شفا آنلاین>اجتماعی> زندگی با بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی کار سادهای نیست. افراد با شخصیت مرزی اینگونه زاییده نمیشوند بلکه طی زمان دارای شخصیت مرزی میشوند.
گاهی
خانواده میترسند که درباره مشکلات حرف بزنند زیرا اینگونه بحثها همیشه
مشکلاتی در بر دارد، زیرا نگرانند که باعث مشکل شوند و ممکن است احساس
امنیت فرزند خود را خدشهدار کنند و باعث استرس او شوند.
آنها فکر میکنند
ممکن است در حین بحث، فکری را به ذهن فرد با
شخصیت مرزی القا کنند. آنها
میگویند نشانههایی را که باید فرزندشان بداند، میداند و لزومی ندارد
دوباره بحث را پیش بکشند. سوال پرسیدن درباره حال این افراد باعث ایجاد
مشکل نمیشود. مشکلات به وسیله مورد خطاب قرار دادن رفتارهای تحریکآمیز
ایجاد میشود.
خانواده میتوانند قبل از ایجاد مشکلات، آنها را دفع کنند.
افراد با شخصیت مرزی کمتر علاقه به صحبت کردن دارند. آنان بیشتر واکنشهای
هیجانی و بدون فکر انجام میدهند و خشم و احساسشان را با عمل مخرب نشان
میدهند؛ بنابراین روش درست صحبت کردن این است که درباره نشانههایی که
مشاهده میکنید با خود فرد یا درمانگرش صحبت کنید، به طوری که او بتواند
احساساتش را با کلمات بروز دهد و نه با رفتارهای مخرب. خانواده میتواند
کاری کند که او را به سمت حرف زدن و منطقی رفتار کردن سوق بدهد البته اصلا
کار راحتی نیست و همدلی و رفتار مناسب میطلبد.
در
بزرگسالی هر کسی به حریم خصوصی و داشتن مسایل خصوصی برای خودش نیاز دارد.
شخصیت مرزی باید بداند که وقتی افکار مخرب به ذهنش میرسد و تصمیمات خطرناک
میگیرد باید به درمانگر یا اورژانس بیمارستانهای روانی مراجع کند. درست
است که مسایل شخصی و حریم شخصی مهم است، از آن مهمتر آرامش و سلامت است.
اغلب مردم موافقند که امنیت مهمترین مسئله در زندگی است. برخی افراد حتی
حاضرند برای حفظ حریم خصوصی خود کارشان را درست انجام ندهند. بهتر است
افراد تشویق شوند که در این مواقع رفتاری کنند که به نفع آنهاست، به جای
حفظ حریم خصوصی. درمانگران بهتر از هر یک از ما میتوانند بحران را مدیریت و
برای بیمارشان برنامهریزی کنند تا او سلامت خود را به دست آورد.
خوب
گوش کنید. مردم نیاز دارند که احساسات منفی خود را داشته باشند. اجازه
دهید که احساسات به صورت کلمات بیان شوند. خیلی بهتر است که احساسات بیان
شوند تا عملی شدن.
وقتی
احساسات به صورت آزاد و باز بیان میشوند ممکن است دردناک باشند. این که
دختری به پدر و مادرش به راحتی بگوید که احساس میکند آنها رهایش کردهاند،
در این مواقع والدین میتوانند به فرزند خود بگویند که گاهی ناکامی لازم
است، یعنی اینکه گاهی ممکن است والدین درگیر باشند و رسیدگی لازم را نکنند،
ولی این به این معنا نیست که او را رها کردهاند. برای افراد احساساتی
بهترین راه شنیدن است تا بتوانند مسایل را برای خود تجزیه و تحلیل کنند.
افراد
مختلف از این که توسط دیگران شنیده شوند لذت میبرند و قدردان هستند. این
به این معنا نیست که هر چه آنان میگویند شما موافق هستید.
بیایید
با هم نگاهی بکنیم به تکنیکهای شنیدن. اولین روش این است که ساکت باشید،
چه زمانی که علاقهمندید و چه زمانی که نگرانی دارید. شما میتوانید با
سوال کردن خود علایقتان را به او منتقل کنید. مثلا این که «تو چه مدتی این
احساس را داشتی؟» یا «چه شد که احساسات تو این گونه فوران کرد؟»
در
این مواقع شما با علاقهمندی گوش دهید ولی این به معنای موافقت نیست. در
واقع شما به این که حرفهای او را گوش میدهید علاقه نشان میدهید. روش
دیگر این است که بگویید از حرفهایی که او زده است چه فهمیدهاید. با این
گونه اظهارات شما نشان میدهید که واقعا او را شنیدهاید و به او اهمیت
دادهاید. مثلا درمانگران وقتی از مراجعهکننده میشنوند که «خانوادهام من
را رها کردند، من را درک نمیکنند.»، درمانگر میتواند بگوید که «تو فکر
میکنی آنها تو را رها کردند؟ شاید حس مشابهی به من هم داری. تو فکر میکنی
من هم تو را رها کردم؟» اگر پاسخ مثبت داد، میتوانید بگویید «کاری کردم
که تو این احساس را کنی؟»
ممکن
است فرزند شما با شخصیت مرزی به شما بگوید که حس میکند شما او را دوست
ندارید. باید با حالتی شبیه ناباوری و تعجب بگویید «واقعا تو فکر میکنی من
عاشق تو نیستم؟»
ممکن
است این افراد، خانواده را به منصف نبودن، مراقب نبودن و... متهم کنند. در
این مواقع باید والدین بگویند که «تو فکر میکنی من تو را گول زدهام؟
یعنی من با بیانصافی خودم تو را گول زدم؟»
یادتان
باشد اظهارات همدلانه به معنای موافقت نیست. والدین و درمانگران نباید
زمان همدلی با رفتار و گفتههای مخرب موافقت کنند.
اگر
فردی شخصیت مرزی دارد باید بتواند در مورد احساساتش بگوید و شنیده شود.
مهم نیست که حرفهایش چه قدر تحریف شده است. نباید در مقابل او موضع گرفته و
حرفهایش به چالش کشیده شود. ابتدا باید خوب خوب شنیده شود. یادمان باشد
برخی اظهار نظرها باعث ناکامی میشوند و نهتنها فایده ای ندارند بلکه باعث
آزار کسی میشود که با ما سخن میگوید.
اگر
افراد یاد بگیرند که احساساتشان را به صورت واژه بروز دهند دست به اعمال
مخرب نمیزنند. اعمال مخرب وقتی اعمال میشوند که درباره احساسات حرف زده
نمیشود، مانند چالشی که در جامعه امروز ما وجود دارد.
احساس
تنهایی، متفاوت بودن و بیکفایتی نیاز به شنیده شدن دارد. با شنیدنشان به
آنها نشان میدهید که تنها نیستند و کمتر احساس تنهایی میکنند. افراد با
شخصیت مرزی تقریبا هر روز این احساسات را تجربه میکنند و خانواده نمیداند
واقعا در درون آنان چه میگذرد ولی با اشتراک این احساسات احساس
تنهاییشان کمتر میشود. سپید
محسن حافظی
روانپزشک، رواندرمانگر