشینان خوب نیست. شماری از آنها از کمترین امکانات زندگی برخوردارند و نیازمند کمک.»
دکتر میری به مسئول دفترش اشاره می‌کند که آدرس خانه زن باردار را بگیرند تا برایشان سرویس بهداشتی  بسازند.

رضایت مرزنشینان از مراکز بهداشتی
مقصد بعدی‌مان روستای «لادیز» در فاصله 30 کیلومتری میرجاوه است. روستایی که به نسبت مناطقی که دیده‌ایم وضعیتش بهتر است. لااقل مردمش زمین و آبی دارند برای کشاورزی و کسب درآمد. ساختمان مرکز خدمات جامع سلامت «لادیز» تمیزتر و شیک‌تر از مرز میرجاوه است. مسئولان این مرکز مهم‌ترین مشکل‌شان را بیمه نبودن برخی اهالی این روستا و اتباع غیرایرانی می‌دانند و از وزیر بهداشت می‌خواهند تا بودجه بیشتری برای به پایان رسیدن بیمارستان میرجاوه اختصاص دهد.
البته نباید فراموش کنم که داروخانه مرکز بهداشت لادیز یکی از متمایزترین داروخانه‌های روستایی است؛ چرا اینکه مسئول داروخانه روی قفسه هر یک از داروها تاریخ انقضای‌شان را نوشته تا به اشتباه داروی تاریخ گذشته به بیماری داده نشود. این داروخانه بیشتر داروها را دارد. از داروهای بیماران مبتلا به سل و مالاریا گرفته تا بیماران قلبی و عروقی، اعصاب و روان و مکمل‌ها. شاید به همین خاطر است که اهالی این روستا جز تعریف حرف دیگری به زبان نمی‌آورند.

محل زندگی پزشکان مرکز خدمات سلامت لادیز هم دورتر از آن چیزی است که فکرش را کنید. با مرکز استان 100کیلومتری فاصله دارد. دکترها بدون هیچ منتی بیماران ساده زیست روستایی را معاینه می‌کنند بدون گرفتن هیچ حق ویزیتی. پزشکان پس از طرح تحول سلامت در قالب برنامه ماندگار شدن پزشکان در مناطق محروم به خواست خود آمده‌اند تا با عشق به مردم خدمت کنند.خبری هم از زیر میزی نیست. حالا دل اهالی روستا خوش است که هنگام بیماری به مرکز بهداشت روستای‌شان می‌روند، معاینه می‌شوند، قرصی می‌گیرند و آمپول و واکسنی می‌زنند.

بدون اینکه پولی بدهند.
دکتر خسروی پزشک مرکز بهداشت لادیز که از زاهدان آمده، می‌گوید: «کشاورزی نیست و مردم به زحمت و سختی نان شب‌شان را تهیه می‌کنند چه برسد که سری به شهر بزنند و وضعیت سلامت خود را محک بزنند، خیلی از آنها حتی پول ندارند که خود را به شهر برسانند. اگر طرح تحول سلامت نبود خیلی از این زنان باردار هنگام زایمان در خانه جان‌شان را از دست می‌دادند. ما هر دو هفته یکبار فرصت می‌کنیم به زاهدان برویم 24 ساعت بیشتر پیش خانواده و همسرم نیستم اما مشکل اصلی ما اتباع بیگانه هستند، باید فکری برای‌شان بکنند چون خدمات اینجا برای اهالی لادیز تعریف شده و اتباع بیگانه بار مضاعفی را بر دوش سیستم بهداشت و درمان تحمیل می‌کنند.»
از لادیز تا روستای جون‌آباد مسیر کمی دورتر و ناهموارتر می‌شود. بالا و پایین زیاد دارد، چاله چوله، حفره‌های کوچک و بزرگ، گرمای آفتاب مانند آتش روی صورت رهگذران زبانه می‌کشد. تلفن همراه هم آنتن نمی‌دهد. هرازگاهی طوفان شن درمی‌گیرد و باید چند دقیقه‌ای را منتظر بایستیم.
و اما روستای جون آباد، آخرین ایستگاه بازدید‌مان در مناطق مرزی است. مردمش این جمله را مدام تکرار می‌کنند: «جون آباد به خودش نمی‌دید چنین مرکزی داشته باشد.» حق با آنهاست. این روستا شاید یکی از آبادترین روستاهای سیستان و بلوچستان باشد. دست‌کم دار و درختی در آن پیدا می‌شود. محصول‌شان بیشتر زردآلو است. دامداری و کشاورزی هم دارند. عزت‌الله ریگی که به استقبال‌مان آمده از شرایط منطقه‌شان می‌گوید: «17 سال خشکسالی در این استان پدر همه را درآورد. هم‌مرزی با افغانستان و پاکستان هم امنیت را در مرزهای شرقی پایین آورده. شاید همین موضوع است که پزشکان کمی داوطلب می‌شوند تا برای خدمت به مردم به این مرز بیایند. البته باید بگویم اینجا امن‌ترین نقطه مرز است.»

وی درباره مرکز بهداشت جون آباد هم می‌گوید: «این مرکز بهداشت جان خیلی‌ها را نجات داده‌است. تصور اینکه چنین مرکز بهداشتی با این امکانات داشته‌باشیم غیرقابل باور بود. الحمدلله دولت با این کار به مردم‌مان امید داد که به فکرمان است.»

سفر به دیار کوه و برف
مأموریت‌مان در سرزمین آفتاب در جنوب‌شرق به‌ پایان رسید و حالا باید به شمال‌‌غربی‌ترین منطقه کشور برویم. منطقه‌ای هم‌مرز با ترکیه و عراق و ارمنستان. زندگی پشت درخت‌های سیب و انگور با زندگی آنهایی که آن طرف مرز‌های شرقی اند، زمین تا آسمان فرق می‌کند.


از ارومیه مستقیم راه‌مان را می‌گیریم و می‌رویم به‌سوی روستای دیزج مرگور و هورسین. انگار نه انگار چند ساعت پیش در جاده‌های کویری سیستان و بلوچستان با آن گرمای طاقت‌فرسایش بودیم. اینجا جاده‌ها کوهستانی و هوا خنک خنک است. به‌نظرم حتی زندگی‌ هم متفاوت‌تر است. اینجا زندگی به خود رنگ گرفته و پویایی را می‌توان از فعالیت مردم محلی براحتی دید.در بین راه مسئول مرکز بهداشت دانشگاه علوم پزشکی ارومیه آماری از پایگاه‌ها و خانه‌های بهداشت آذربایجان‌غربی می‌دهد که گذشته از جالب بودنش مرا به فکر می‌برد. 6 پایگاه فعال بهداشتی، ۱۰۰۰ خانه بهداشت، ۱۱۵ مرکز جامع خدمات سلامت شهری، ۱۰۹ مرکز جامع خدمات سلامت روستایی و ۱۰۰ پایگاه سلامت. این در حالی است که میرجاوه که از نظر وسعت دست‌کمی از ارومیه ندارد با 420 هزار نفر جمعیت ۳۹ پایگاه سلامت دارد. البته خودم را این‌طور توجیه می‌کنم که جمعیت منطقه میرجاوه یک‌هشتم آذربایجان‌غربی است و تعداد روستاهایش هم خیلی کمتر!
مسیر ارومیه تا روستا در این خنکای کوهستانی برایمان دلچسب است. وقتی خیابان شهید گیلانی‌زاده را رد می‌کنیم از دور ساختمان دو طبقه سفید رنگ کاملاً مشخص است. این مرکز مجهزتر از آن چیزی است که به نظرم باید یک روستا داشته باشد. جای شکر دارد. اتاق پزشک و داروخانه، اتاق تحت نظر و اتاق احیا (CPR) و...داخل سالن چهار ردیف صندلی چیده‌ شده‌اند و بیماران هم منتظر. برخلاف پوسترهای پیشگیری از بیماری‌های سل و مالاریا که در مراکز بهداشتی میرجاوه نصب کرده‌اند، پوسترهای اینجا حکایت از بروز تب مالت دارد.
طبق روال دکتر احمد نوزاد، مسئول مرکز بهداشتی و درمانی روستای دیزج مرگور به استقبال می‌آید. خوشحال است که پس از سال‌ها خبرنگاری برای تهیه گزارش به این روستای مرزی آمده‌است. همان ابتدا می‌رود سر اصل قضیه و می‌گوید: «این روستا ۱۶ هزار و ۴۰۰ نفر جمعیت دارد و ۸ خانه بهداشت که ۱۷ روستا را تحت پوشش قرار می‌دهد. 9 سال است اینجا خدمت می‌کنم و طی 7 سال گذشته هیچ نوسازی یا ارتقای تجهیزاتی از سوی دولت گذشته در این منطقه صورت نگرفت. اما 2 سال پیش و در طرح تحول سلامت بودجه خوبی برای نوسازی و خرید تجهیزات و توسعه شبکه‌های بهداشت انجام گرفت. ماهانه نزدیک به 5 هزار مراجعه‌کننده را ویزیت می‌کنیم و همه روستاییان تحت پوشش در مراکز بهداشت پرونده سلامت دارند.»

وی در ادامه می‌افزاید: «حدود 85 تا 90 درصد از خدمات آزمایشگاهی در مراکز خودمان صورت می‌گیرد بقیه به‌خاطر آزمایش‌های تخصصی به مرکز استان ارجاع می‌شوند. باید بگویم همه مراکزمان شبانه‌روزی هستند و زایمان‌ها هم در این مراکز صورت می‌گیرد. البته باید اشاره کنم مکمل‌های غذایی و ویتامینD بین زنان باردار توزیع می‌شود و سلامت آنان در دوره‌های زمانی برنامه‌ریزی شده
بررسی می‌شود.»

مسئول مرکز بهداشت دیزج مرگور درباره دریافتی‌های پزشکان در مناطق محروم نیز می‌گوید: دریافتی‌ها نسبت به پیش از طرح تحول بسیار بهتر و حدود ۳ برابر شده‌است. در این روستا به ازای هر 4 هزار نفر یک پزشک فعال است. در مجموع ۴ پزشک و 3 ماما به همراه نیروی پذیرش، بهیار، آزمایشگاه، مربی بهداشت خانواده، بهداشت محیط، مربی بیماری‌ها و همچنین داروخانه خصوصی فعالیت دارند.»

بیشتر پزشکان این منطقه مرزی چه آنهایی که در روستای دیزج مرگور‌اند و چه آنهایی که در مرکز بهداشت روستای «هورسین» فعالیت می‌کنند، بومی همین منطقه هستند و علاقه آنچنانی ندارند تا برای خدمت به ارومیه بروند.

اینجا را دوست دارند. با کمبودهایی که آن را به زبان نمی‌آورند به فکر مردم هستند مانند دکتر نوزاد که وقتی وزیر تلفنی با او صحبت می‌کرد هیچ نخواست جز اختصاص یک آمبولانس. شاید همین بی‌ادعایی پزشکانی همچون نوزاد و کوهکن و صفدری و محمدی و دیگران باشد که مرزنشینان تمجیدشان می‌کنند. پزشکانی که با نیتی پاک و بدون هیچ چشمداشتی به گوشه و کنار روستاهای مرزی می‌روند و در دورترین نقاط عاشقانه مشغول خدمت‌رسانی به مردم محروم هستند تا شاید بتوانند کسی را از بیماری و مرگ نجات دهند ومرهمی بر دل یک هموطن باشند.ایران
 

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: