آمنه ابراهیمی تاریخپژوه
بیماری همچون برخی پدیدههای دیگر، از آغاز زندگی بشر روی کرهزمین با
او همراه شده است. انسانها در هر دورهای از زندگی خویش برای درمان
راهکارهایی میجستند. کمک به درمان دیگری و رهایی او از آسیب بیماری، در
این میانه، احساسی خوشایند در دل پدید میآورد؛ عملی که نهتنها در صفحه
وجدان آدمی که در آموزههای دینی و باورهای اخلاقی نیز اهمیتی ویژه داشته
است. از همینرو است که در دورههای گوناگون تاریخی، بیمارستانسازی با نیت
و هدف نیک بهویژه براساس سنت وقف، همواره مورد توجه بوده است. اسناد و
منابع تاریخ ایران نشان میدهد که نیکوکاران و یاریگران چگونه و براساس چه
باورهایی برای شفا و درمان بیماران کمر همت میبستند و از خود آثار و
مراکزی برجای میگذاشتند.
از گذشتههای دور
تا روی کار آمدن ایلخانان مغول
فرو کوبیدن بیماری و مرگ و جادو، از ازمنه قدیم برای انسان ایرانی پسندیده
بوده است. رویارویی با هرگونه بیماری بهویژه کمک به درمان دیگران از
همینرو، کاری نیکو و پسندیده قلمداد میشده است. به روایت منابع تاریخی،
روزگاری دراز، برخی از نیکوکاران بهویژه نیکاندیشان ثروتمند، برای شفای
بیماران براساس آموزههای اخلاقی و مذهبی، با وقف پول و ملک برای ساخت
بیمارستانها دست میگشودند؛ بیمارستانهایی که گاه به دایره حمایت
حکومتها نیز درمیآمد و از همین راه ماندگارتر میشدند. بر این اساس توجه
به حفظالصحه و تندرستی مردم از وجوه مهم خدمات عامالمنفعه در تاریخ ایران
بهشمار میآمده است. مالداران که در میان آنان از امیران و وزیران تا
مردمانی از بطن جامعه به چشم میخورد با برجای گذاشتن وصیتنامههایی
مبتنیبر صرف ثروتشان در کار نیک و عامالمنفعه، باعث و بانی ساخت
بیمارستان میشدند و دعای خیر مردم را به خود متوجه میکردند.
بیمارستان ربع رشیدی نمادی بینظیر از وقف
مجموعه ربع رشیدی بر دامنه کوه سرخاب در تبریز قرار گرفته بود. این مجموعه
در کنار یک بیمارستان مجهز، نهادهایی مهم و سازنده همچون مدرسه، کاروانسرا و
مسجد، رصدخانه، کتابخانه، داروخانه و خانقاه را نیز دربرمیگرفت.
دارالشفای این مجموعه براساس وقفنامه ربع رشیدی، پزشکان کشیکی داشته است که در شبانهروز به رایگان در خدمت مردم بودهاند. خواجه رشیدالدین درباره این دارالشفا به فرزند خود مینویسد «پنجاه طبيب حاذق که از اقصاي بلاد هند و مصر و چين و شام و ديگر ولايت آمده بودند گفتيم هر روز در دارالشفاي ما تردد نمايند و پيش هر طبيب ١٠ کس از طالب علمان مستعد نصب کرديم تا به اين فن شريف مشغول گردند و کحالان [چشمپزشکان] و جراحان و مجبران [شکستهبندها] که در دارالشفاي ماست به قُرب باغ رشيدآباد که آن را معالجه، معالجان خوانند بنياد فرموديم و ديگر اهل صنايع و حرف که از ممالک آورده بوديم هر يک را در کوچهاي ساکن گردانيديم...».
پزشکان براساس
وقفنامه باید به علاقهمندان طبابت، دانش خود را میآموختند. هر طبیب باید
١٠ شاگرد میپروراند. روزهایی نیز معین شده بود تا داروی رایگان به
بیماران داده شود. آن وزیر نامدار همچنین با نگاه آرمانگرایانه خود
میکوشید آخرین داروها و اطلاعات در زمینه درمان را در دارالشفاء گرد آورد.
پتروشفسکی، شرقشناس روس در اینباره مینویسد «از همه ممالک انواع درختان
ميوهدار و رياحين و حبوبات که در تبريز نبود و هرگز در آنجا کس نديده
نهال و شاخ آن پيوند کردند و بذور آن بياوردند و به تربيت آن مشغول شدند...
و تمامت ولايات بعيد از ممالک هند و ختاي و... ايلچيان فرستاده تا تخم
چيزهايي که مخصوص به آن ولايات است بياورند، در اين نامهها مقدار هر روغن
(که از يک تا سيصد من به تفاوت ذکر شده است) و محل تهيه و مدارک آنها
بهطور دقيق معين ميشده است».
همچنین نویسندهای در مجله وقف میراث
جاویدان، جزییات دستمزدهای کارکنان این بیمارستان را آورده است که دقت و
نظم در پرداخت حقوقهای آنها را نشان میدهد. یک طبیب در این دارالشفا سالی
سیصد دینار دریافت میکرد. دانشجویان سالی سی دینار به همراه روزی سه من
نان، جراح و چشمپزشک سالی صد دینار و روزی پنج من نان بهعنوان مقرری
میگرفتند. آنچه در اندیشه وزیر نیکوکار و واقف میگذشت آن بود که کارکنان
ربع نباید غم نان و مال داشته باشند و باید آسودهخاطر خدمت کنند.
دوره صفوی؛ آنگاه
که سنت وقف دامنهدار میشود
سنت وقف در دوره صفویه در پناه امنیت و آرامش سیاسی و اجتماعی گسترشی
چشمگیر یافت. آنچه از اسناد وقفی آن دوران برمیآید بیانگر است که
دارالشفایی در مشهد برای زائران و مجاوران امامرضا(ع) ساخته شده بود؛
بنایی که با نیت نیک برخی متمولان خراسانی را نشان میداد. علی بن احمد ملک
اردوبادی در سال ٩٣١ هجری املاکی را بر به آستانه امام وقف کردکه
بخشی از آن به مصرف درمان و نگهداری بیماران میرسید.
سیدمعزالدین اصفهانی
وزیر شاه تهماسب صفوی، از طبیبانی بود که در دوران شاه تهماسب در مشهد
مجاور شد و در این دارالشفا طبابت کرد. این شاه صفوی به گسترش چنین
بیمارستانی اهمیتی ویژه میداد، از اینرو حکیمی دیگر به نام عمادالدین
محمود شیرازی را به مشهد روانه کرد. شاه عباس یکم نیز براساس گزارشهایی که
شاردن جهانگرد فرانسوی به دست میدهد، در اصفهان بیمارستان و کاروانسرایی
ساخت و در آمد کاروانسرا را به بیمارستان اختصاص داد.
شاردن در سفرنامهاش درباره این بیمارستان مینویسد، «متصل به بازار اخیرالذکر بیمارستانی است به نام دارالشفا که هیچ شباهتی به بیمارستانهای ما اروپاییان ندارد. بلکه از نظر بنا مانند صومعهایست که در میان باغی ساخته شده باشد. این دارالشفا عمارتی است دو طبقه که قریب هشتاد اتاق کوچک اما زیبا دارد». مراکز تمدنی ایران پس از دوره صفویه تا اندازهای زیاد از رونق افتاد.
این مسأله
در دوره کوتاه اما پرتلاطم افشاریه بیشتر رخ نمود. کریمخان زند پس از آن
اما برای باززندهسازی موقوفات گذشته، وزیری به کار گماشت. بیمارستانهای
خیریه و وقفی بر این اساس تا اندازهای از گزند زمانه در امان ماندند. در
دوره حکمرانی قاجار بهویژه در سالهای نخستین، به مسأله بهداشت و درمان
توجهی ویژه نشد.
چند دهه بعد، با نمایانشدن طلیعه جنبش مشروطیت در ایران و درک اهمیت و ضرورت بنای مراکز تمدنی به سبک جدید، ساخت مراکز خیریه چون بیمارستان مورد توجه قرار گرفت. در زمان مظفرالدین شاه از بنای بیمارستان وقفی وزیری باخبریم. از اینپس، فراوانی مرکزهای درمانی با رویکرد خدمت عامالمنفعه در میان مردم، از دریچه اسناد و منابع در دسترس، به روشنی پیدا است.
دوره مشروطه و نیکاندیشان مصلح
الهام ملکزاده، پژوهشگر حوزه نهادهای خیریه در تاریخ معاصر ایران، آنجا
که در شهرهای گوناگون، آثار اینگونه تلاشها را میجوید، به شهر رشت اشاره
میکند. به روایت این تاریخپژوه، در پی گسترش بیماریهای واگیردار در این
منطقه، برخی از ثروتمندان با همراهی حاکم شهر و سردار منصور بیمارستانی
ساختند. سردار منصور در سالهای مشروطه، بیمارستانی را بنیانگذارد و
سالیانه چهارهزار تومان از درآمد املاک خود را برای آن اختصاص داد.
براساس یافتههای ملکزاده، شهر رشت در این دوران تا زمان جنبش جنگل، شاهد ساخت چندین بیمارستان خیریه توسط متمولان و نیز با تلاشهای انجمن خیریه رشت بوده است. بیمارستان سیدعلی آقا، بیمارستان بیستون و نیز پورسینا ازجمله این مراکز درمانی است که نیکوکاران ساختهاند. هیأت امنای مریضخانه پورسینا «به منظور جلوگیری از امراض مسری و مسکرات، منع استعمال افیون و سایر موادمخدر از پزشکان جنگل [نهضت جنگل] مثل دکتر علی خان شفا و دکتر ابوالقاسم خان فرید و دکتر منصور باور جهت مداوای رایگان بیماران سرپایی استفاده میکرد».
بیمارستانسازی با اندیشه نیک برای خدمترسانی به بیماران نیازمند، تنها به شهر رشت محدود نمیشد؛ در دیگر شهرهای ایران نیز نیکاندیشانی بودند که به همنوعان بیمار خود میاندیشیدند و برای یاری آنان اقدام میکردند. خانواده مشهور امینی در شهر قزوین ازجمله اینان بودند که به امور خیر دست گشودند. محمدعلی امینی از چهرههای برجسته این خانواده است که بیمارستانی را در سال ١٣٢٧ هجری ساخت. این بیمارستان خیریه اما پس از مرگ او به دلیل رفتار نادرست فرزندانش کارکرد خود را از دست داد و حتی وسایل آن فروخته شد.
دکتر
امیراعلم نیز از نیکوکارانی بود که در همین دوره بیمارستانی وقفی در مشهد
ساخت. او سپس با همراهی برادرش بیمارستان خیریه نظامی احمدیه را بنا کرد.
بنای بیمارستانی برای نسوان، از دیگر اقدامات خیرخواهانه او بود؛
بیمارستانی که در خیابان سعدی جنوبی تهران جای گرفته و تاکنون نیز مورد
استفاده است. پرداختن به سنتهای خیرخواهانه بهویژه وقف در حوزه بناهای
خیریه درمانی و دارالشفاها در تاریخ ایران، ماجرایی دراز است که پرداختن به
همه آن، در یک مقاله کوتاه ممکن نیست.
شهروند