کد خبر: ۱۱۸۰۳۹
تاریخ انتشار: ۰۳:۱۵ - ۱۴ مرداد ۱۳۹۵ - 2016August 04
شفا آنلاین>اجتماعی>فاصله زبانی عاملی است که هر بار در ملاقات با یک پزشک دلسردمان می‌کند. به نظر می‌رسد، پزشک نمی‌تواند دردمان را بفهمد چون ما نمی‌توانیم آن‌را درست توضیح دهیم.
به گزارش شفا آنلاین،  شما هم نمی‌توانید درمان را بفهمید چون پزشک نتوانسته آن‌را درست توضیح دهد. گاهی مکالمه بین من و بیمارم آنقدر پیچیده می‌شود که که فکر می‌کنم از خود بیماری سنگین‌تر است. فاصله زبانی هرچند به‌خصوص درباره بیماری‌های روانی بیشتر مصداق دارد، اما در بیماری‌های جسمی هم کاملا احساس می‌شود. این موضوع وقتی برایم کاملا روشن شد که درباره گوش چپم که ناشنوا شده بود توضیحاتی می‌دادم. می‌گفتم که چه احساسی دارم و مشاورم هم مرتب گزینه‌های مختلفی را درباره احساسم جلوی رویم می‌گذاشت.

 به او گفتم هیچ‌یک از گزینه‌های فهرستی که ارائه داده یا نظریه‌پردازی‌هایش به احساسم شباهتی ندارد. درآخر او داشت درمقابل دیدگاه‌های غیرکارشناسانه من مقاومت می‌کرد و من با ناتوانی او برای درک تجربه ناشنواییم می‌جنگیدم. هردوی ما روشن و شمرده حرف می‌زدیم، اما این ارتباط ناجور ما را عصبانی کرده بود.

       زبان وجه جدایی‌ناپذیر پزشکی است. مشکل بتوان بدون ادای توضیح برای بیماری به درمان آن اقدام کرد و مشکل بتوان درمانی را پیدا کرد که نامی از خود نداشته باشند. حتی دامپزشکان آموزش می‌بینند تا از طریق نشانه‌‌گذاری‌هایی بیماری را تشخیص و درمان اختصاصی را انجام دهند. حوزه پزشکی روایی که درحال برآمدن است، عقیده دارد بیماران فقط وقتی درست درمان می‌شوند که بتوانند غالبا در متنی بیوگرافی‌مانند داستان بیماری خود را بگویند. یک پزشک معمولا در شروع از بیمار می‌خواهد درد خود را توضیح دهد و معمولا با شنیدن حرف‌های بیمار و آنچه که می‌بیند وارد مرحله درمان می‌شود. حتی اگر روش‌هایی مانند اشعه ایکس، MRI و پت اسکن‌ها و سایر تصویربرداری‌ها بتوانند وضعیت فعلی بیماری را توضیح دهند، باز هم بیماری امری جسمانی است و زبان به ما کمک می‌کند تا بتوانیم آن‌را به‌درستی ترسیم کنیم. گاهی یک تصویر نمی‌تواند به اندازه هزارکلمه حرف ارزش داشته باشد و این کلام است که می‌تواند مشکل را توضیح دهد. شما به پزشک می‌گویید دیروز حالتان چطور بوده است و امروز چطور و پزشک به شما می‌گوید فردا باید حالتان چطور باشد. تعامل بخشی از درمان است، به همین دلیل رفتار پزشک کنار تخت بیمار می‌تواند چنان تاثیر بزرگی در کارآیی وی داشته باشد. شواهد نشان می‌دهند آنها که بهتر صحبت می‌کنند، درمان بهتری هم دریافت می‌کنند و بیمارانی که در صحبت کردن مشکل دارند، غالبا اذیت می‌شوند.

       بسیاری از پزشکان بزرگ نویسنده بوده‌اند. بقراط، جالینوس، ابن‌میمون، پاراسلسوس (1493-1541) و واسیلیوس، پزشک بلژیکی متولد 1514، همگی یادداشت‌هایی روزانه درباره کار خود و روش‌های و اصول درمان داشته‌اند. زنان پزشک هم سهمی در این تاریخ‌نگاری‌ها داشته‌اند تروتا از سالرمو و هیلدگارد فون بینگن هردو در قرن 12ام درباره حرفه خود نوشته‌هایی داشته‌اند. پزشکی دانشی متراکم است که نمی تواند بدون کلمات نشر یابد. نام بزرگ پزشکانی که گفتیم نه‌تنها مرهون تشخیص‌ها و بصیرت شان بلکه مدیون ثبت آرائشان نیز هست. درواقع، جالینوس نام یکی از کتاب‌های خود را گذاشته است «بهترین پزشک یک فیلسوف هم هست».

