بدونشك
تمايل جمعيت در سراسر جهان براي تمرکزيافتن در شهرها، يکي از دلايل اصلي
تقويت اين جريان مستقل در تحقيقات روي کيفيت زندگي است. ميتوان دغدغه
دستيابي به فرم خوب شهري را از زمان شکلگيري نخستین شهرها دانست و درگيري
براي بهبود زندگي شهری را هم سن تاريخ شهرنشيني تخمين زد. رشد شهرنشینی و
تمایل جمعیتهای انسانی به محیطهای شهری بستر بااهمیتشدن مفهوم کیفیت
زندگی شهری را بیش از پیش فراهم کرده است. در همین راستا يکي از مهمترين
اهداف مدیریت شهری دستيابی ساکنان آن به کیفیت زندگی مناسب و پايدار است.
کيفيت زندگي شهري يکي از اهداف اصلي توسعه پايدار بوده و داراي دو دسته
شاخص ذهني و عيني است.
کیفیت زندگی مفهومی بین رشتههای پزشکی،
روانشناسی، جغرافیای انسانی، مطالعات توسعه، اقتصاد و جامعهشناسی است و
از دیدگاه پژوهشي مفهومي چندبعدي دارد.
نگاه ذهني به کيفيت زندگي
شهري را ميتوان محصول ادراکات فردي و رضايت شهروندان از زندگي در محيط شهر
دانست. اما نگاه عيني که از دادههاي ثانويه به دست ميآيد، قابل لمستر
بوده و با آثار و نتايج کيفيت در زندگي اجتماعي قابلشناسايي است. بهطور
مثال خصوصياتي که خانوارها بهعنوان سبک زندگي به خود ميگيرند، يا وضعيت
تحصيلاتي افراد يک محله نمودي عيني از وضعيت کيفيت زندگي شهري است. جاي
توجه است در پژوهشهاي انجام شده به ندرت ترکيبي از شاخصهاي عيني و ذهني
به کاربرده شده است.
نمره ناامیدکننده تهران در کیفیت زندگی
رتبه
تهران در هریک از این شاخصها از میان ١٨١ کشور به تفکیک به این شرح
است: رتبه سرمایه انسانی ١٤٩، رتبه یکپارچگی اجتماعی ١٨١، رتبه
اقتصاد ١٥٤، رتبه مدیریت دولتی ٦٣، رتبه محیطزیست ١٥٥، رتبه حملونقل ١٣٩،
رتبه برنامهریزی شهری ١٦٢، رتبه توسعه بینالمللی ١٥٤ و رتبه تکنولوژی
١٧٨. تهران از میان ١٨١ شهر رتبه کلی ١٧٧ را به خود اختصاص داده است.
سه شهر برتر در شاخص سرمایه انسانی: لندن، بوستن و واشنگتن
سه شهر برتر در شاخص یکپارچگی اجتماعی: هلسینکی، مونیخ و کپنهاگ
سه شهر برتر در شاخص اقتصاد: نیویورک، سانفرانسیسکو و لندن
سه شهر برتر در شاخص مدیریت دولتی: واشنگتن، ژنو و دوبی
سه شهر برتر در شاخص حاکمیت: اتاوا، تورنتو و ملبورن
سه شهر برتر در شاخص محیطزیست: زوریخ، هلسینکی و مونیخ
سه شهر برتر در شاخص حملونقل: سئول، فرانکفورت و لندن
سه شهر برتر در شاخص برنامهریزی شهری: کپنهاگ، دائجونگ کرهجنوبی و آمستردام
سه شهر برتر در شاخص توسعه بینالمللی: پاریس، لندن و هنگکنگ
سه شهر برتر در شاخص تکنولوژی: توکیو، سئول و نیویورک
نیویورک
در شاخص یکپارچگی اجتماعی ضعیف عمل کرده و از بین ١٨١ شهر، رتبه ١٦١ را به
خود اختصاص داده است. شهر لندن هم در این شاخص به شدت ضعف دارد و در این
شاخص در جایگاه ١٢٩ قرار گرفته و رتبه پاریس هم در این شاخص ٩١ است. شاخص
یکپارچگی اجتماعی، اندازهگیرنده میزان نابرابری، نرخ بیکاری، قیمتهای
مسکن و نسبت زنان شاغل به کل افراد شاغل در جامعه است. این شاخص نشاندهنده
حوزهای است که شهرهای جهان در کل نیازمند تقویت بیشتر آن هستند. بدترین
شهرها در این فهرست لاگوس (از کشور نیجریه) و کراچی (از کشور پاکستان)
است.
زندگی یک فرد نرمالبراي
درک بهتر کيفيت زندگي در شهر پيشنهاد ميشود زندگي يک فرد نرمال حاضر در
شهر را از صبح تا شب مورد بررسي قرار داده و عناصري را که به نحوي بر
کيفيترشدن زندگي وي اثرگذار است، بهعنوان مولفهها و ابعاد اين مفهوم
شناسايي کرد. بهطور مثال فردي در طول روز با محيطهاي اجتماعي در تراکنش
خواهد بود، بنابراين مسائلي چون امنيت اجتماعي و فضاهاي گذران اوقاتفراغت
ازجمله ابعاد اين مفهوم خواهد بود. مولفههايي که از میان پژوهشها براي
اين مفهوم به جاي مانده است عبارت است از: اجتماعي، اقتصادي، کالبدي،
حملونقل، ساختماني و... . از ملاحظات اين مفهوم ميتوان به اين موارد
اشاره کرد:
- کیفیت زندگی، مفهومی است چند وجهی و بررسی آن نیاز دارد به اتخاذ رهیافتی میانرشتهای و فرارشتهای.
- کیفیت
زندگی بهشدت از زمان و مکان متاثر است و مولفهها و عوامل
تشکیلدهندهاش با توجه به دوره زمانی و مکان جغرافیایی فرق خواهند کرد.
- کیفیت زندگی امری نسبی است و نمیتوان برای آن تعریفی ارایه داد که آن را مطلق و جهانی فرض کند.
- کیفیت
زندگی ضمن دارا بودن ابعاد عینی و وابستگی به شرایط
عینی و بیرونی، امری ذهنی و درونی است و در نتیجه درنهایت به تصورات و
ادارک فرد از واقعیتهای زندگی بستگی دارد.
- کیفیت زندگی به میزان زیادی از ارزشها متاثر است و درواقع براساس ارزشهای فردی، اجتماعی یا ملی تعریف میشود.
- کیفیت
زندگی، خود یک پارادایم است و با پارادایمهای توسعه پایدار واقتصاد نوین
همخوانی بیشتری دارد تا پارادایمهای متعارف اقتصاد و توسعه.
- کیفیت
زندگی بهعنوان یک گفتمان جهانی، واکنشی است طبیعی در برابر پیامدهای
نامطلوب و آسیبهای جدی که سیاست مرسوم اقتصادی در سطح فردی، ملی و جهانی
پدید آوردهاند.
اسکاندیناویایی هستی یا آمریکایی؟
بهطور کلی دو سنت کاملا مجزا درخصوص تحقیقاتی که در رابطه با کیفیت زندگی انجام شده، وجود دارد که شامل موارد زیر است:
الف) رویکرد اسکاندیناویایی کیفیت زندگی:
این رویکرد در اکثر کشورهای اروپایی طرفدار داشته و توسط جان درینوسکی و
ریچارد تیتموس بهوجود آمده است. در این رویکرد بر شرایط عینی زندگی و
مؤلفههای مرتبط با آن تأکید شده است.
ب) رویکرد آمریکایی : که
در آن محققان بیشتر به تجارب ذهنی افراد از زندگیشان توجه و بر معرفهای
ذهنی تأکید کردهاند. از اثرگذاران بر این رویکرد میتوان به
دبلیو.آی.توماس اشاره کرد. در این رویکرد رضایتمندی و خوشبختی بهعنوان
مولفههای اصلی سنجش استفاده میشوند.
در کنار دو رویکرد
بالا، رویکردهایی نیز وجود دارند که هم بر ابعاد ذهنی و هم بر ابعاد عینی
تأکید میکنند که ازجمله میتوان به روشهای اقتصادی- اجتماعی ارزیابی
کیفیت زندگی اشاره کرد. زاف کیفیت زندگی را ترکیبی از شرایط عینی و ذهنی
افراد و گروهها تعریف میکند. وی معتقد است که در ارزیابی کیفیت زندگی
باید شرایط عینی زندگی افراد را با ارزیابی ذهنی آنها درخصوص شرایط
زندگیشان بهطور همزمان در نظر گرفت. رضایت از زندگی بهعنوان مولفه اصلی
کیفیت زندگی مورد تأیید است که چهار نوع دارد:
نوع ١: رضایت ناشی از داشتن و برخورداری
نوع ٢: رضایت ناشی از ارتباط که معطوف به روابط اجتماعی است
نوع ٣: رضایت ناشی از بودن که دلالت بر کنترل زندگی دارد
نوع ٤: رضایت ناشی از اقدام و عمل که بیشتر ناشی از زمان اوقات فراغت است.
کیفیت زندگی اجتماعی با تاکید بر سازههای اجتماعی رشد
شهری در قرن بیستم سهم جمعیت شهرنشین را بهشدت افزایش داد و شهرنشینی را
به شیوه غالب زندگی تبدیل کرد. اگرچه شهر و شهرنشینی خود یکی از مهمترین
شاخصهای رفاه و توسعه اجتماعی و اقتصادی محسوب میشود، رشد شتابان آن
میتواند سرانه برخورداری از بسیاری امکانات اجتماعی و اقتصادی را کاهش
دهد و از این طریق پیامدهای آن به صورت کاهش سطح کیفیت زندگی در عرصههای
مختلف شهری نمایان شود.
تحولات فنی و گسترش روزافزون
فرآیند تمایز اجتماعی در شهرهای مدرن، ضرورت سازماندهی فرآیند توسعه را از
حیث نظری و عملی در قالب توسعه اجتماعی بههمراه داشت؛ بهگونهای که
رویکردهای مختلفی در باب کم و کیف توسعه مطرح شدند که وجه قالب آنها تمرکز
بر رشد اقتصادی بود، چراکه توسعه فرآیند برنامهریزی برای بسیج منابع در
راستای رشد اقتصادی دانسته شده و از منظر رفاه و بهزیستی اجتماعی
افزایش ثروت مساوی با خوشبختی بیشتر شهروندان تلقی میشود. تا دهه ١٩٧٠
کیفیت زندگی معطوف به انگارههای مادی و پیامد رشد اقتصادی در نظر گرفته
میشد. در پی ظهور آثار منفی رشد اقتصادی و پیدایش نظریه توسعه پایدار،
کیفیت زندگی ابعاد و پنداشتی اجتماعیتر پیدا کرد و مسائلی چون توزیع
پیامدهای رشد، حفظ منابع طبیعی و محیطزیست را در برگرفت و بهطور جدی
بهعنوان هدف اصلی توسعه وارد مباحث برنامهریزی اجتماعی شد و دهه ١٩٩٠
نیز سرآغاز بحث از کیفیت زندگی اجتماعی با تأکید بر سازههای اجتماعی نظیر
سرمایه اجتماعی، همبستگی اجتماعی، عدالت اجتماعی و مطرودیت اجتماعی بود.
شهرها
بهعنوان فضاهای اصلی زندگی اجتماعی مدرن، علاوه بر ایجاد پیامدهای
ناخواسته منفیای همچون نابرابری و تضعیف پیوندهای اجتماعی، پیامدهایی نیز
در جنبه معنوی انسانهای ساکن در شهرهای مدرن داشتند. کمرنگشدن باورها و
پیوندهای عقیدتی و مذهبی یکی از نتایج زندگی در کلانشهرهای مدرن بود که
بهویژه تأثیر منفی قابلتوجهی بر زیست معنوی شهروندان مقیم در جوامعی که
دچار رشد ناموزون اقتصادی و فرهنگی بودند، بر جای نهاد. اکنون مجموعه این
عوامل مادی و معنوی ماتریس پیچیدهای از متغیرها را پدید آورده است که همگی
بهنحوی بر کیفیت زندگی شهروندان در شهرهای مدرن اثرگذارند.
خروجیهای موثر بر کیفیت زندگی
اغلب
کیفیت زندگی در شهر با محیطزیست خود و زیرساختهای ارایهشده در شهر
ارتباط دارد. استدلال بر این است که اگر یک شهر به کیفیت زندگی
خوب برسد، به دلیل محیط آن و زیرساختهای خوب، استاندارد بالا، کافی و
کارآمد موجود در آن است. جغرافیدانان درگیر در کیفیت زندگی، خروجیهای
مختلفی از ارزشهای تحقیقات مربوط به دانشمندان اجتماعی و سیاستگذاران را
شناسایی کردهاند. اینها عبارتند از: الف) تولید برخی از اقدامات پایه رفاه
و اقدامات پس از آن و مقایسه و شناسایی روند آنها در طول زمان، ب) دانش
داشتن چگونگی رضایت و حول ناخشنودی از طریق جامعه و در سراسر فضای توزیع
شده، ج) درک ساختار و وابستگی یا رابطه از نگرانیهای مختلف زندگی، د)
ارزیابی کلی کیفیت زندگی و چگونگی درک مردم از احساسات خود در مورد
نگرانیهای زندگی فردی، ذ) دستیابی به درک بهتری از علل و شرایط که منجر به
احساسات افراد از رفاه ازجمله در رفتار آنها میشود، ر) شناسایی مشکلات و
توجه ویژه و امکان عمل اجتماعی، ز) قضاوت بهمنظور شناسایی استانداردهای
هنجاری که در برابر شرایط واقعی ممکن است و اطلاعرسانی به منظور تدوین
سیاست موثر، ح) نظارت بر اثرات سیاستهای بر روی زمین و خ) ترویج مشارکت
عمومی در فرآیند سیاستگذاری.