تحقيقات
نشان داده که يک رژيم غذايي ناسالم در سنين جواني، ميتواند در سنين
بالاتر منجر به بيماريهاي قلبي عروقي گردد، همچنين بيماريهاي خاص قلبي
حتي ميتواند از سنين سهسالگي به بعد آغاز گردد.
محققان کشور اسپانيا، با
کمک گرفتن از مدارس، آموزگاران و خانوادههاي کودکان پيشدبستاني 3 تا 5
ساله، سعي کردند که با تغيير عادات سبک زندگي اين کودکان از طريق اتخاذ يک
رژيم غذايي سالم، افزايش فعاليتهاي ورزشي، شناخت بدن انسان و مديريت
هيجانها، سلامتي قلبي عروقي آنان را بهبود ببخشند.
بالغبر
2هزار کودک مدارس دولتي مادريد طي يک دوره 3، 2 و يا يکساله، بر اساس
نسبت سن اين کودکان به شروع برنامه ، تحت نظر گرفته شدند. توجه گروه تحقيق
به فعاليتهايي بوده که طي نمايشگاه بهداشت هرساله در مدرسه برگزار ميشده،
همچنين مطالبي که در کلاس ارائه ميشده و بالاخره انجام برخي فعاليتهايي
که به همراه والدين در منزل انجام ميشده است. دانشآموزان در ابتداي
مطالعه توسط يک روانشناس مورد ارزيابي قرار گرفتند و سپس هرساله به مدت 3
سال، طي يک پرسشنامه، دانش اين کودکان و شيوه انديشيدن و عاداتشان درباره
رژيم غذايي، فعاليتهاي بدني و بدن انسان، موردمطالعه قرار گرفت.
دکتر
والنتين فاستر محقق پروژه ميگويد: « ما واقعاً نياز داريم که يک تغيير
کامل در زمان دريافت آموزشها ايجاد کنيم. تاکنون جامعه پزشکي روي
بيماريهاي قلبي عروقي تمرکز داشته است که عموماً در سالهاي مياني يا
پاياني زندگي اتفاق ميافتد. اما اکنون نيازمند آن هستيم که همه توجهات
جامعه پزشکي را معطوف به سالهاي اوليه زندگي، مثلاً سنين بين 3 تا 5 سال
کنيم تا بتوانيم از بروز بيماريهاي قلبي عروقي در سنين بالا جلوگيري کنيم.
»
پس
از يک سال آموزش گروه تحقيق ، امتيازي که کودکان بر اساس ميزان دانش، شيوه
انديشيدن و عادات کسبي دريافت کرده بودند، نسبت به گروه ديگر کودکاني که
چنين آموزشهايي را نديده بودند، 5/5درصد بيشتر بود. اين نسبت در سال دوم
7/7درصد بيشتر از سال اول، و در سال سوم 9/4 درصد بيشتر از سال دوم بود.
امتيازها متأثر از عواملي مانند ميزان درآمد و سطح سواد والدين بود.
بيشترين
تأثير در خانوادههايي ديده شد که حداقل يک عضو خانواده تحصيلات دبيرستاني
داشت و يا از درآمد بهتري برخوردار بود. تفاوت امتيازها ارتباطي با سن
والدين نداشت اما کودکاني که والديني اروپايي داشتند امتياز بهتري به دست
آورده بودند. همچنين وزن، قد، اندازه دور کمر و زمختي و يا نازکي پوست اين
کودکان اندازهگيري شد.
ميزان
شيوع چاقي مفرط در بين کودکان آموزشديده در پايان دوره سهساله 1/1درصد
بود و اين رقم قابلمقايسه است با 3/1درصد در بين گروه ديگر از کودکان که
تحت چنين آموزشهايي قرار نگرفته بودند (گروه شاهد). نسبت کل افراد چاق در
گروه مورد آزمايش 7درصد و در گروه شاهد 4/7 درصد بود.بيشترين تغييرات مثبت
در ميزان چربي بدن در گروه کودکان 3سالهاي ديده شد که سهسال آموزشديده
بودند.
مداخلات
انجامشده براي کاهش چربي بدن در کودکاني که 2 سال تحت آموزش بودند چندان
موفقيتآميز نبود. نويسنده مقاله بر اين باور است که اين برنامه ابتکاري و
دنبالهدار مکانيسمي را هدف ميگيرد که از آن طريق ميتوان به تأثيرات
مثبتي روي سلامتي کودکان دست يافت و همين امر زمينه را براي اجراي اين
برنامه روي ساير گروههاي سني و طراحي برنامههاي جهاني آينده فراهم
ميآورد.
دکتر بت، محقق ديگر پروژه ميگويد: « هدف اين برنامه تنها کاهش بروز بيماريهاي قلبي عروقي نيست بلکه اين برنامه سعي دارد با بهبود محرکهاي شناختي از طريق نقش مثبت بزرگسالان، روي ويژگيهاي شخصيتي افراد که براي اتخاذ عادات و رفتارهاي سالم ضروري است تأثير بگذارد. اين مطالعه تازه نمايانگر قدمهاي مهمي است که براي شناخت نقاط اشتراک رشد کودک، بهبود سلامت قلبي عروقي وي و پيشگيريهاي اوليه برداشته ميشود. ما مشتاقانه چشمانتظار دادههايي هستيم که در درازمدت و از ساير گروههاي سني با توجه به مدارس و خانوادههايشان به دست ميآوريم.»Medical Press