کد خبر: ۱۱۲۷۷۶
تاریخ انتشار: ۰۲:۳۰ - ۰۱ تير ۱۳۹۵ - 2016June 21
شفا آنلاین>اجتماعی> صدایش درنمی‌آید. خیره می‌شود و به نقطه‌ای نگاه می‌کند و به فکر می‌رود. عکس‌العملش در مقابل تمام حرف‌ها و اتفاقاتی که می‌افتاد نگاه است. چه می‌شد اگر برای تایید سری تکان می‌داد.
به گزارش شفا آنلاین،به نقل از سپید زیبایی‌ این دخترک ۱۰ ساله از پس همان سر بی‌موی حاصل از عمل هم مشخص است. ‌

       روز ۱۲ خرداد به بهانه زمین خوردن، نامادری و پدر و مادربزرگ پدری‌اش او را به درمانگاه آورده بودند. اورژانس ۱۱۵ او را به بیمارستان تهران‌پارس منتقل کرده بود. وقتی به بیمارستان می‌آید بی‌هوش بوده است. احیای قلبی و ریوی می‌شود و ۱۰ روز در کما می‌ماند. در بیمارستان مشخص می‌شود که دخترک زیر شکنجه نامادری به این حال‌وروز افتاده است.

روی بدنش آثار شکنجه بعد از ۱۸ روز هنوز هم پیداست. دستش که چند ماه پیش شکسته بود به خاطر درمان نشدن بد جوش خورده‌است. سوختگی درجه روی باسنش کل پوست را کنده بود و کندگی ایلیاک چپ هم از دردهای دیگر این دختر ۱۰ ساله است. بعد از احیا در اورژانس پرسنل بیمارستان تهران‌پارس دخترک را به اتاق عمل می‌برند و هماتوم سرش را جراحی‌ می‌کنند. حالا ۱۸ روز از آن روزی که دخترک را به بیمارستان آورده‌اند می‌گذرد . زخم‌ها خوب شده‌اند اما جایشان هم به همان خوبی پیداست. وضعیت روحی بچه اما تعریفی ندارد. با توجه به رسیدگی پرسنل بیمارستان هنوز هم بچه به‌جز خیره شدن چیزی برای ارائه ندارد.

بدنش هنوز هم ضعیف است، سو تغذیه دارد و استخوان‌های بدنش درشت‌‌ترین قسمت بدنش هستند. اصلا مشخص نیست که این دخترک 10 سال سن دارد. رشد بدن کمتر از سن است. نامادری که در ابتدای داستان مدعی بود که این کودک عقب‌افتاده ذهنی است و زمین خوردن او را به این شکل درآورده است، دو روز بعد از بستری شدن کودک، فراری می‌شود. پدرش هم با شکایت مهریه نامادری در زندان است. مادربزرگ هم پیگیر گرفتن حضانت کودک است.

هرازگاهی سری تکان می‌دهد و با تاسف می‌گوید که بچه به‌جز خیره شدن کار دیگری نمی‌کند. مادربزرگ، مادر و نامادری را نفرین می‌کند. حالا اعضای بیمارستان خانواده‌اش شده‌اند. دخترک دریکی از مشاوره‌هایش با روان‌درمان می‌گوید که آرزو دارد برایش تولد بگیرند. پرسنل بیمارستان دست‌به‌دست هم داده‌اند تا آرزوی دخترک را برآورده کنند. برایش پیراهن خریده‌اند و کلاه و تل. اتاق تولد پر از بادکنک است و کادو. صدای موسیقی سراسر اتاق را گرفته است. کیک هم هست. خیلی‌ها آمده‌اند؛ از پرسنل بگیر تا آدم‌هایی که به طریقی خبر به گوششان رسیده است. همه برایش کادو آورده‌اند. دست می‌زنند و تولدش را تبریک می‌گویند.

 دخترک اما هنوز هم فقط نگاه می‌کند. وقتی از او می‌پرسم می‌داند که همه این آدم‌های مهربان برای تولد او آمده‌اند سری به نشانه تائید تکان می‌دهد. دخترک در جواب سوالم که آیا خوشحال است که برایش تولد گرفته‌اند سرش را محکم تکان می‌دهد و دوباره خیره می‌شود...
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: