کد خبر: ۷۳۶۷۵
تاریخ انتشار: ۰۰:۵۲ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۴ - 2015August 18
شفاآنلاین :اجتماعی >سلامت >عملیات امداد و نجات شبانه نزدیک روستای آغویه از توابع شهرستان کلیبر در استان‌آذربایجان شرقی در حالی به پایان رسید که نوجوان جان باخته حادثه تصادف، خواهر‌زاده امدادگری بود که او را یافته بود.
به گزارش شفاآنلاین ،این حادثه 22 مرداد ماه درپی سقوط یک دستگاه خودروی سواری پژو در حوالی مسیر روستای آغویه به علی آباد در کلیبر رخ داد و اکیپ امدادی هلال احمر که با تماس رهگذری که در میان خیابان موتور داغ  خودرویی را یافته بود، به محل شتافتند. این رهگذر با دیدن موتور داغ یک خودرو احتمال تصادف سنگینی را داده بود.


هاتف زارعی، امدادگر داوطلب جمعیت هلال احمر استان آذربایجان شرقی که ساکن روستای‌آغویه است، از سوی ریاست هلال احمر شهرستان کلیبر در جریان حادثه قرار گرفت و بسرعت خود را به محل حادثه  که در نزدیکی منطقه «مکیدی دره سی» واقع شده بود رساند.
وی که حدود 6 سال است با جمعیت هلال احمر استان همکاری دارد، در مورد آن لحظات پر تب و تاب گفت: به همراه چند نفر دیگر از اعضای داوطلب، بسرعت خود را به محل حادثه رساندیم و متوجه شدیم خودرویی از پیچ بالایی خیابان به پیچ پایینی که ارتفاع زیادی هم دارد پرتاب شده است و بر اثر شدت ضربه قطعات خودرو از هم جدا شده‌اند.

پس از در جریان قرار دادن پایگاه امداد و نجات کلیبر برای اعزام به منطقه به کمک نور موبایل شروع به جست و جو کردیم تا اینکه دو مرد و یک پسر بچه را که زخمی شده بودند پیدا کردیم.  به گفته آنها، نفر چهارم که در خودرور حضور داشت  یک پسر  13 ساله بود.

جست و جو در دل تاریکی
طی سال‌های فعالیتم، هر زمان که به همراه همکاران در عملیاتی حضور پیدا کرده بودم افراد آسیب دیده را نجات داده بودیم. زارعی با بیان این جمله افزود: این‌بار هم امیدوار بودم بر اساس آسیب جزئی که سه سرنشین خودرو دیده بودند، پسر بچه‌ای که «محمد» نام داشت هم دچار آسیب جدی نشده باشد و بتوانیم بسرعت از طریق اقدامات درمانی او را نجات دهیم.


چراغ قوه تلفن همراهم را روشن و جلوتر از سایر نیروها شروع به جست و جو در پرتگاه‌های اطراف کردم. انگار ندایی در درونم می‌گفت عجله کن، هراسان تر از هر زمانی بودم و با خود می‌گفتم باید هر چه سریع تر «محمد»  را پیدا کنم. ناگهان متوجه چیز غیر عادی شدم و بی‌اختیار نور موبایلم در آن نقطه متوقف شد. پسر بچه را پیدا کرده بودم، به دلیل برخورد سرش با سنگ ها، در وضعیت نامناسبی قرار داشت و باید بسرعت به بالای جاده رسانده می‌شد. فریاد زدم و از همکاران تقاضای کمک کردم.

با سختی و مشقت بسیار «محمد» روی برانکارد قرار گرفت و به وسط جاده که نیروهای هلال احمر، امداد خودرو، پلیس راه، اورژانس و نیروی انتظامی در آنجا حضور داشتند منتقل شد اما متأسفانه پسربچه در اثر شدت ضربه جان باخته بود.

تاریخ شوم

سجاد حسینی رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان کلیبر با اشاره به آن شـــب پر التهاب تصریح کرد: حوالی ساعت 11 شب، از طریق پایگاه جمعیت هلال احمر یوزبند، در جریان حادثه‌ای در مسیر شهرستان کلیبر به آینالو در نزدیکی روستای آغویه قرار گرفتم و به همین دلیل نجاتگر 3 هاتف زارعی که ساکن روستای آغویه است را مطلع کرده که ایشان عازم محل شد و پس از اعلام شرح ماوقع از سوی وی حوالی ساعت 12 شب به همراه یک دستگاه خودروی امدادی و آمبولانس در منطقه حاضر شدم.


