این الگوهای فرهنگی، خود به خود در
ذهن هر دو جنس نقش می بندد و تاثیر به سزایی در نحوه بروز رفتارهای عاطفی دارد.
انتظارهای کلیشه ای و قالبی از نقش
همسری که بر اساس همان الگوهای فرهنگی شکل می گیرند در ساختار و روابط خانواده نقش
می بندد و هیجان و عواطف زن و شوهر به همدیگر نیز با چنین نگرش هایی شکل می گیرد.
از این رو برخی از الگوهای سنتی در
خانواده ها مثل داشتن پدری مستبد نیز در تفسیر عواطف و رفتاری که در قبال این
عواطف بروز می کند، تاثیر به سزایی دارند.
وقتی تبادل عاطفی سالم به علت نداشتن
الگوی مناسب برای یادگیری یا تفاوت های فرهنگی یا تن دادن مطلق به قالب های از پیش
تعریف شده شکل نگیرد به مرور بستر عاطفی سردی را هم برای زن هم برای شوهر فراهم می
کند که می تواند در جنبه های مختلف خود را نشان دهد در رابطه فکری، جنسی، عاطفی و
حتی مالی.
نبود یا سرد شدن عواطف یا بی تفاوتی
نسبت به یکدیگر پس از مدتی به شکل عادت رفتاری درمی آید به گونه ای که فرد
احساساتش را از همسرش پنهان می کند، گفت وگو بین زن و شوهر کم رنگ و دیواری نامرئی
بینشان ایجاد می شود دیواری که مانع حمایت عاطفی از همدیگر می شود.
در بسیاری از موارد زن و شوهر از نیاز
های عاطفی خود آگاه نیستند و فقط احساس می کنند چیزی در رابطه آنها کم رنگ شد و
نیازهای عاطفی که همه افراد در روابط صمیمی خود به آن نیاز دارند برآورده نمی شود،
نیاز به شنیده و درک شدن، نیاز به قدردانی، نیاز به احساس ارزشمندی، نیاز به
پذیرفته شدن، نیاز به عشق و محبت و نیاز به همراهی.
وقتی این نیازها به شکلی مزمن و
فراگیر مغفول بمانند، فرد برآورده شدن نیاز را در جایی دیگر جستجو می کند و این
زمینه را برای طلاق عاطفی مستعد می کند.
اگر چه آمار دقیقی برای طلاق عاطفی در
دسترس نیست اما از میزان مراجعه به دفاتر ثبت طلاق و سن افراد مراجعه کننده می
توان دریافت که طلاق عاطفی در هر سنی می تواند اتفاق بیفتد.
علاوه بر این، طلاق عاطفی در خانواده
های تحصیل کرده به مراتب بالاتر از خانواده های بی سواد و کم سواد یا با تحصیلات
پایین است. میزان تحصیلات زوج ها آگاهی آنها را به نیاز های عاطفی شان افزایش می
دهد.
در این شرایط همسران بیشتر نقش هم
خانه را برای هم ایفا می کنند، درکی از روحیات همدیگر ندارند و کم کم به این وضعیت
تن می دهند و به آن خو می گیرند و بیشتر ترجیح می دهند تنها باشند، یا حداقل کمتر
با دیگری باشند و حتی ترجیح می دهند تنها غذا بخورند یا تلویزیون تماشا کنند.
جملات و گفت وگوها کلیشه ای و کوتاه است و بی میلی برای هم کلامی در نگاه و کلام
کاملا پیداست.
در برخی خانواده ها به ویژه در
خانواده های سنتی، بچه دار شدن در کنار مسایل فرهنگی مانع طلاق قانونی می شود و
آنها ترجیح می دهند به زندگی بدون پیوند عاطفی ادامه دهند.
طلاق عاطفی با افزایش عمر زندگی عمق
بیشتری پیدا می کند و روابط را به سردی بیشتری سوق می دهد و به ویژه تولد فرزند می
تواند در شکل گیری فاصله عاطفی نقش داشته باشد.
معمولا در سال های اول ازدواج عاطفه و
توجه در زوج ها بیشتر است اما با تولد فرزند، بیشتر توجه به فرزند متمرکز می شود و
زوج ها چنان در نقش پدر و مادری غرق می شوند که به مرور از نقش زن و شوهری غافل
شوند.
**علائم طلاق عاطفی
١- یکی از شاخص های کلیدی در طلاق عاطفی
این است این که در تنهایی آرامش بیشتری دارند. کارها و تفریحات مشترک به شدت کم می
شود و هر کس برنامه زندگی خود را انگار که تنها زندگی می کند پیش می برد، وقتی
تنهایی عادت هر روزه شود می تواند جزء علائم طلاق عاطفی باشد.
٢- عدم تمایل به گفت و گو، بی توجهی به
صحبت های فرد مقابل، بی حوصلگی در گوش دادن و حرف زدن یا سکوت برابر صحبت های همسر
یا تلاش برای پایان دادن به مکالمه یا عوض کردن موضوع مکالمه.
3- به جای توجه به خواسته های همسر،
بیشتر به خواسته های خود توجه می کند، به راحتی احساسات منفی و خشم بروز می دهد
بدون این که به احساسات همسرش توجه کند.
4- در قبال اعتراض به بی توجهی و سردی،
به راحتی مشکل را انکار می کند و حتی تمایلی به بحث در مورد آن ندارد.
5- رابطه جنسی و ابراز محبت طرفین بسیار
کم می شود، حرف های دلپذیر، تمجید و تحسین، تبادل عاطفی چه کلامی چه لمسی، بسیار
کاهش پیدا می کند.
آسیب طلاق عاطفی در اغلب موارد چند
برابر طلاق قانونی است. این که فرد در عین زندگی با فردی دیگر زیر یک سقف، تنهایی
و انزوا پیشه کند و رضایتی از زندگی اش نداشته باشد، فشار روحی مضاعفی است.
بخش اعظم بی توجهی زوج ها به یکدیگر
ناشی از ناآگاهی از مهارت های ارتباطی است که مانع از بروز احساسات و عواطف می شود
یا مانع از بروز عواطف و احساسات به شکل سازنده و سالم می شود.