درد دلهاي پزشکان جوان
روزانه
موارد بسياري به نظام پزشکي مراجعه ميکنند که از عمدهترين آنها
فارغالتحصيلاني هستند که براي دريافت شماره پروانه پزشکي به اين نهاد
مراجعه ميکنند.
پزشکان
جوان به مواردي اشاره کردند که در اکثر مواقع خيلي گذرا از آن عبور
ميکنيم و فراموش ميکنيم که پزشک نيز همانند همه انسان است. يکي از آنها
به رابطه بيماران و اينترن ها اشاره کرد و گفت: «در دوره اينترني ظاهر ما
کاملا نشان ميدهد که ما پزشکان جوان، تازهکار و بيتجربه هستيم.
در
بيمارستانهاي آموزشي که دورههاي طرح را ميگذرانيم، ابتدا بايد شرححال
بيماران را ميگرفتيم و سپس رزيدنت يا استاد مربوط بيمار را معاينه و درمان
ميکرد. بااينحال با واکنشهايي از بيماران مواجه بوديم که برايمان
خوشايند نبود.
البته درست است که بيمار حال مساعدي ندارد و همراه بيمار
عصبي است و در بسياري موارد دوست نداشتند به سؤالاتمان پاسخ دهند يا حتي
صحبت کنند.ما نيز توضيح ميداديم که اين بيمارستان آموزشي است و شرايط را
ميگفتيم ولي برخوردهاي پرخاشگرانه در اين دوره بسيار زياد است؛ بهخصوص با
خانمها. چون تصوري در مورد پزشک آقا وجود داشت که بيماران اعتقاد داشتند
که آنها بيشتر تسلط دارند. البته بعضيها هم بودند که مناسب برخورد
ميکردند.»
با
همه اين احوال پزشکهاي جوان نيز هميشه نميتوانستند سرحال باشند.
ساعتهاي متمادي و روزهاي پيدرپي کشيک باعث ميشد تا آنها زمان کمي براي
استراحت و خواب داشته باشند.
يکي
از آنها درباره ساعتهاي زياد کار در دوره طرح خود ميگويد: «پزشک هم
بهعنوان يک انسان با اين حجم کاري بسيار خسته ميشود. من در اين دوره شاهد
مواردي بودم که همکارهايم نهتنها شب و روز نميخوابيدند، بلکه غذا هم
نميخوردند و مواردي که در حين معاينه بيمار به خوابرفتهاند.بيماران اين
مسئله را درک نميکنند و يکطرفه توقع دارند.تصور مردم از پزشک کسي است که
سالها تجربه دارد و در چند ساعت از روز بيمارانش را معاينه ميکند و اين
کار راحت و سبکي است. اما نميدانند اين تجربه چندساله با چه سختيهايي
بهدستآمده است.»
پزشکان عمومي از بيمه مناسبي برخوردار نيستند
اگر
بخواهيم حدس بزنيم که پزشکهاي عمومي چه دغدغهاي دارند، شايد اولين گزينه
روي ميز ميزان کم حقوق است. اما اين تنها صورتمسئله است.
پزشک
بهعنوان يکي از اعضاي نظام سلامت،نهتنها بايد سالم باشد، بلکه نبايد
دغدغه آن را داشته باشد؛ درحاليکه آنها ازلحاظ بيمه سلامت در
مضيقهاند.اين تفکر را که پزشکها درآمدهايي کلان دارند و ديگر نيازي به
بيمه سلامت ندارند نميتوان به تمام جامعه پزشکي تعميم داد.
يکي
از آنها در همين خصوص ميگويد: «پزشک فقيرترين و بيمارترين فرد جامعه
است.زيرا بيمه مشخصي برايش وجود ندارد و خود نيز نميتواند خوددرماني کند.»
وي
به ضربالمثل «کوزهگر از کوزه شکسته آب ميخورد» اشاره ميکند و ميگويد:
«براي من خيلي موارد پيشآمده که به دليل اينکه پزشک بودهام، نهتنها
حمايتي نشدهام، بلکه وقتي فهميدند پزشک هستم، مبلغ بيشتري را پرداخت
کردهام. جامعه احساس ميکند پزشک به مشکلات اقتصادي که دارد ، بيشتر دامن
ميزند و همين مسئله هم باعث غبارآلود شدن روابط بين جامعه پزشکي و مردم در
اين چند سال اخير شده است.»
رابطه
جامعه پزشکي با مردم يک رابطه متقابل است.اينکه درگذشته رابطه بسيار
عميقتر بوده و اعتماد بيشتري بين اين دو وجود داشته ترديدي نيست. اما براي
قضاوت نميتوان تنها يکطرف را گرفت.
مردم
حقدارند توقع داشته باشند درمان خوب بگيرند. با پزشک خوشرو مواجه شوند.
مراقبت ويژه شوند و بهبود يابند. پزشکان نيز حقدارند تا اعتماد مردم را
داشته باشند تا بتوانند آنچه در وظايفشان تعريفشده را انجام دهند. هردو
آنچه را که در ظاهر ميبينند بيان ميکنند و قضاوت ميشوند. اما آيا آنچه
در زير جريان دارد را ميتوان بهراحتي مشاهده کرد؟