شفا آنلاین>اجتماعی>حوادث>هقهق میکرد و میدوید. آنقدر تند که نفس راهش را گمکرده و مثل یک طناب در گلو گرهخورده بود.
به گزارش
شفا آنلاین،به نقل از سپید قبرستان روستای قرّمحمد بالای تپهای مشرفبه مدرسه
تنها شاهد دویدنهای ندا در ساعت 10 صبح 11 اسفند بود. دخترک بعد از ماهها
آزار جنسی آن روز قفل دفتر را باز و برای اولین بار از دست آقا معلم فرار
میکند. دویدنش برای بازی نبود. برای مسابقه دومیدانی مدرسه هم نبود.
ترسیده بود و باید میدوید.
مبادا دوباره موهایم را بکشد، سرم را به تخته بکوباند و باز چاقو زیر
گلویم بگذارد و تهدیدم کند.» در سریعترین زمان ممکن به خانه میرسد و زیر
پتو پنهان میشود. «مادر سرم درد میکند.» «چیزی نشده.» «من مدرسه
نمیروم». مادرش آنقدر التماس میکند تا اینکه «ندا» قرآن را برای او
میآورد و قسمش میدهد که راز 6 ماههاش را به پدر نگوید. پدری که بعد از
ماهها بیکاری، بالاخره برای کارگری جایی در تهران مشغول شده بود. مادر قسم
خورد و کلمات بزرگ «تجاوز، آزار و اذیت و نمایش فیلمهای غیراخلاقی» از
دهان کوچک دخترک مثل گلولههای فشنگ بیرون شلیک میشوند.
حالا
بیش از 40 روز از آن نفسنفس زدنهای شوم میگذرد. از آن روز که آقا معلم
بچههای دیگر را سرگرم کرد و «ندا» را به دفتر برد. ابتدا مثل روزهای قبل
به دخترک فیلمهای مبتذل نشان داد و همان کارهای همیشگی. مثل همیشه هم
تهدیدش کرد که اگر به خانوادهاش خبر بدهد او را تجدید میکند. «ندا» به
خانه رسید و از آن روز دیگر به مدرسه نرفت. حتی وقتیکه معلم از کار برکنار
شد.
نفس
مثل یک طناب گرهخورده هنوز در گلوی «ندا» گیر میکند؛ نه میگذارد درست
غذا بخورد، نه درست بخوابد و نه درست به مدرسه برود. داستان آنقدر برای او
بزرگ بوده که یادآوری آن روزهای شوم به شکمش چنگ میاندازد و خواب را در
چشمانش میشکند. مادرش گریه میکند و مثل ندا میترسد که دیگر دخترش نتواند
درس بخواند و خانم دکتر شود.
هرروز و شب هم بر استرسهای این خانواده
اضافه میشود. چند شب پیش ساعت 23:30 گروهی ناشناس به خانه ندا سنگ
میاندازند و فرار میکنند. معلم گفته است که چون خانواده ندا پولندارند
آنها را ضایع میکند و حالا به خاطر همین جمله هم که شده خانواده حاضر به
کوتاه آمدن نیستند..
چرا حکم رابطه نامشروع بهجای تجاوز؟ معلم
متجاوز بعد از شکایت خانواده ندا چند روز را در زندان میگذراند اما بعداً
با نامه دوم پزشک قانونی به علت اینکه عمل تجاوز دقیقا بهطور کامل
انجامنشده و نشاندهنده صرفاً تلاش معلم به تعرض به کودک بوده، با اتهام
«رابطه نامشروع» از زندان آزاد میشود. حکمی که مورد شکایت خانواده ندا
قرار میگیرد اما برای اعتراض قانونی به آن، پرونده در اختیار وکیل آنها
گذاشته نمیشود.
سابقه تجاوز معلم به دانشآموز دیگر در
کلاس چهارده نفرهشان، سه دختر و 11 پسر درس میخواندند. یکی از دخترهای
کلاس سومی هم بهمحض پیچیده شدن خبر شکایت خانواده ندا از معلم، به مادر
خبر میدهد که آقا معلم او را هم مورد اذیت جنسی قرارداده است. مادر ندا
میگوید که خانواده او رضایت دادهاند و دیگر پیگیر شکایت خود نشدهاند؛
اما خانواده ندا میگویند که اگر یک نفر فدا شود بهتر از این است که جماعتی
سالها آزار ببینند و این اتفاق خبری نشود.
رشوه میدهم تا شکایتتان را پس بگیرید «یک
خودرو سمند، 30 یا 50 میلیون تومان پول» بخشی از رقمهایی هستند که به
خانواده او پیشنهادشده تا دست از شکایت بکشند؛ اما برای خانواده ندا حق او
مهمتر از همهچیز است. این در حالی است که پدر ندا بعد از شنیدن خبر، کار
را رها کرده و اکنون دو ماه است با یارانه زندگی کردهاند.
آنها در
روزهای گذشته چند روز ندا را برای دریافت مشاورههای روانشناسی به بهزیستی
استان زنجان بردهاند اما دیگر حتی پول اینکه به آنجا بروند را هم ندارند.
شایعات زیادی درباره معلم ندا در روستا پیچیده است. یکی از اهالی میگوید:
«معلم روستا قبلاً در نهضت هم به دختری تجاوز کرده است.» او میگوید:
«شایعات تجاوز زیاد اینجا پیچیده شده اما این اولین بار است که پای این
موضوع به دادگاه رسیده است.» البته شاید اهالی روستا نگران دختران خود
نیستند. چراکه از ابتدا هم زیاد موافق درس خواندن دختران نبودهاند.
کوچهپسکوچههای
روستا آنقدر خلوت است که انگار خاک مرده پاشیدهاند. جز مرد بقال، سه
پسربچه و زنی که در خانه بهداشت ایستاده کسی در روستا دیده نمیشود. همه
روستا درگیر پرونده «ندا» شدهاند. حتی پسرکی که برای کمک پدرش در بقالی
کار میکند برای شهادت به دادگاه رفته و گفته که آقا معلم ندا را به دفتر
مدرسه میبرد. مردم روستا آموزشوپرورش را مقصر میدانند. یکی از آنها
میگوید: «اینهمه معلم زن، چرا باید یک مرد معلم بچههایمان در مدرسه
باشد؟» دانشآموزان دیگر هم آن خاطره را از یاد نبردهاند. در تنها خیابان
اصلی روستا، یعنی همانجایی که مدرسه در آن قرارگرفته، بازی میکنند و سعی
دارند جزئیات آن روز را به یاد نیاورند.
- معلم شمارا کتک میزد؟
- بله. با شلنگ یا با چوب.
- معلم جدید هم کتک میزند؟
- نه.
- معلم قدیمی دخترها را هم کتک میزد؟
- (سکوت)
آنها
از جواب دادن فرار میکنند. انگار که میدانند قرار است انتهای سوالهایم
به «ندا» برسم. بر در رنگ و رو رفته مدرسه 22 بهمن روستای قرّمحمد، در 70
کیلومتری استان زنجان، تبلیغات نمایندههای مجلس هنوز کنده نشده است. آنها
با شعارهای رنگین، روی کاغذهای گلاسه گرانقیمت هنوز نوید یک روز خوب را
به اهالی روستا میدهند، اما انگار از دردهای دختری که روزها در همین مدرسه
ضجه زده است خبر ندارند.
حتی در این مدت آموزشوپرورش منطقه یا استان
هیچگاه به کمک خانواده «ندا» نیامدهاند. بچههای مدرسه میگوید:
«آموزشوپرورش به خاطر بازرسی، همه تجهیزات مدرسه را عوض کرده.» به گفته
خانواده «ندا»، «حتی کامپیوتری که در آن فیلم مبتذل نمایش دادهشده را
پنهان کردهاند و این مدرک را از بین برده است.»
علیاصغر
فانی، وزیر آموزشوپرورش دوهفته بعدازاین حادثه به خبرنگاران گفت: «حکم
آمادهبهخدمت (تعلیق) را برای معلم خاطی صادر کردهایم، البته در ابتدا
باید حکم از طریق مراجع قضایی صادر شود و ما به دنبال آن اقدام کنیم.»
اسکندری،
مشاور ندا میگوید: «ما میخواهیم کمک کنیم تا آنها به زنجان
بیایند و او را در مدرسهای خوب ثبتنام کنیم؛ اما کسی حمایت مالی
نمیکند.» او که بارها پروندههای تجاوز به دختران و پسران مدرسهای را
قبول کرده، نگران «ندا» های دیگر شهرش است. آنهایی که هقهق گریههایشان
را یا به خانواده نمیگویند یا شکایت نمیکنند یا زیر نظر روانشناس و
روانپزشک قرار نمیگیرند.
نفس
«ندا» هنوز از ترس بالا نمیآید. روزها با طنابی که بیش از 40 روز است در
گلویش گرهخورده به خانه بهداشت روستا میرود و با خانم مسئولی که آنجاست
بازی میکند. دخترک میگوید اگر مدرسهاش را عوض نکنند، دیگر درس خواندن را
کنار میگذارد. او که متولد سال 1385 شهرک چیتگر تهران است شبها با آرزوی
دکتر شدن سرش را بر بالش میگذارد و ساعتی بعد با کابوس چنگ زدنهای آقا
معلم بر بدنش از خواب میپرد.