اخیرا آماری منتشر شد که براساس آن از هر چهار ایرانی، یک نفر مبتلا به اختلال روانی است. شما این آمار را قبول دارید؟
به نظر من باید پژوهشهای بیشتری در این زمینه صورت بگیرد تا به آمار قابل اعتمادی برسیم. بنابراین آماری را که گفتید تایید قطعی نمیکنم، اما هشدار میدهم موارد ابتلا به اختلالات روانی بالاست.
شایعترین اختلالاتی که بیشتر در جامعه ما مشاهده میشود، کدامند؟
تحلیل پیمایشی دقیقی صورت نگرفته است، اما شواهد نشان میدهد اضطراب، افسردگی، پرخاشگری و خشونت شایعترین اختلالات مردم ما محسوب میشود.
به نظرتان چرا این اختلالات بیشتر دیده میشود؟
علت، اضطراب و احساس ناایمنی درونی افراد است. مردم در شهرها دغدغههای زیادی دارند؛ برای مثال هجوم کالاهای لوکس خارجی به کشور و افزایش نفوذ اینترنت و بیشتر شدن استفاده از شبکههای اجتماعی بدون آن که فرهنگ لازمش را همراه خود بیاورد و..، احساس ناایمنی میآورد. افسردگی هم به علت ناکامی در زندگی اجتماعی است. وقتی فرد به خواستههایش نمیرسد افسردگی به وجود میآید. علت خشونت هم ناتوانی در مهار خشم است. ما به شهروندان یاد نمیدهیم چگونه خویشتندار باشند و با بحرانهای زندگی مقابله کنند.
مردم ما بسیاری از مهارتهای روانشناسی را برای پیشگیری از اختلالات روانی آموزش نمیبینند. برای نمونه خیلی از مردم درباره مهارتهای «نه گفتن» و «حل مساله» چیزی نمیدانند در حالی که آموزش این مهارتها، احتمال ابتلا به اختلالهای روانی را کاهش میدهد. آموزش دادن مردم در این زمینهها وظیفه متولیان سلامت جامعه است.
معمولا در کشور ما توجه بیشتر به سلامت جسم است. شما هم موافقید؟
با شما موافقم و آماری دارم که تاملبرانگیز است. سلامت شهروندان را از چهار بعد میتوان بررسی کرد؛ سلامت روان، اجتماعی، معنوی و جسمانی. نکته اینجاست که براساس تحقیقات 15 درصد از سلامت انسانها به سلامت جسمی آنها بستگی دارد. در واقع حدود 85 درصد باقیمانده به سلامت روانی، اجتماعی و معنوی شهروندان مربوط میشود.
بر این اساس در کشورهای توسعه یافته، فقط 15 تا 20 درصد بودجههای سلامت صرف سلامت جسم میشود و حداقل 80 درصد بودجهها صرف سلامت روانی، اجتماعی و معنوی بیمار، اما در کشور ما فقط کمتر از 3 درصد بودجهها به سلامت روان اختصاص پیدا کرده است. به این آمارها که توجه کنیم متوجه میشویم سلامت روان فعلا در اولویت برخی مسئولان نیست.
شاید به همین علت است که در ایران هنوز خدمات روانشناسی و مشاوره تحت پوشش بیمه نیست و مردم این هزینهها را از جیب میپردازند.
یکی از دلایل مسلما همین است. البته اگرچه هنوز اقدام جدی برای تحت پوشش بیمه رفتن این خدمات انجام نشده، اما در شورای عالی بیمه و در فرآیند تدوین برنامه ششم توسعه، پیگیر این موضوع هستیم که حداقل خدمات مشاوره ازدواج تحت پوشش بیمه قرار بگیرد.
هــرچند بیمه شدن خدمــات روانشناسی نقش مهمی در ترغیب مردم به استفاده از خدمات روانشناسی و مشاوره دارد، اما احتمال میدهم حتی اگر این خدمات تحت پوشش بیمه برود باز هم شماری از مردم با وجود مشکل داشتن از مراجعه به مراکز مشاوره پرهیز کنند. نظر شما چیست؟
بله، احتمالش بالاست. به نظر میآید ما به فرهنگسازی در جامعه برای کمک به بیماران روانی نیاز داریم. گروهی از مردم متاسفانه به غلط تصور میکنند، میتوانند خدمات مشاورهای را از هر فردی بگیرند و لزومی ندارد حتما به مشاور یا روانشناس مراجعه کنند پس به مراکز تخصصی نمیروند.
گروهی دیگر هم از انگ اجتماعی میترسند که مراجعه نمیکنند. آنها خیال میکنند اگر به روانشناس مراجعه کنند برچسب میخورند. در نقد این دیدگاه باید از خودمان بپرسیم چرا اکثریت به اشتباه تصور میکنند بیمار روانی نمیتواند یک زندگی طبیعی و سالم داشته باشد؟ به نظر من، اگر سطح آگاهی اجتماعی بالا برود و مردم متوجه شوند بیشتر بیماران روانی هم به شرط رعایت برخی اصول میتوانند زندگی آرام و طبیعی داشته باشند، ترسها از برچسب خوردن هم از بین میرود.
در میان آنها که با وجود نیاز به مشاوره روانشناسی به مراکز مراجعه نمیکنند کسانی هم وجود دارند که صرفا مشکلات جسمی را مشکل میدانند و تصورشان این است که مشکل روانی خود به خود برطرف میشود و نیازی به درمان ندارد که کاملا اشتباه است.
متاسفانه در کشور ما بیشتر بر روانشناسی مبتنی بر درمان بیماریهای روانی تاکید شده است، در حالی که در دنیا روانشناسی بالینی سهمی صرفا 10 تا 15 درصد در ارائه خدمات روانشناسی به جامعه دارد و سهم باقیمانده به خدمات پیشگیرانه مربوط است.
علت دیگر مراجعه نکردن خیلی از مردم به متخصصها این است که آنها به مهارت و تخصص برخی روانشناسها و مشاورها اعتماد ندارند.
در برخی کشورها هر چند سال یکبار از متخصصهای روانشناسی هم تستهای سلامت روان گرفته میشود تا از یک سو مطمئن شوند خودشان سلامت لازم را برای درمان دارند و از سوی دیگر، شرایط سخت کاری بر سلامت روانشان اثر سوء نداشته است. آیا در ایران هم چنین تستهایی وجود دارد؟
ما یک قاعده علمی مهم داریم که بر اساس آن متخصصهای روانشناسی و مشاوره باید ابتدا خودشان هم روانکاوی و روان درمانی شوند. این افراد ارزیابی میشوند تا اگر مشکلی در آنها تشخیص داده شد، بلافاصله درمان شوند تا صلاحیت درمان مردم را پیدا کنند.
بعد از فارغالتحصیلی هم از آنجا که این شغل بسیار پراضطراب است ما از کمک درمانگر درمانگران استفاده میکنیم؛ یعنی افرادی که خودشان روانشناس هستند و میتوانند مشکلات پیش آمده برای درمانگران را حل کنند. البته متاسفانه در کشور ما در هر دو مرحله هنوز مشکلاتی داریم.
در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، این یک الزام آموزشی در دانشگاه است که دانشجو پیش از فارغالتحصیلی باید مورد سنجش روانی قرار بگیرد و این الزام در واحدهای درسی گنجانده شده است، اما در کشور ما این الزام وجود ندارد. با این حال در مرحله صدور مجوز تلاش میکنیم سنجش و پالایش روانی را هم داشته باشیم.
بیشترین شکایتهای مردمی در سازمان نظام روانشناسی و مشاوره درباره چه مسائلی است؟
تعداد متخلفان در حوزه کاری ما بسیار محدود است. رعایت نکردن تعرفه و عدول از اخلاق حرفهای، عمده شکایتهای مردمی است که به همه آنها رسیدگی میشود. گاهی روانشناس یا مشاور، تعرفهای بیشتر از مبلغ مصوب دریافت میکند یا وارد حیطههای غیردرمانی زندگی بیمار میشود که اگرچه این موارد بسیار محدود است، اما با همه این تخلفات برخورد میشود.
البته
باید توجه داشت متاسفانه احکام سازمان نظام روانشناسی و مشاوره نیز خیلی
اوقات ضمانت اجرایی ندارد و حکمهای نظارتی این سازمان بر زمین میماند.
همچنین امکانات، نیروی انسانی و توانمندی اداری، مالی و ساختاری این سازمان
محدود است. به دلیل همین کمبود امکانات نمیتوانیم مثلا هر سه یا شش ماه
یکبار، دفاتر روانشناسی و مشاوره را بازرسی کنیم. بنابراین میپذیریم به
دلیل کمبود این امکانات، نظارتهای ما در وضعیت ایدهآل نیست و در این
زمینه نیاز داریم از حمایتهای بیشتر دولت بهره ببریم تا توان نظارتی خود
را افزایش دهیم.جام جم آنلاین