 وی ادامه داد: اهالی روستای آغویه، بر اساس پیشینه‌ای که سراغ دارند،  22 مرداد ماه را روز شومی می‌دانند زیرا سال‌ها قبل، در همین تاریخ خانه یکی از اهالی روستا فرو ریخته بود و 4 نفر از ساکنان کشته شدند، همچنین در سال 91 بر اثر یک تصادف وحشتناک،  4 نفر از سرنشینان خودرو که از اهالی روستای آغویه بودند جان باختند و این بار هم که روستائیان خود را برای مراسم عروسی 23 مرداد آماده می‌کردند، در هراس شنیدن خبری نابهنگام بودند که متأسفانه این حادثه دلخراش روی داد.

 به گفته سجاد حسینی خانواده سربازی که پنجشنبه شب به میهمانی رفته بودند، تصمیم می‌گیرند به همراه چند خانواده دیگر، چند ساعتی را در منطقه «مکیدی دره سی»  بگذرانند. به همین دلیل با چند خودرو به دنبال هم حرکت می‌کنند و در همین اثنا خودرویی که محمد سربازی در آن حضور داشت دچار سانحه و به ارتفاعی حدود 200 متر پایین تر از جاده‌ای که در آن حرکت می‌کرد، پرتاب و منجر به فوت این نوجوان 13 ساله می‌شود.
اتفاق غیر منتظره   
پای ثانیه‌ها لنگ شده بود و آشوب درون هاتف زارعی بیشتر می‌شد. همان طور که خارهای مسیر ناهموار پرتگاه را از پایش بیرون می‌کشید به یاد روزی افتاد که خودروی یک زن و  مرد در نزدیکی همین منطقه واژگون شده بود و با وجود جدا شدن باربند ماشین و محبوس شدن راه‌های خروجی خودرو، توانسته بودند جان آنها را نجات دهند. همه عملیات‌های موفقی که طی این مدت در آن حضور داشت پیش چشمانش مرور شد و تنها چیزی که بیشتر از همه او را می‌آزرد، رساندن این خبر به گوش پدر و مادر محمد بود.


هاتف زارعی در حالی که نفس هایش به شماره افتاده و با صدای بلند گریه می‌کرد، گفت: به فکر غم سنگینی که بر قلب پدر و مادر آن پسر بچه می‌نشست بودم که ناگهان دنیا روی سرم خراب شد. نورافکن فضا را روشن کرده بود و در کمال ناباوری گمان کردم چهره آن پسر بچه برایم آشنا است. به سختی گام برداشتم و خود را به آمبولانس نزدیک کردم، گریه امانم را بریده بود، نمی‌توانستم چیزی را که می‌دیدیم باورکنم، در تمام آن لحظات پراضطراب در جست و جوی پسر خواهرم بودم.

 پسر بچه‌ای که با سختی بسیار پیدایش کرده بودم، خواهر‌زاده ام بود که همین چند روز پیش به من گفت دایی جان دیگر بزرگ شده ام و در کلاس هفتم ثبت نام کرده‌ام.


برای هاتف زارعی، باور اینکه یکی از عزیزانش را در عملیاتی از دست داده که با موفقیت به پایان نرسید،  سخت بود، اما او از زمانی که در جبهه‌های جنگ به عنوان امدادگر حضور داشت و شاهد دلخراش ترین صحنه‌ها بود، آموخت وقتی لباس یک امدادگر به تن دارد، فرقی نمی‌کند به یاری چه کسی، از چه تبار و چه سن و سالی می‌شتابد، بلکه باید جان خود را نادیده بگیرد و به فکر نجات دیگری باشد. او این روزها حادثه 22 مرداد را  آزمونی برای محک زدن خود می‌داند و باور دارد برای موفق بودن در لباس یک امدادگر، باید گام هایی استوار بردارد.ایران
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: