در
اوايل قرن بيستم، توسعه و صنعتي شدن در آمريکا آهنگ شتاباني به خود گرفت.
در همين اثنا بود که حراست و حفاظت از طبيعت در اين کشور پايهگذاري شد.
اکثر منابع در اين ارتباط به نام سه نفر اشاره مي کنند؛ تئودور روزولت،
رييس جمهور آمريکا، مشاورش به نام گريفون پينچو و طبيعيدان و نويسنده
پرآوازه جان ميور.
در 1903 ميور، رييسجمهور آمريکا را در منطقهاي
بکر واقع در ايالت کاليفرنيا همراهي ميکرد. در خلال اين سفر او درباره
اهميت و ارزش عرصههاي طبيعي و حفظ آنها با روزولت به بحث و تبادل نظر
پرداخت و تلاش کرد او را متقاعد کند که دولت آمريکا بايد عرصههاي طبيعي را
حراست کند. به اين معني که هيچ نوع استفادهاي از عناصر طبيعي يک منطقه
توسط انسان صورت نگيرد.
از سوي ديگر پينچو به دنبال استقرار روشهاي حفاظتي
در عرصههاي طبيعي بود. در نهايت، روزولت ايده مشاورش را پسنديد. او براي
حفاظت جنگلها، حياتوحش و منابع آب در دولت خود اقداماتي اساسي انجام
داد. از جمله سازمان جنگلباني را در ايالات متحده ايجاد کرد و در اين
ارتباط قوانين مختلفي نيز به تصويب رساند.
توجه
به محيطزيست در نيمه قرن دوم و پس از جنگ دوم جهاني افزايش پيدا کرد.
رخدادهايي تلخ در اين ارتباط بياثر نبود. از جمله، در 1952 به دليل
استفاده از زغالسنگ، لندن دچار مهدود شد. بر اثر اين پديده4 هزار نفر جان
خود را از دست دادند و بيش از يکصد هزار نفر به شدت بيمار شدند (سال در
اثر آلودگيهوا جان ميبازند). آلودگي آب و هوا در آمريکا نيز از مواردي
بود که توجه به حفاظت محيطزيست را تشديد کرد.
به عنوان مثال آتش گرفتن چند
باره رودخانه کاياهاگا در ايالت اوهايو در دهه 50 و 60 ميلادي
سبب شد قانون آب پاک تصويب شود، دو کشور آمريکا و کانادا موافقتنامه کيفيت
آب درياچههاي بزرگ را امضا کنند و ايالات متحده، آژانس حفاظت از
محيطزيست را به وجود آورد.
در
سال1962کتاب «بهار خاموش» نوشته راشل کارسون با استقبال مخاطبان آمريکايي
روبهرو شد. اين کتاب پرفروش اثر آفتکشها بر محيطزيست را پيش روي
خوانندگان قرار داد و در ايجاد جنبشهاي زيستمحيطي موثر بود. 10 سال
پس از انتشار« بهارخاموش»، کنفرانس محيطزيست انساني در استکلهم برگزار
شد. اين کنفرانس، نخستين تلاش جهاني براي بررسي وضعيت محيطزيست در مقياسي
وسيع بود.
در اين نشست نمايندگان 178 کشور جهان حضور داشتند و در
مورد راه حل مشکلات جهاني نظير فقر، جنگ و فاصله بين کشورهاي صنعتي و در
حال توسعه به بحث و تبادل نظر پرداختند. از آن تاريخ به بعد گفتمان حفاظت
از محيطزيست جاي خود را در دانشگاهها، مراکز پژوهشي و تشکيلات اجرايي
کشورها باز کرد.
با
اين حال، همچنان اين سوال مطرح است که چرا بايد محيطزيست را حفاظت کرد؟
به اين پرسش از دو زاويه مختلف پاسخ داده شده است؛ نخست، نگرش اخلاقي و
دوم نگرش توسعه پايدار.
با
اين حال، همچنان اين سوال مطرح است که چرا بايد محيطزيست را حفاظت کرد؟
به اين پرسش از دو زاويه مختلف پاسخ داده شده است؛ نخست، نگرش اخلاقي
(نظير اين که تمام موجودات، حق حيات دارند و انسان مالک تمامي کره خاک نيست
و يا آنچه به دست ما رسيده است بايد به فرزندانمان بسپاريم)، دوم، نگرش
توسعه پايدار (با اين استدلال که براي دوام و استمرار توسعه، بايد از منابع
تجديدپذير به صورتي عقلايي استفاده کرد و فرصت داد تا اين منابع بازتوليد،
بازآفريني و زادآوري داشته باشند).
نگرش
توسعه پايدار را پيشتر، علم اقتصاد نيز تبيين کرده بود: استفاده از منابع
محدود براي پاسخگويي به نيازهاي نامحدود. اين نگرش با بروز و ظهور
نشانههاي کميابي منابع طبيعي در کشورهاي دموکراتيک به طور جدي مورد توجه
قرار گرفت. اما همچنان بعد از گذشت350سال از نخستين اقدامها براي مقابله
با نابودي طبيعت و نيز بيش از 40 سال از جنبش مدرن و جهاني حفاظت از
محيطزيست، زوال ميراث طبيعي ايرانيان در اولويت دولت نيست.
آثار اين
بيتوجهي را ميتوان در بروز پديدههاي نظير کمآبي و خشکيدگي، گردو غبار
(به خصوص با منشا محلي)، از دست رفتن درياچهها، تالابها و زيستگاههاي
خشکي، آلودگي مفرط رودخانهها و نيز آلودگي هواي شهرها مشاهده کرد. اگر تا
پيش از اين تصور ميشد که حفاظت از محيطزيست موضوعي لوکس و غيرضروري است،
امروز شکي باقي نميماند که انهدام آن، ميتواند به نابودي زندگي بينجامد.BBC