در تمام سازمانها و نظامهای موفّق انسانی در قرن جدید، بدون استفاده از فکر تمام واحدهای سازمان، نمیتوان بهرهوری را افزایش داد. بروز هر فکر، جدا از توان بالقوه اصلاح نظام، به معنی همراه شدن و پذیرفتن مسئولیت با حداکثر تولیدکنندگی از سوی صاحب آن خواهد بود. برای مثال، اگر در مسیری صرفا نظر اساتید و مسئولین پرسیده شود، همانطور که روال بر این است، دانشجویان نهتنها رغبت به یادگیری نخواهند داشت، بلکه ناچار از فکر کردن و امید داشتن به آیندهی بهتر برای خود در این نظام نیز صرفنظر میکنند. نتیجه آن تعداد زیادی از اساتید ارزشمند آینده است که ترک وطن میکنند؛ در جستجوی جایی که صرفاً از ذهن آنها استفاده شود و حس مفید بودن داشته باشند. گروهی دیگر از دانشجویان پس از چند بار تلاش و شکست، با ناامید شدن از اصلاح، روی به سکوت میآورند و مسیر علمی خود را یا بهزور یا با علاقه شخصی(که ناچارند تولیدش کنند) دنبال خواهند کرد.
این گروه صرفنظر از اینکه چقدر موفّق خواهند بود، گروهی هستند که جبرِ دانشگاه، آنها را از کارهای جمعی و زندگی اجتماعی گریزان کرده و درخطر بزرگی برای بروز خودخواهی هستند؛ به دنبال مسیری که در آن زندگی آرامی را بهدوراز هیاهو و نظرات جمعی و اینگونه "دردسرها" داشته باشند. اینجا تنها نامهای روی صندلیها تغییر میکند اما گروه سومی هم هست که بیشتر به آنها خواهیم پرداخت. دانشجویانی که تلاش میکنند تا با سختکوشی و اندیشه خود تا حدی بر مشکلات فائق آیند.
اکثر اساتید فعال و پویامنش فعلی دانشگاه که عموماً سنی زیر 40 سال دارند را میتوان در این گروه دستهبندی کرد. اینگونه دانشجویان اکثراً در طول تحصیل، به خاطر فراهم نبودن بستر بروز عقاید و ایدههای خود برای اصلاح محیطی که در آن زندگی میکنند، کمکم بهسوی این فکر کشیده میشوند که : باید به یک مقام بالا دست پیدا کنم تا بتوانم تغییرات موردنظر خود را ایجاد کنم. این فکر به دنبال خود سیل عظیمی از افراد بالقوه موفّق و ارزشمند و جوان را به راه میاندازد که پس از سیر تمامی مدارج ترقی آکادمیک و گرفتن تمامی مدارک لازم، شروع به رقابت بر سر تصرف جایگاههای مدیریتی نظام خواهند کرد.
جامعه آنها را بهگونهای بار آورده که باور کنند؛ بدون تصاحب یک جایگاه مدیریتی، اصلاح امکانپذیر نیست. و متاسفانه جالب اینجاست، همینکه به آن جایگاه یا مشابه آن دست یافتند، با مشکل تازهای روبهرو میشوند؛ اینکه باید ایدههای خود را در محیطی به کرسی بنشانند که همه مسئولینِ دیگر مدعی مقامی هستند، همه دانشجویان از مشارکت در آینده خود گریزان و نسبت به تصمیمگیریها بیتفاوتند و همه اساتید به تغییرات بهعنوان یک موجود مزاحم نگاه خواهند کرد. اینگونه است که این نظام اجتماعی یا علمی_فرهنگی با رسیدن یک فرد به یک جایگاه خاص رشد نخواهد کرد و متاسفانه در چنین فضای غیرهمدل و پراکنده و بدون شناخت و احترام متقابلی، این نظام نامقبول، خود را تجدید و بازسازی خواهد کرد و تنها نامهای روی صندلیها تغییر میکند.
پیشنهاد نویسنده این است که برای ایجاد تغییر در هر جهتی، باید از تمام ظرفیتهایی که بهنوعی به دانشگاه مربوطاند و توان تولید دارند، استفاده شود. باید از همه نظرات یا نمایندگان نظرات استفاده شود که بستر مناسبی برای دانشجو، استاد و کارکنان و مدیران ایجاد شود تا همگی در قبال آرمانها و اهداف "مشترک" احساس مسئولیت کنند. علاوه بر این باید فضای تضارب آراء باز باشد تا افراد، فعالشده و با ارائه نظرات مخالف و موافق خود، احساس مفید بودن کنند. فضای مذکور تنها با شفافسازی، گسترش نشریات و اخبار، گسترش راههای دسترسی به این ابزارها و احترام متقابل و سازنده به تمام واحدهای فعال در دانشگاه به دست خواهد آمد. باید بستر ساخت و از آن حراست کرد تا نسل بعدی آنقدر توانمند و خلّاق بار آید که این مسیر را ادامه دهد و این نظام آموزشی را از حالت "فرد- مدار" به حالت "قانون- مدار" درآورد.
باید فضایی ساخت که دانشجو از بروز عقیده خود نترسد؛ از اعلام یک مشکل نهراسد و درصدد رفع آن برآید و به این وسیله، اجتماعی بودن، مدیر بودن و مفید بودن را تمرین کند. برای مثال، شوراهای دانشجویی نمایندگان و صنفی، انجمنهای علمی و کانونهای مختلف فرهنگی، در سایه مدیریت مدبرانه مسئولین، همگی دانشگاه را به آیندهای درخشان هدایت نوید میدهند. به امید روزی که بهجای رسیدن به یک مقام برای ایجاد تغییر مفید، آنقدر تغییر مفید ایجاد کنیم که آن مقام، خودکار به ما محوّل شود. اینگونه تمام جامعه "رئیس" خواهند بود و احساس مسئولیت خواهند داشت و آماده همکاریاند، نه ایجاد مشکل بیشتر!