کد خبر: ۱۱۱۰۳۸
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۵ - ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ - 2016June 07
شفا آنلاین>اجتماعی>مقصدمان تالاب بین‌المللی شادگان است. تالابی که چند سالی است مثل دریاچه ارومیه با خشکسالی و بی‌آبی دست و پنجه نرم می‌کند. نفسش به شماره افتاده بود تا اینکه باران بارید و با سیلاب، جان دوباره‌ای گرفت. از آبادان تا سه راهی دارخوین 50 کیلومتری بیشتر راه نیست.
به گزارش شفا آنلاین،راه مستقیم به اهواز می‌رود و دست راست شادگان. اول صبح راه می‌افتیم تا به گرمای سرظهر نخوریم. ساعت 9 صبح است و هوا گرم. البته کولر ماشین روشن است! راننده‌ می‌گوید: «اگر خرماپزان گذرتان به اینجا بیفتد، چه می‌کنید؟»

در مسیر شادگان، نیزارها 2 طرف جاده تالاب را در خود پنهان کرده‌اند. جاده‌ای که درآن هستیم تالاب را به 2بخش غیرمساوی تقسیم کرده. مقصد ما روستای «صراخیه» در ابتدای ضلع جنوبی تالاب است.
پس از طی کردن چند کیلومتر و دیدن مناظری بکر و دست‌نخورده، می‌رسیم به صراخیه که ورودی‌اش با همه روستاهایی که تا حالا دیده‌ام متفاوت است. برای رفتن به قلب روستا باید سوار قایق شد.

چند مرد دشداشه‌پوش کنار ساختمان یک طبقه نوساز و شیکی که سازمان میراث فرهنگی بناکرده، ایستاده‌اند. سلام می‌دهیم و جلو می‌رویم. با گرمی استقبال می‌کنند. انگار سال‌هاست ما را می‌شناسند. یکی از آنها که سن و سالش بالاتر است وقتی دوربین عکاس را می‌بیند، متوجه می‌شود که خبرنگاریم. پیش از اینکه گرم حرف زدن شویم و بگوییم برای چه به اینجا آمده‌ایم و... دست‌مان را می‌گیرد و ما را از طرف غربی روستا بسوی چند خانه‌ای که فاصله زیادی با آب ندارند، می‌برد.

نمی‌دانیم برای چه با او همراه شده‌ایم. نمی‌دانیم از ما چه چیزی می‌خواهد. فارسی را به سختی حرف می‌زند. تنها چیزی که از حرف‌هایش می‌فهمم آب، زباله، فاضلاب و چاه‌های مستراح است. در فاصله 100 متری خانه‌ها، سرویس‌های بهداشتی کانکسی را نشان می‌دهد. بسوی کانکس تازه ساخت می‌رویم.
بدون اینکه حرفی بزند در سرویس‌ها را باز می‌کند. در حالی که بینی‌اش را گرفته با دست دیگرش داخل را نشان می‌دهد. انگار در جایی باز شده که‌ ماه‌هاست کسی جرأت یا شاید رغبتی برای گشودن آن نداشته ‌است. دسته‌های مگس‌، توالت‌ها را به محاصره خود درآورده‌اند. بوی آزاردهنده‌ای فضا را پر می‌کند. وز وز مگس‌های سرتق می‌رود توی مخ. از آمدنم پشیمان می‌شوم. برای مشاهده وضعیت تالاب آمده‌ام نه سرویس بهداشتی! بطری‌های پلاستیکی آب کف توالت‌ها، بی‌شباهت به سطل‌های زباله‌ای نیست که دور و برشان کلی آت‌و آشغال ریخته ‌شده. فقط رژه موش‌ها را کم دارد.

در سرویس مثلاً بهداشتی را می‌بندم تا هوا بیش از این آلوده نشود. از نوجوان کنجکاوی که تازه به ما ملحق شده، می‌پرسم مگر این سرویس بهداشتی آب ندارد که به این روز درآمده؟

خدا را شکر فارسی را مثل بلبل حرف می‌زند: «آقا این سرویس‌‌ بهداشتی را قبل از عید برای استفاده گردشگران آوردند نه برای ما. این کانکس را نصب کردند و رفتند. نه آبی کشیدند، نه فاضلابی. هرکسی که می‌خواهد از سرویس استفاده کند، باید با خودش بطری پلاستیکی بیاورد از تالاب پر کند. فاضلاب هم قایمکی می‌رود توی تالاب.

الان 4-3 ماهی می‌شود این کانکس را نصب کرده‌اند و کسی برای کشیدن لوله آب و کندن چاه فاضلاب نیامده. سرویس بهداشتی شبیه پرورشگاه حشرات موذی است اگر همین طور بماند تا چند ماه دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند.»

از جاری بودن فاضلاب‌ خانه‌ها روی زمین‌های اطراف، می‌شود فهمید که در روستا چاه فاضلابی نیست و هر چیزی که باید دفع شود مستقیم می‌رود توی تالاب بین‌المللی شادگان! از مرد روستایی که تازه فهمیده‌ام اسمش «ماجد» است می‌پرسم چرا چاه فاضلاب ندارند؟

پسر نوجوان برایمان ترجمه می‌کند: «بیشتر خانه‌ها نزدیک یا در حاشیه تالاب هستند. از طرفی اگر زمین را بکنیم آب بالا می‌آید. نمی‌شود چاه فاضلاب زد. آن سوی روستا جایی داریم که فاضلاب تعدادی از خانه‌ها آنجا می‌رود و هر یکی دو هفته از طرف شهرداری می‌آیند و تخلیه می‌کنند ولی بعضی از خانه‌ها مسیری ندارد و چاره‌ای ندارند که...»

برمی‌گردیم به ورودی روستا، همان جایی که برای وارد شدن به قلب روستا باید سوار قایق شویم. روی پلاستیک‌های به‌هم متصل روی آب که نقش اسکله‌ای شناور را دارند، می‌ایستیم تا قایقی سر برسد وهمراهش سری به تالابی بزنیم که تا سال گذشته نفسش به شماره افتاده‌ بود.

ماجد می‌گوید: «در صراخیه و روستاهایی که در حاشیه تالاب هستند هر خانواده برای خودش قایقی و بلمی دارد، دست‌کم دو تا. قایق‌ها برای ماهیگیری و رفت و آمد هستند.»

قایق‌ها در این روستا نقش تاکسی دارند و از شانس یکی از آنها سر می‌رسد. همراه با قایقران که «عبدالله» نام دارد می‌زنیم به دل تالاب. خانه‌های حاشیه تالاب را می بینم که دیوار ندارند. گویی تالاب نقش دیوار را برای این خانه‌ها دارد. حیاط خانه‌ها محل نگهداری گاومیش‌هایی است که از آنجا به آب می‌زنند و شناکنان به پایین دست می‌روند و غروب هم برمی‌گردند.

همراه با گله گاومیش‌ها که بسوی پایین دست شنا می‌کنند پاروزنان می‌رویم. خانه‌ها را رد می‌کنیم، یعنی از روستا خارج می‌شویم. نیزارها رفت و آمد خودروهایی که چند صدمتر آن‌طرف‌تر در حال حرکت هستند را از نگاهمان مخفی می‌کنند. کمی جلوترکه فاصله بیشتری از جاده می‌گیریم سکوت می‌شود.

فقط آواز پرنده‌هاست که به گوش می‌رسد. چندکیلومتری در این سکوت جلوتر می‌رویم و به انبوه بطری‌های پلاستیکی برمی‌خوریم که لابه لای نیزارها گیر کرده‌اند.

عبدالله متوجه عکس گرفتن عکاس از زباله‌ها می‌شود و می‌گوید: «بخشی از این آت و آشغال‌ها را گردشگرها توی تالاب ریخته‌اند و بخشی هم مربوط به اهالی این روستا و چند روستای دیگر است.
شهرداری ماشینی نمی‌فرستد زباله‌های‌مان را ببرد. حرف‌شان این است که شکل و بافت روستا اجازه ورود ماشین را نمی‌دهد. مجبوریم زباله‌ها را به نقاط دورتر تالاب ببریم و توی آب رها کنیم. زباله‌ها بعد از مدتی در قعر تالاب مدفون می‌شوند. البته می‌دانیم ضرر دارد ولی چاره‌ای نداریم.»

می‌گویم وضعیت تالاب به نظرم نسبت به گذشته بهتر شده. بخش‌هایی از تالاب شادگان که چندسال پیش خشک شده‌ بود حالا آب دارند. عبدالله با ما هم‌نظر است: «خدا را شکر امسال وضعیت تالاب خیلی خیلی بهتر از قبل شده. بارندگی‌ها و سیل امسال باعث شد بخش‌هایی از تالاب آبگیری شود. وقتی تالاب پر آب باشد، ماهی زیاد می‌شود. شغل بیشتر اهالی ماهیگیری است یا دامداری. مردم خوشحالند که تالاب هنوز آب دارد. اگر تالاب خشک شود مردم بدبخت می‌شوند. اگر آب نباشد ماهی نیست. گاومیش‌ها هم می‌میرند. اگر بخشی از آب کارون وارد تالاب شود وضعیت بهتر از اینها می‌شود.»

در مسیر بازگشت به روستا آن سوی تالاب، مرد سن و سال‌داری که مشغول حصیربافی است با قایقران عربی صحبت می‌کند. هنوز از او دور نشده‌ایم که می‌گوید توی روزنامه بنویسیم صراخیه نه آب دارد، نه گاز، نه تلفن.

هنوز پایمان را روی اسکله پلاستیکی شناور نگذاشتیم که یکی از ریش سفیدهای صراخیه سفره دلش را برایمان باز می‌کند: «این همه آب ولی باید آب آشامیدنی را دبه‌ای هزار تومان بخریم. هر روز فاضلاب و سم نیشکر و آلودگی کارخانه فولاد را رها می‌کنند توی تالاب. رزق و روزی‌مان از اینجاست. می‌دانی چقدر ماهی کم شده؟ چرا کسی توجهی به این تالاب نمی‌کند. 20 سال پیش تالاب آب داشت، ماهی داشت حتی دلفین هم به آب‌های روستا می‌آمد. حالا چی؛ پشه و مگس و زاغ...»

  پیرمرد تا می‌تواند درد دل می‌کند و آخر هم دعوت‌مان می‌کند برای ناهار. تا دیرنشده باید سراغی از رئیس اداره محیط زیست شادگان بگیریم. مهندس سید محمدحسن فقیه که از پرآب شدن تالاب بین‌المللی شادگان راضی است، از وضعیت تالاب برایمان می‌گوید: «امسال بارندگی‌های خوبی داشتیم و کمک خوبی به پرآب شدن تالاب کرد. ولی از همه مهم‌تر سیلابی شدن رودخانه جراحی و ورود حجم زیادی از سیلاب به این منطقه است که می‌توان گفت 40 تا 50 درصد از اراضی بی‌آب زیر آب رفت. اگر چنین سیلاب‌هایی دوبار دیگر وارد تالاب شود مشکل بی‌آبی و کم‌آبی به طور کل از بین خواهد رفت.»

وی در ادامه می‌افزاید: «اگر حقابه‌ای که باید از کارون به تالاب وارد شود در آینده نزدیک وارد تالاب شود، بخش عمده‌ای از مشکل برطرف می‌شود. این موضوع نیاز به پیگیری‌های مسئولان ارشد دارد.»

مهندس فقیه درباره آلودگی‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ورود پساب به داخل تالاب می‌گوید: «متأسفانه آلودگی صنایع فولاد از نهر شمالی (منصوره) و از طرفی پساب شست و شوی نیشکر و شوری زمین‌های بالادست که وارد تالاب می‌شود، زندگی برخی از گونه‌های گیاهی را به‌ خطر انداخته‌.

  البته ورود فاضلاب‌های انسانی به داخل تالاب هم یکی از دغدغه‌های ماست که با راه‌اندازی تصفیه‌خانه در این منطقه می‌توان از بروز مشکلات زیست محیطی پیشگیری کرد.»
٭٭٭
ظهر است و گرما بیداد می‌کند. عرق از سر و رویمان می‌ریزد. زمان بازگشت است و من در فکر اینکه اگر چنین تالابی با این همه جذابیت در یک کشور اروپایی بود از ظرفیت آن چطور بهره می‌بردند؟ حتماً به همین حال و روز رهایش نمی‌کردند. به دادش می‌رسیدند. کاری می‌کردند که یکی از مقاصد گردشگری شود و هرساله هزاران گردشگر برای بازدید از آن سر و کله بشکنند.ایران
 

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: