کد خبر: ۹۳۸۶۹
تاریخ انتشار: ۰۵:۳۰ - ۲۸ دی ۱۳۹۴ - 2016January 18
شفا آنلاین>اجتماعی>روانشناسی>مقاله زیر توسط دکتر نصیر قائمی، روانپزشک ایرانی و استاد مهمان در دانشگاه هاروارد که در زمینه اختلال روانی دوقطبی تخصص دارد، در مورد مارتین لوتر کینگ، فعال حقوق بشر سیاهان، نوشته و در چندین روزنامه معتبر آمریکا به چاپ رسیده است.
به گزارش شفا آنلاین،   شکی نیست که مارتین لوتر کینگ جونیور، یکی از بزرگترین رهبرانی است که فلسفه مبارزه بدون خشونت وی در جهان پرتنش امروز بسیار ارزشمند است، اما وی را به دو دلیل نمی‌توان الگوی مناسبی جهت مبارزات بدون خشونت دانست. دلیل اول این است که ما درک صحیحی از منظور وی در مورد روش مبارزه بدون خشونت نداریم. برای فهم این مطلب بایست به مفاهیم و روانشناسی مبارزات بدون خشونت اشراف داشت و برای فهم روانشناسی حاکم بر این نوع مبارزات، درک سهم افسردگی در انتخاب چنین روشی برای مبارزه بسیار اهمیت دارد.

تاکنون ثابت شده که افسردگی حس همدردی را افزایش می‌دهد و سیاستگذاری دکتر لوتر کینگ نمونه‌ای است از حس همدردی تندروانه وی، حتی نسبت به بدترین دشمنانش. آرزوی وی محو تبعیض‌نژادی نبود بلکه وی آرزوی محو تبعیض را از طریق تغییر فرهنگ در دل می‌پروراند.

       برای شروع به فهم روانشناسانه مبارزه بی‌خشونت باید از خود بپرسیم که آیا دکتر لوتر کینگ در طول زندگی خود هیچگاه دچار افسردگی بوده یا خیر؟ طرح چنین پرسشی به معنی زیر سوال بردن شخصیت و دستاوردهای وی نیست، بلکه راهی است برای قدردانی از وی و درک اینکه افسردگی ریشه عظمت شخصیتی وی بوده است.

       در روزهای پایانی سال 1967 پزشک خانوادگی معاینه دقیقی از وی به‌عمل آورد وچنین گفت: «مارتین، به نظر من تو دچار افسردگی هستی و بهتر است از مشاوره روانپزشک بهره‌مند شوی.» هر دو مشاور سیاسی کینگ هنگام ادای این سخنان در اتاق حضور داشتند. استانلی لویسون، مشاور سفیدپوست و فعال سابق حزب کمونیست که بسیار صاحب نفوذ بود و کینگ به شم سیاسی وی بسیار اعتقاد داشت. دیگری، کلارنس جونز که سمت مشاور ارشد و وکالت کینگ را دارا بود. هرچهار نفر حاضر در جلسه با این پرسش روبرو بودند که با افسردگی وی چه کنند؟

 شکی نبود که کینگ بسیار افسرده بود، در یکسال گذشته او به فردی کاملا متفاوت با خودش تبدیل شده بود. پیش از این، وی روحیه‌ای پرجوش و خروش و شکست‌ناپذیر داشت، ولی اکنون تبدیل به آدمی شده بود که دائما حسرت گذشته را می‌خورد. یک آدم خوشبین تبدیل به فردی جبرگرا شده بود که نه‌تنها به مرگ قریب‌الوقوع خود ایمان داشت، بلکه کل جنبش حقوق مدنی را محکوم به شکست می‌دید. کسی که تنها با 4 تا 5 ساعت خواب شبانه می‌توانست به‌خوبی از پس سخنرانی‌های طولانی و سفرهای هوایی برآید، اگرچه هنوز برنامه‌های فشرده را پشت سر می‌گذاشت، مدام با خستگی و ناتوانی دست و پنجه نرم می‌کرد.

برای مواجه با این حس خستگی، او هر روز بیشتر و بیشتر به مصرف الکل متمایل می‌شد و سیگار بیشتری می‌کشید. بالاتر از همه، او پیش‌بینی می‌کرد که ترور شود و هر گوشه و پشت هر دیواری قاتل خود را پنهان و منتظر فرصت می‌دید. بی‌صبرانه منتظر و مشتاق مردن بود.

       تاریخ‌دان‌ها بیماری افسردگی لوتر کینگ را تایید کرده‌ و این حالات روانی را نتیجه منطقی فشارهای زیادی می‌دانند که در طول زندگی بر وی وارد شده است. موفقیت جنبش حقوق مدنی زیر سوال بود و لوتر کینگ مخالفت خود را با جنگ ویتنام با قاطعیت ابراز کرده بود وبه همین دلیل پشتیبانی رییس‌جمهور لیندون جانسون و طرفداران وی را از دست داده بود. نظرسنجی‌ها خبر از کاهش تعداد رای‌های موافق وی می‌داد و آمار نشان می‌داد که کمتر از یک سوم جمعیت آمریکا نسبت به وی نظر مثبت داشتند. هر روز تهدید به قتل می‌شد و می‌دانست زندگیش در خطر است. به نظرش می‌آمد که دیگر کسی به حرفهایش توجه نمی‌کند و مخاطبانش را از دست داده است. این دلایل برای ابتلا به افسردگی کافی بود.

فشار روانی بی‌اندازه و انرژی بی‌حد
       فشارهای بی‌شماری که بر لوتر کینگ وارد می‌شد، می‌تواند توجیه‌کننده بیماری او باشد. ولی این توجیه منطقی چرایی آنکه مارتین در سن 12 سالگی دو بار از طبقه دوم خانه پدریش خود را به پایین انداخته بود، روشن نمی‌سازد.

 بار اول که وی چنین اقدامی کرد، وقتی بود که مادربزرگ محبوبش مجروح شده بود. بار دوم پس از درگذشت وی بود. همچنین کینگ در طول زندگیش چندین بار به‌علت خستگی مفرط بستری شده است. وی تقریبا به هیچ چیز علاقه و توجه نشان نمی‌داد، کم انرژی بود، تمرکز نداشت و زیاد می‌خوابید. آزمایشات کلینیکی علتی برای این حالات نشان نمی‌داد، جنبه‌ای از رفتارهای کینگ که از نظرها دور مانده، این است.

همگان وی را در مواقعی می‌دیدند که دچار حالات افسردگی نبود: بسیار پرانرژی و خستگی‌ناپذیر. 4-5 ساعت خواب شبانه برای وی کافی بود. او در هر ماه دو الی سه هفته را در سفر به تمامی نقاط ایالات متحده سپری می‌کرد و هیچ‌گاه ابراز خستگی نمی‌کرد. در هر سفر او باید چندین سخنرانی وعظ می‌کرد و در کنفرانس‌های مطبوعاتی شرکت داشت. در مجموع او سالانه هزار سخنرانی ایراد کرده است. زندگی وی بین سال‌های پایانی دهه 50 تا سال 1968 که بقتل رسید، به همین منوال بود.

انرژی بی‌پایان وی در روابط جنسی پرتواتر و پرحرفی هم نمود داشت. تمامی رفتارهای ذکر شده نشان از حالات شیدایی یا maniac دارد. نشانه‌های شیدایی دقیقا متضاد نشانه‌های افسردگی است. اپیزودهای شیدایی در وی زمان طولانی‌تری نمود داشت که با دوره‌های کوتاه افسردگی دچار وقفه می‌شد.

خصلت‌های غیرمنتظره شیدایی افسردگی
       علایم شیدایی، خلاقیت و انعطاف‌پذیری و افسردگی همراه با واقع‌گرایی و حس همدردی است. درک رفتارهای کینگ به عنوان بیمار مبتلا به افسردگ ـ شیدایی به ما در فهم رفتارهای فردی و اجتماعی وی و درسی که می‌خواست به جامعه بیاموزد، کمک می‌کند. شرایط زندگی وی حالات او را تاحدی تعریف می‌کند. این اشتباه فاحشی است که ما منکر وجود حالات روحی دوقطبی در افراد شویم، چون دستاوردهای شایان توجهی در طول زندگی خود داشته‌اند. این دستاوردها می‌تواند مخلوق این حالات باشد، نه مسبب وجود آنها.

       متاسفانه، تعصب‌ورزی جامعه نسبت به بیماری‌های روانی سبب می‌شود که همگان از پذیرفتن اینکه شخصی با اهمیت مارتین لوتر کینگ می‌تواند مبتلا به بیماری روحی ـ روانی باشد، روی گردانند. بنظر می‌آید که شخص کینگ و مشاورانش نیز با این رویکرد جامعه موافق بوده‌اند. لوتر کینگ درمان را نپذیرفت و به زندگی با درد و رنج خود ادامه داد. ناگفته نماند که روش‌های روان‌درمانگری در سال 1968 خیلی کارآمد نبودند و نهایتا تغییر زیادی در سلامت روانی او بوجود نمی‌آوردند. مطالعه روی حالات روانی کینگ در زمان حال به ما کمک می‌کند که رفتارهای افراد سرشناس را با آگاهی بیشتری زیر نظر داشته باشیم.Medscape
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: