* فرمول عبور از سختی های زندگی، در پس سایه ایدز
زندگی برای رویا رنگ باخته بود، آیینه آرزوهایش شکسته شده بود. باور نداشت دوباره می تواند گام بردارد. امیدی به زیستن دوباره نداشت.مرگ را لمس می کرد که ناگهان در آخرین ایستگاه نابودی زندگی توقف کرد و به فرداهای فرزندانش اندیشید.رویا زن قربانی ایدز زمانی که برگه آزمایش را می بیند تلاش می کند تا حقایق برای همیشه پنهان بماند.اما با امید زندگی کند.
رویا به خبرنگار اجتماعی شبکه مجازی آستان گفت: دختری 20 ساله بودم با هزاران امید راهی خانه بخت شدم.دوران کودکی سختی را گذرانده بودم و چشم امیدم فرداها بود که خیلی زود زندگی مشترک یکساله ام به خزانی سرد تبدیل شد و راهی خانه پدر شدم.تحمل اینکه در شهرمان انگ طلاق بر پیشانی ام بماند آزارم می داد تا اینکه 3 سال بعد دوباره ازدواج کردم.خسرو 12 سال از روزهای جوانی اش را به علت فروش مواد مخدر در زندان سپری کرده بود و چون یکبار تجربه تلخ شکست را در زندگی ام داشتم و هدفی را دنبال نمی کردم با او ازدواج کردم.زندگی مان را شروع کرده بودیم که خسرو سخت بیمار شد.نتیجه آزمایشات واقعیت تلخی را پیش روی مان قرار داد او علاوه بر هپاتیت به اچ آی وی مثبت نیز مبتلا شده بود.مدام به زندگی دو فرزندم فکر می کردم و آینده شان.
این زن ادامه داد:خود را لبه پرتگاه نیستی می دیدم دکتر تمام حقایق را بیان کرد به ایستگاه آخر سرنوشت تلخم فکر می کردم. چه سرنوشت مبهمی را به دوش می کشیدم.تا اینکه نتیجه آزمایش من هم همین بیماری را نشان داد.پذیرش مرگ و طرد شدن از خانواده برایم پررنگ تر شد از تنهایی بیم داشتم نمی دانستم سر فرزندانم چه خواهد آمد.با دردی که در جان من و خسرو ریشه دوانده بود باید مبارزه می کردم حداقل به خاطر فرزندانم باید تلاش می کردم تا از جاده سخت زندگی عبور کنم.قربانی بودم و بی گناه به این بیماری آلوده شده بودم. وقتی نتیجه آزمایشات فرزندانم منفی بود به زندگی امیدوار شدم و خود را گناهکار نمی دیدم.
رویا در ادامه گفت: تلاش کردم تا به زندگی دوباره سلام کنم.تسلیم آینده مبهم نشدم. خدا را شکر می کردم که فرزندانم سالم هستند انگار زندگی برایم معنا پیدا کرده بود.دلم می خواست حداقل این چند سالی که زنده هستم شاهد موفقیت های فرزندانم باشم با ترس و کابوس بیماری ایدز کنار آمدم و انگیزه ام برای نجات زندگی بیشتر شد.دیگر دلم نمی خواست به پایان خط زندگی فکر کنم دلم می خواست به روزهایی فکر کنم که آرزوهای بر باد رفته ام را برای فرزندانم محقق کنم .
رویا سال هاست این درد را از فرزندانش پنهان کرده است. چند سالی است که دلش می خواهد از عمق وجود مادرانه اش فرزندانش را در آغوش بگیرد و صمیمانه آنها را ببوسد اما می ترسد که نکند برای نوگلان باغ زندگی اش مشکلی پیش آید.این زن قربانی مبتلا به ایدز در فراز و نشیب زندگی امتحان خود را پس داد.خود را محک زد و ثابت کرد با ایدز هم می توان زندگی کرد. احساس شکست را در خود کشت و قدم هایی که به مرگ نزدیک شده بود را به زندگی پیوند زد.ثانیه های دلتنگی و غم های دلش را با یاد خدا گره زد و در گذر عمری که با فقر، ازدواج ناموفق، بیماری همسر و انگ و برچسب ایدز از سوی جامعه گذشت، احساس نکرد در صفحه شطرنج زندگی مات شده استشبکه مجازی آستان.