کد خبر: ۷۵۲۳۴
تاریخ انتشار: ۰۶:۱۰ - ۰۸ شهريور ۱۳۹۴ - 2015August 30
شفا آنلاین>اجتماعی>تاثيرگذارترين افراد بر رفتار کودک در دوران سال‌هاي اوليه زندگي، پدر و مادر هستند؛ چراکه بيشتر زمان کودک، با اعضاي خانواده‌اش سپري مي‌شود.
به گزارش شفا آنلاین،حال اگر پدر و مادر در اين وظيفه خطير و مهم، سهل‌انگاري کنند، چه بسا که عواقب زيادي را در آينده براي فرزندانشان رقم مي‌زنند. البته گاهي اين امر ناممکن مي‌شود؛ مخصوصا زماني که هر دو والد شاغل و در رشته‌هاي حساسي چون طبابت و پزشکي فعاليت کنند، زمان اندکي را با فرزند خود سپري مي‌کنند و در همان اوان، کودک را به دست پرستار يا پدر و مادربزرگ‌ها مي‌سپارند که در آينده والد دچار عذاب وجدان مي‌شود.

 والدين در اين برهه سعي مي‌کنند با امکانات نادرست احساس گناه خود را بپوشانند و در مقابل نيز کودک دچار يک‌سري مشکلات رفتاري مي‌شود. با دکتر ناهيد دهقان، دکتراي مشاور کودک و نوجوان گفت‌و‌گو کرده‌ايم که در زير مي‌خوانيد:

زماني که پدر و مادر پزشک باشند و اوقات کمي صرف فرزند خود کنند، چه عواقبي در انتظار کودکانشان است؟

اينکه کدام يک از والدين، پزشک باشند، بسيار مهم است؛ مادر پزشک باشد يا پدر؟ در اينجا اگر مادر پزشک باشد، در زمينه فرزندپروري ممکن است نتواند وظايف مادري خود را به‌خوبي به جا آورد. زناني که پزشک هستند به دليل شغل حساس، ماموريت‌ها و سفرهاي دائم، شيفت‌هاي طولاني و ساعات کار زياد اغلب دير بچه‌دار مي‌شوند و به همان تک‌فرزندي اکتفا مي‌کنند. مشاوره‌هايي که در اين مراجعان ديده‌ام نشان داده است که کودک آنها دچار حس عدم امنيت مي‌شود و به‌شدت اضطراب دارد؛ چراکه مادر را در کنار خود نمي‌بيند.

کودک تمام مسائل و مشکلات خود را با مادرش در ميان مي‌گذارد و وقتي اين خلأ وجود دارد، وي آسيب‌پذير مي‌شود. ديگر آنکه به دليل خودباوري، تصوير اجتماعي، اعتماد به نفس و کمال‌گرايي پزشکان، فرزندانشان از گفتن نقطه‌ضعف‌هايشان هراس دارند و احساس مي‌کنند که والدينشان با متوجه شدن نقطه‌ضعف‌ها، آزرده مي‌شوند.

البته اين آزرده‌خاطري نيز در اولياي مدرسه هم ديده مي‌شود وقتي که مدرسه متوجه مي‌شود پدر و مادر اين کودک پزشک هستند، معلمان انتظار هيچ کمبود، نقص و نقطه‌ضعف ندارند. تمامي اين عوامل دست به دست هم مي‌دهد تا کودک دائما در يک حس ناايمني و اضطراب به سر برد.

شما به‌عنوان يک مشاور چه راهکاري را براي اين دسته از والدين پيشنهاد مي‌کنيد؟

اگر مادر پزشک است، بايد از زمان تولد تا 5‌سالگي زمان بيشتري را با بچه‌ها سپري کند. همين‌طور بايد در زمان سنين بلوغ بين 12 تا 16‌سالگي زمان زيادي را براي فرزندش بگذارد. خودشان را دور از دسترس قرار ندهند، در مراسم‌ و جشن‌ها پابه‌پاي کودکانشان شرکت و آنها را همراهي کنند. همين‌طور از پرستار به‌عنوان ابزار جانشين مادر استفاده نکنند. يک زن شاغل چه در کارهاي خدماتي مشغول باشد و چه پزشک باشد بايد احساس عدم امنيت فرزندش را از بين ببرد. نکته مهم اين است براي قشر تحصيل کرده و پزشک که انتظار زيادي از فرزندشان دارند وقتي با ناکامي روبرو مي‌شوند، اين قضيه بسيار برايشان گران تمام مي‌شود و در اينجا انگشت شماتت به سوي مادر گرفته مي‌شود؛ چراکه مادر مي‌تواند حس دلبستگي در کودک را تامين کند. فرزند جراحي براي مشاوره از من کمک مي‌گرفت.

اين پسر دبيرستاني به دليل اضطراب و حس عدم امنيت در دوران خردسالي در سن 16‌سالگي نمي‌تواند حرف بزند يا خيلي کم بيرون مي‌رود. وقتي مادر و پدر با اين شرايط بحران‌زده ضعف رواني فرزندشان روبرو مي‌شوند، برايشان بسيار گران تمام مي‌شود که جامعه مي‌گويد فرزند يک پزشک دچار اختلال رواني است اما والدين ديگر که پزشک نيستند راحت‌تر با اين قضيه کنار مي‌آيند و انکار نمي‌کنند. همينطور هم جامعه به آنها انگ نمي‌زند؛ اما در مورد پزشکان اينگونه نيست.

در جامعه اين باور رايج است که سطح توقع فرزندان پزشک از والدينشان بسيار زياد است. آيا اين موضوع ملموس است؟

باتوجه‌به اينکه تخصص من درحوزه کودک است و در مراکز خصوصي و دولتي کار مي‌کنم، خيلي کم به اين مورد برخورده‌ام و اگر بخواهم با والدين ديگر مقايسه کنم، در خانواده‌هايي که شغل آزاد و پردرآمد دارند، سطح توقطع فرزندشان خيلي بيشتر از فرزندان پزشکان است. البته سطح توقع اجتماع از اين فرزندان بالاست. به‌عنوان مثال در مدارس، معلمان هميشه از اين دانش‌آموزان نسبت به بقيه، سطح توقع بالاتر و انتظار پيشرفت بيشتري دارند. پزشکان در زمينه توقعات فرزندانشان توانايي مديريت‌کردن دارند.

من در تجربه‌ها و مراجعانم نديده‌ام که اين دسته از بچه‌ها انتظارهاي غيرمعمول و مالي بسياري داشته باشند. بيشتر تلاش آنها براي رسيدن به سطح خانواده و پيشرفت علمي است و مانوري در زمينه‌هاي ديگر از خود نشان نمي‌دهند.

درواقع ازآنجاکه اين نوع خانواده‌ها شأن مالي و اجتماعي خوبي دارند، اگر بچه‌هايشان هم توقع دارند، توقع آنها در سطح عاطفي است. فرزندان توجه و مراقبت از والدين مي‌خواهند. مورد ديگري که بايد به آن اشاره کنم اين است که والدين پزشک وقتي با نقاط ضعف فرزندانشان روبرو مي‌شوند، از مکانيزم انکار استفاده مي‌کنند.

در مورد سطح توقع بالاي فرزند پزشکان از اجتماع، چه نظري داريد؟

اين کودکان که در آينده نوجوان و جوان مي‌شوند، از اجتماع بسيار پرتوقع هستند و اين امر را زياد ديده‌ام. البته نبايد منکر اين قضيه شد که اين توقع متقابل است. جامعه آنها را به چشم ديگري مي‌بيند و تاييد مي‌کند و نوع نگاهش با بقيه افراد قشرهاي ديگر متفاوت است، پس توقع اين فرزندان هم بالاست. من در مشاوره‌هايم زياد به اين مسئله برخورد کرده‌ام که کف انتظاراتشان از جامعه بالاست. در مراجعانم دختري بود که والدينش جراح بودند. به هنگام ازدواج از طرف مقابلش انتظار و درخواست‌هاي عجيب و غريبي داشت که من در افراد ديگر نديده بودم و وقتي علت را ‌پرسيدم، پاسخش اين بود که من دختر يک جراح هستم.

آيا پزشکان همانطور که در عرف ديده مي‌شود سطح توقع علمي بالايي از فرزندانشان دارند؟

خوشبختانه در چند سال اخير، خانواده‌هاي پزشک، ديگر مانند گذشته سطح توقع بالايي در زمينه علمي ندارند. منظور آن است که در گذشته والدين پزشک اصرار داشتند که فرزندانشان حتما پزشک باشند؛ اما امروزه بدين گونه نيست. مراجعه‌اي دارم که جراح مغز و اعصاب است؛ اما دخترش در رشته‌ انساني مشغول به تحصيل است.

در واقع برخوردشان با رشته تحصيلي نسبت به گذشته ملايم‌تر شده است و ديگر آنکه نظرپزشکان نسبت به مشاورها و روان‌شناسان بهتر شده است. اگر مي‌بينند که فرزندشان در جايي ضعف دارد، بلافاصله سراغ مشاور مي‌آيند. هرچند که در مقابل ديگران به انکار مي‌پردازند؛ اما ما مي‌بينيم که ساعت‌هاي طولاني پشت در مراجعه مي‌نشينند و از خدمات آنها بهره مي‌برند.


نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: