در این میان پایتخت ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. نگاهی گذرا به سرفصل اخبار و حوادث در رسانههای جمعی، حاکی از آن است که تأمین امنیت اجتماعی شهروندان، کاهش جرایم و خشونتهای شهری، یکی از اصلیترین چالشهای مدیریت شهری و نهادهای نظامی و انتظامی درکلانشهر تهران است.
براساس آمارهای پزشکی قانونی کشور، روزانه بهطور میانگین ۱۶۰۰ شهروند بهدلیل نزاع به پزشکیقانونی مراجعه میکنند و تشکیل پرونده میدهند که در این میان شهر تهران بالاترین آمار را به خود اختصاص داده است؛ یعنی هر ساعت حدود ۶۶ نفر با هم درگیر میشوند، البته درگیریای که با ضربوجرح همراه است١. در میان به نظر میرسد که پایینبودن سطح نشاط اجتماعی نیز منجر به افول آستانه تحمل جامعه شده و کوچکترین محرکهای آزاردهنده را به کانون وقوع یک خشونت شهری و نزاعهای خیابانی بدل کرده است.
بیشک عوامل متعدد و
گوناگونی از قبیل مسائل و چالشهای اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سیاسی در
سطح جامعه و روابط علت و معلولی میان آنها، در ظهور و بروز خشونتهای شهری
و تشدید آنها در زندگی روزمره شهروندان نقش ایفا میکنند که آسیبشناسی،
بررسی و تحلیل آنها از حوزه این نوشتار بیرون است.
در منابع و متون دلایل بروز خشونتهای شهری عمدتا در ٣سطح کلان(جامعه)، ميانه(شهر) و خرد(فضایشهری) مطرح میشوند. در این مقاله کوشش میشود تا با تمرکز بر سطح خرد، نقش عوامل محیطی و فضاهای شهری بر ايجاد یا کنترل رفتارهاي نابهنجار و مجرمانه مورد بررسی قرار گیرد.
مطالعات متعدد در حوزه روانشناسی محیطی، شهرسازی، جامعهشناسی و جغرافیای شهری برتاثیر متقابل انسان و محیط بر یکدیگر تأکید دارند، بدینمعنا که به همان اندازه که انسانها میتوانند محیط زندگی خود را دستخوش تغییر کنند، عوامل محیطی نیز میتوانند افکار، احساسات و رفتارهای آنها را تحتتاثیر خود قرار دهند. تأثیر محیطها و فضاهای شهری نهتنها در بروز فضایل انسانی که در صورت عدمبرنامهریزی یا طرحریزی نادرست، ظهور و تشدید رفتارهای نابهنجار اجتماعی است.
کاهش جرایم و خشونتهای شهری از طریق طراحیمحیطی
بررسی و مطالعه رابطه میان محیطها و فضاهای شهری با رفتارهای بزهكارانه و
خشونتهای شهری، به نيمه اول قرن نوزدهم ميلادي و مطالعات کتله و گری بر
پایه نظریه اکولوژیشهری بازمیگردد.
این نظریه در مکتب شیکاگو به بنیانگذاری رابرت پارک، در سیر تکوین و تحول خود در اوایل قرن بیستم بررسی و تحلیلهای گستردهای را از پديدههای اجتماعي مانند جرم، جنايت و امراض رواني در شهرها، ترسيم نقشههای آن و رابطه آنها با محیطهای شهری را در مطالعات اندیشمندانی نظیر شاو و مکگی، فراهم آورد.
در دهه ١٩٦٠ با گسترش انتقادها به آنچه شهرسازی مدرن ناميده ميشد، توجهها به مطالعه نقش طراحی فضاهای شهری در پیشگیری از خشونتها و اعمال مجرمانه شهری جلب شد.
وود(١٩٦٠) یکی از اولین کسانی است که در این دوره رابطه میان جرم و محیطکالبدی را مورد بررسی قرار داد. وی چگونگی تأثیر ویژگیهای ساختاری مربوط به گسترش ساخت منازل عمومی مانع تماس و ارتباط میان ساکنان آن (که زیربنای کنترل اجتماعی غیررسمی است) بر جرایم و خشونتهای شهری را موردبررسی و تحلیل قرار داد.
در این دوران، جین جیکبز از اصلیترین
پیشگامان و اندیشمندانی بهشمار میرود که در سال ١٩٦١ در کتاب معروفش
«مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی» برنامهريزی شهری آن دوران را بهدليل
انتزاعي، غيرانسانيبودن و غلبه روزافزون ترافيك سواره بر شهر به نقد كشيد.
وی در این کتاب بر پایه مشاهدات خود از محل سکونتش؛ یعنی خيابان گرينويچ ويليج در شهر نيويورك، به ایدهپردازی در رابطه با محلهاي سرزنده، ايمن و چند عملكردي پرداخته است. اين كتاب زنگ هشداري بود براي برنامهريزان، سياستمداران و بهطوركلي مردم با اين پيام كه اشتباه و نقصي در برنامهريزي شهري مدرن و پروژههای بازسازی شهری وجود دارد که منجر به از دست رفتن سرزندگی و امنیت فضاهای عمومی، با بزرگراهها، واحدهاي ساختماني بزرگ و... شده است.
نظریات وی در زمینه کاهش رفتارهای مجرمانه در ٣ گروه اصلی قابل تقسیمبندی است:
١) چشمان ناظر بر خیابان: وی شکل جدید شهرها را عامل اصلی کاهش و مخدوششدن
فرآیندهای کنترلهای طبیعی بر رفتارهای مجرمانه برشمرده است. به اعتقاد او
آرامش فضای شهری در وهله نخست در شبکه ناخودآگاه و پیچیده اجتماعی حفظ
میشود. بر این اساس پایه اصلی نظریات جیکبز بر ایده «چشمان ناظر بر
خيابان» استوار است.
در این ایده، نظارت و مراقبت از خیابان، به مالکان و ساکنان اختصاص دارد و طراحی کالبدی فضاهای شهری باید بهگونهای باشد که این نظارت را بر فضاهای نیمهعمومی و خصوصی تسهیل کند. وی معتقد بود که دورکردن کودکان از خیابانها و انتقال آنها به پارکها و زمینهای بازی، به معنای دورکردن آنها از مراقبت و نظارت هوشیارانه تعداد بسیاری از والدین است. یکی از راهبردهای طراحانه در این رویکرد جهتگیری ساختمانها بهسمت خیابان است تا به اصطلاح دید لازم به فضا را به صاحبان طبیعی خیابان ارایه کند.
٢) مرزبندی روشن بین فضای عمومی و خصوصی: به باور جیکبز در شرایطی که گسترش شهرها و تراکم بالای مسکونی، حضور غریبهها و بیگانگان را در یک محله تشدید و از سویی دیگر عدمآشنایی و روابط همسایگی را میان ساکنان یک محله نیز دامن زده است، تعیین حد و مرز فضای عمومی و خصوصی در طراحی محلات شهری، میتواند شناسایی غریبهها از ساکنان را تسهیل کند.
٣) استفاده مداوم از پیادهراهها و ایجاد اختلاط در کاربری:
جيكبز تقسيمبندي مدرنيستي شهر به بخشهاي مسكوني، تفريحي و تجاري را نقد
كرد، ايدهاي كه به اعتقاد او منجر به نابودي زندگي اجتماعي و قدرت
همپيوندي پيچيده شهر شده است. از دید جیکبز آنچه اهمیت دارد آن است که
خیابانها چنان پرکشش باشند که مردم داوطلبانه و با رغبت در آن حضوری
همیشگی یابند و بدینترتیب است که خیابان ناخودآگاه بازبینی و مهار میشود.
او بودن فعالیتهایی مانند مغازه، کافه، رستوران و... را در خیابان ضروری میداند، تا بدینگونه در ساعات گوناگون روز خیابان سرزنده بماند. به اعتقاد او سرزندگی خیابان و امکان کنترل اجتماعی به دست ساکنان بهترین شرایط برای داشتن خیابانهای امن خواه از نظر روانی و خواه عملی شمرده میشود. او همچنین یادآور میشود، اگرچه روشنایی مناسب خیابان عامل مهمی در ایجاد امنیت است اما کافی و سرنوشتساز نیست[١].
اسکار نیومن از دیگر اندیشمندانی است که نظریه فضاهای قابلدفاع در
مجموعههای مسکونی را مطرح میکند. فضاهای بیدفاع شهری عبارت است از
فضاهای شهری که در مقایسه با سایر فضاها قابلیت بیشتری برای وقوع جرایم و
تخلفات و اعمالنابهنجار دارند. وى با تحليل عوامل كالبدى و اجتماعى موثر
در جرم (بررسی بيش از ١٠٠ پروژه ساختمانى در شهر نيويورك) وجود رابطه ميان
اشكال مختلف طراحى كالبدى و الگوهاى جرم را تأیید کرد[٢]. بر این اساس ٣
عامل اصلی در ایجاد فضاهای بدوندفاع شهری، عبارت بودند از:
١)عدم سازگاری بین فرم، کارکرد و معنا
٢)فضاهای بدون کارکرد یا دارای کارکرد متناوب[ساختمانهای متروک و خالی، پروژههای عمرانی نیمهتمام]
٣) عدم رویت بصری [فضاهای عمومی، نیمهعمومی و نیمهخصوصی].
اساس نظریه نیومن در ایجاد فضاهای قابلدفاع، تعریف و حفاظت از مرزهای یک
محیط مسکونی و اتخاذ راهکارها و پیشبینی برنامههایی برای جلوگیری از ورود
غریبهها یا شناسایی آنها بود. نیومن ٣عامل اصلی افزایش خشونتهای شهری و
جرایم بیگانگی و عدمشناخت همسایگان از هم و همچنين نبود نظارت و امکان دید
ناظران به فضاها و در دسترس بودن راه فرار از صحنه جرم برشمرده است.
منتقدان دیدگاه نیومن بر این باورند که شهر مکان تفاوتها و حضور غریبهها
است و تأمین امنیت درگرو فراهمآوردن امکان روبهروشدن غریبهها و ساکنان
یک منطقه تحقق مییابد و نه با جداسازی آنها از یکدیگر. در این راستا هیلر و
هنسون (١٩٨٤) معتقدند، آنچه موجبات ایمنی شهری است، حضور کنترلشده
غریبهها است و جریان زندگی شهری خود موجبات امنیت شهری را فراهم میآورد.
در سکون و عدم جریان زندگی شهری است که فضاهای بدوندفاع شکل میگیرند.
از
سوی دیگر، این فرض که اساسا جرم را افراد غریبه انجام میدهند نیز مورد
تردید جدی است. مطالعات و تلاشهاي فراوان وود، جیکبز و نیومن در
فاصله سالهای ٧٠-١٩٦٠ منجر به شکلگیری نظریه پیشگیری از جرایم از طریق
طراحی محیطی(CPTED) شد.
سیسیجفري که از وی بهعنوان پایهگذار این جریان نام برده میشود، با بسط اندیشههای وود و آنجل کتاب «پیشگیری از جرم از طریق طراحی محیطی» را در سال ١٩٧٣ به انتشار رساند. وی با بررسی آرا و نظریات نیومن و بسط آنها به چاپ مجدد کتاب خود درسال ١٩٩٠ اقدام کرد.
وی در توصیف این جریان از شکلگیری«عصر جدیدی در ریشههای جرمشناسی که بر شرایط و اوضاع و احوال محیطی یک جرم بیشتر از مجرم توجه میکند» یاد کرده است. لازم به ذکر است که این جریان در سیر تکوینی خود از دهه ١٩٧٠ تاکنون با دو گروه رویکرد اصلی مواجه بوده است.
در رویکرد نخست که به سالهای
اولیه شکلگیری این نظریه بازمیگردد، اصلاحات و ابزارهای طراحی کالبدی در
راستای کاهش احتمال وقوع جرایم مورد تأکید بوده است. در این رویکرد کاهش
فرصت های وقوع جرم از طریق روشهای طبیعی در یک محیط کالبدی صورت میپذیرد
که دربرگیرنده ٤ روش اصلی است:
١) قلمروبندی: قلمروبندی عرصهعمومی، خصوصی و نیمهعمومی/ نیمهخصوصی از
طریق تغییر یک منطقه خاص بهگونهای که احتمال پذیرش مالکیت آن مکان برای
کاربران قانونی آن بیشتر شود، محقق میشود. این اقدام، احتمال حضور افرادی
را که به این مکان، تعلق ندارند و قصد ارتکاب رفتارهای مجرمانه و آزار و
اذیت را دارند، کم میکند.
٢)کنترل دسترسی: در این روش دسترسیها براساس سلسلهمراتب فضایی از خصوصی تا عمومی برای کاربران هریک از عرصهها مشخص و محدود میشود، ورود و خروج سواره و پیاده نیز بهصورت رسمی یا طبیعی باید کنترل شود. تعبیه ابزارهای فیزیکی چون نردهکشی، تابلوهای علایم، مسدود کردن خیابانها و گماردن نگهبان برای دروازههای ورودی بهعنوان عواملی که برای تحت کنترل درآوردن رفتارهای مجرمانه در فضاهای عمومی و خصوصی به ساکنان کمک میکند.
٣)بهبود کیفیت محیطی(تعمیر و نگهداری): این روش بر پایه این ایده
استوار است که نگهداری مناسب از داراییهای یکمکان، بیانگر و نشاندهنده
مراقبت و نظارت منظم فضا توسط مدیریت یا صاحبان آن مکان است.
نگرشی که ریسک اعمال مجرمانه را در محیط افزایش داده و درنهایت از وقوع این رفتارها در محیط میکاهد. جرم معمولا در مناطقی که ساختمانهای ویران و رهاشده، مناطق کمنور، جاهایی که دیوارنویسی بهصورت ناهنجار، شیوع بیشتری دارد و بهنظر میرسد که کسی از آنها مراقبت نمیکند، رخ میدهد.
٤)نظارت طبیعی: در این روش از طریق فراهم آوردن امکان نظارت شهروندان و ساکنان بر فضاها از طریق جانمایی مناسب ساختمانها، کاهش موانع دید فیزیکی، پرهیز از ایجاد نقاط کور و نورپردازی مناسب، فرصتهای بروز رفتارهای ضداجتماعی کنترل میشود[٣].
همانگونه که مشاهده میشود، نسل نخستین نظریات CPTED عمدتا بر اصلاحات کالبدی محیط مصنوع متمرکز و جنبههای روانی و اجتماعی محیط را مورد غفلت قرار داده بود.
از این رو با گسترش انتقادها در دهه ١٩٩٠ به کمتوجهی مباحث روانی و اجتماعی، ایده «چشمان ناظر بر خیابان» جیکبز، پایه اصلی راهبردهای طراحی محیطی در کاهش از جرایم و خشونتهای شهری بدل شد.
در رویکرد ثانویه
بر ایجاد ارتباط میان ساکنان و تقویت حسجمعی تأکید شده و درنهایت برای
پایدار ماندن امنیت در محلات، وظیفه ایجاد و تداوم آن به خود ساکنان سپرده
شده است. اصول طراحی در نسل دوم از رویکردهای CPTED عبارتند از:
١) آستانه ظرفیت: ظرفیت، پتانسیل و توانمندی یک فضای معین برای
پشتیبانی و برآوردن نیازهایی است که برای آن فضا درنظر گرفته شده است. این
مفهوم به این معناست که اگر فعالیتها و کاربری زمینها از حالت تعادل خارج
شوند، آنگاه جرم بهوقوع پیوسته و تأثیر مخربی بر عملکرد فضا خواهد داشت.
بهعنوان مثال، افزایش میزان خانههای خالی از سکنه و رهاشده در یک محله،
منجر به جذب برخی جرایم و خرابکاریها خواهد شد. این پدیده سبب مهاجرت
ساکنان به خارج از محله، نزول سرمایه اجتماعی، منابع اقتصادی و درنهایت
افول زندگی و امنیت اجتماعی در محله میشود.
٢)همبستگی اجتماعی: راهکارهای اصلی در این روش شامل شکلگیری گروههای نظارتی محله، برگزاری برنامههای ظرفیتسازی، آموزش و توانمندسازی اجتماعی است. خروجی این برنامههای آموزشی میتواند خلق شبکهای اثرگذار از شهروندان متعهد باشد که میتوانند مهارتهای حل مشکلات یا تحلیل تضادها را به ساکنان محله آموزش دهند.
٣)ارتباط با خارج از محله: مفهوم ارتباط با خارج از محله، به روابط و برهمکنشهای خارج با سایت ارجاع دارد. از آنجا که قابلیت اتصال در داخل یک مکان، عاملی مهم در برقراری ارتباط است، محلات و گروههای اجتماعی نباید بهطور جدا و منفصل از یکدیگر عمل کنند. اتصال از طریق شبکهها و روابط خارجی ازقبیل مشارکت و روابط با سایر محلات ارزشهایی چون قبول قرارداد و تضمن را ایجاد کرده و پرورش میدهند.
٤)فرهنگ جمعی: یکی از نقدهای اصلی به رویکرد نخستین CPTED غفلت از اهمیت نقش ساکنان و ایجاد حس مکان است. در این راهبرد کوشیده شده است تا نقطهضعف رویکردهای نسلنخستین پوشش داده شود. فرهنگ جمعی، مردم را با هدفی مشترک گردهم میآورد. فرهنگ، آرایش کلی و مبین کاربران فضاست.
ترکیب این
کاربران، زمینهای یگانه از محیط ایجاد کرده و به تعیین انواع اصول طراحی،
سیاستها، روشها، آموزش و یادگیری با بهترین پشتیبانی و به تأمین ایمنی
برای همه گروهها کمک میکند. در هر محله وجود یک تاریخ مشترک ضروری
مینماید. مثالهایی از رویدادهای فرهنگی یک محله، آداب و رسوم مشترک،
رویدادهای ورزشی، جشنوارههای هنر و موسیقی هستند.
مفهوم فرهنگجمعی در شهر میتواند بهصورت بهیادگار نگهداشتن افراد یا حوادث مهم جلوهگر شود. مردم یک محله نیاز دارند که یک احساس فرهنگی به محل زندگی خود داشته باشند.
این احساس، همان چیزی است که طراحان شهری آن را به «خلق مکان» وابسته
میکنند و یکی از موثرترین راهها برای ایجاد مباهات اجتماعی و دلیلی است
برای ساکنان که از خیابانها و همسایگی خود مراقبت کنند[٣].
بهاین ترتیب نسل دوم از رویکردهای CPTED، هرچند اصلاحات کالبدی را برای شروع کار لازم برمیشمرد اما در ادامه، اجرای راهکارهای اجتماعی را با محوریت ایجاد همبستگی اجتماعی، اصلی ضروری در کاهش رفتارهای مجرمانه از سویی و کاهش ترس از وقوع جرم(حس عدمامنیت) میداند.
شهر شاد و فضاهای شهری دوستانه و دلپذیر
تغییر الگوهای زندگی انسان مدرن در جریان زندگی شتابزده و سریع کلانشهرها و
تبعات ناشی از انواع آلودگیهای محیطی (نور، صدا و هوا)، ترافیک، ازدحام،
سفرهای پرهزینه و زمانبر روزانه بین محل کار و سکونت در کنار سایر تنشهای
اجتماعی- اقتصادی، پایهگذار ظهور نظریهای جدید در طراحی شهری در قرن
معاصر شده است.
نظریه «شهر شاد» و «فضاهای شهری دلپذیر و دوستانه» میکوشد
تا از طریق ابزارهای طراحی و برنامهریزی شهری و با ایجاد فضاهای مطلوب،
سرزنده و پویا، جریان زندگی روزمره در فضاهای شهری را به بستری برای کاهش
استرس و تنشهای عصبی و اجتماعی شهروندان و ساکنان آنها تبدیل کند.
در این
جریان کوشش میشود بهجای خلق فضاهای جدید، خیابانها و مراکز شهری موجود
احیا و به فضاهایی واجد آرامش، جذابیت و پویایی بدل شوند.
راهبردهای اصلی
در این نظریه که بر ایدههای خلق حس مکان[sense of place] استوار است،
تکیه بر اختلاط کاربری، مقیاس انسانی، آزادی و آسایش حرکتهای پیاده، عدالت
فضایی و اجتماعی(گروههای اجتماعی، جنسیتی و سنی) در حضور و بهرهبرداری
از فضاهای شهری، تأمین حد مطلوبی از خوانایی فضایی، دسترسپذیری و
فراهمآوردن آسایش محیطی و بصری برای کاربران فضا دارد.
جمعبندی
بررسی نظریات و رویکردهای طراحی محیطی در کاهش جرایم و خشونتهای شهری حاکی
از آن است که مکان و بستر محیطی مساعد زمینهساز وقوع هرگونه از جرایم و
رفتارهای نابهنجار شهری است و وجود برخی ویژگیها در فضاهای شهری است که
آنها را به مکانهایی برای بروز خشونتها و جرایم بدل میکنند.
براساس آنچه در این نوشتار بررسی شد، نظریات مطرح در زمینه تأثیر علّی فضاهای شهری بر رفتارهای نابهنجاراجتماعی در ٣بخش قابلتقسیم است: تأثیر عوامل محیط طبیعی(آبوهوا، باد، دما، کوه و...)، تأثیر عوامل کالبدی فضاهای شهری و درنهایت تأثیر عملکرد و کارکرد فضاهای شهری.
این عوامل از طریق تاثیرگذاری
بر ٤ عامل فرصت، ریسک، تلاش و هدف اعمال مجرمانه میتوانند در کاهش یا
افزایش بروز و ظهور خشونتها در فضاهای شهری موثر باشند.
امروزه شهرها و کلانشهرها در جهت کاهش از چالشهای فزاینده شهریشدن و تنشهای ناشی از تبعات زندگی مدرن میکوشند تا با اعمال طرحهای کالبدی و برنامههای عملکردی و کارکردی، ضمن کاستن از ارایه فرصتهای وقوع جرایم شهری به مجرمان، از طریق سپردن نظارت اصلی فضا به ساکنان شهر، با تأمین رفاه روانی شهروندان، سرزندهکردن فضاهای شهری و احیای زندگی این فضاها با کارکردهای فراغتی- تفریحی و رویدادهای فرهنگی، تنشهای روانی و عصبی را که میتوانند کانون وقوع خشونت و نزاع در فضای شهری باشند را به حداقل برسانند.
بیشک کنترل و کاهش رفتارهای مجرمانه و خشونتها در شهرها در گرو برنامهریزیهای گسترده اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی در سطوح مختلف کلان(جامعه)، میانی(شهر) و خرد و در همکاری بینبخشی میان تمامی نهادها و سازمانهای متولی و تاثیرگذار است. در این میان به نظر میرسد که باوجود تاثیرگذاری راهبردها و سیاستهای مدیریت و طراحی فضاهای شهری بر کنترل بروز رفتارهای نابهنجار و کاهش فشارها و تنشهای عصبی در فضاهای شهری، کارآیی این ابزارها در فقدان سایر برنامههای اجتماعی-اقتصادی دولتها بهشدت محدود خواهد شد.شهروند
سمانه خبیری
دانشجوی دکتری شهرسازی
پینوشت:
۱. گزارش سایت فرارو
منابع:
[١]. جهانشاه، پاکزاد(١٣٨٦)، «سیر اندیشهها در شهرسازی، از کمیت تا کیفیت»، وزارت راه و شهرسازی، شرکت عمران شهرهای جدید، تهران
[٢]. صالحی، اسماعیل (١٣٨٧)،«ویژگیهای محیطی فضاهای شهری امن»، مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری، تهران
[٣]. غفاري، علي. نعمتيمهر، مرجان و ثمانه عبدی(١٣٩٤) «تکامل رویکرد
پیشگیری از جرم مبتنیبر طراحی محیطی(CPTED) در محیطهای مسکونی»، مسکن و
محیطروستا، سال سي و دوم، شماره ١٤٤