       انفکاک بین علوم انسانی و دانش، مربوط به گذشته‌ای نه‌چندان دور است، عقیده‌ای برخاسته در عصر روشنگری، نوعی دوگانه دکارتی که مانند بسیاری عقاید از این دست درابتدا برای پیش بردن مباحثی به خدمت گرفته شد، که ممکن است امروز دیگر انجام نشوند. دو نوع تفکر علوم انسانی و دانش امروز بیش از آنکه مجموعه لغاتی برای تبیین یک حقیقت یکسان باشند، رودرروی هم قرار می‌گیرند.

       هر بیماری حاد یک رویداد پزشکی است که در شرایط روایی زیست می‌کند. به‌تدریج که بعد از قرون وسطی و برآمدن عصر روشنگری سکولاریسم جایی برای خود در کنار مذهب باز کرد و انشعابی بین بدن و روح پدید آمد و استعاره جای ادبیات را گرفت، برخی افراد درپی آن شدند که جهان را با علم توضیح دهند، درصورتی که برخی دیگر حقیقت را در هنر، ادبیات یا حتی آرمان‌های سیاسی جستند. دانشجویانی که درابتدا با این انشعاب روبرو شدند، شاخه پزشکی یا ادبیات/علوم انسانی را دنبال کردند. ویلیم آسلر،1849-1919، در اواخر قرن نوزدهم می‌گوید: «بسیار مهم‌تر است که بدانیم چه نوع بیماری بیمار است تا اینکه بدانیم بیمار چه نوع بیماری گرفته است.» ما زیاد این گفته را جدی نگرفتیم.

       روزهای اوج مدرنیته که آمدند، پزشکان هرکدام در شاخه‌ای تخصص گرفتند، اما بیماران اکنون به یک رویکرد کلی رسیده‌اند که ترکیبی است از سرطان‌شناسی، روانپزشکی، تخصص قلب، عصب‌شناسی و طیفی از انواع درمان‌های جایگزین. بعد از دوره‌ای طولانی که ابتدا بر عمق دانسته‌هایمان تمرکز کرده بودیم، امروز به اهمیت وسعت آنها بازگشته‌ایم. نه علوم انسانی و نه پزشکی نمی‌توانند بدون یکدیگر حرف زیادی برای گفتن داشته باشند و بسیاری از افراد برای توصیف وجود خود بین این دو راه سرگردانند. دلیل این امر بخشی آن است که طراحی مولکولی، سموم گیج‌کننده و دوربین‌های دیجیتال که بخش‌هایی از بدن ما را نمایان می‌کنند که تاکنون ندیده‌ایم و نمی‌خواهیم هم ببینیم، پزشکی را آنقدر پیچیده کرده که فهمش دشوار شده است.

       در بازدیدی که اخیرا از کتابخانه ولکام مدیکال لندن داشتم، از تنوع مطالب گردآوری‌شده تعجب کردم، از دستنوشته‌های یتیم‌خانه‌ها در عصر ویکتوریایی با عکس‌هایی از بیماران و توصیف مراقبت از آنها تا بروشورهایی که به‌دست سازمان‌های کارآمد توزیع شده بود تا مردم را تشویق کنند از خدمات درمانی کمک بگیرند، دستنوشته‌هایی از پزشکان قرون وسطی، تاثراتی شاعرانه درباب سلامت. این نوشته‌ها نشان می‌دهند سوای نوشته‌های علمی چقدر نوشته درباره علم وجود دارد.

       اما نوشته‌های پزشکی امروز پیچیدگی خود را دارند. همانطور که اطلاعات پزشکی فنی‌تر می‌شوند از بیماران می‌خواهیم به آنچه نمی‌توانند از آن سر در بیاورند اعتماد کنند. هزارتوی اطلاعات پزشکی بیماران را که همین الآن هم از درمان ناکافی مضطرب هستند سردرگم می‌کند.
Guardian
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: