رئیس سازمان زیباسازی شهر تهران، درست میگوید، رفتوآمدها روی برخی از
پلهای عابرپیاده آنهم در ساعات پایانی روز، ترس هم دارد؛ برای زنان خیلی
بیشتر از مردان. یکی از آنها فاطمه امیری، دختر ٣٠ سالهای است که هر روز
برای رفتن به محل کارش، مجبور است عرض اتوبان کردستان را طی کند.
روی اولین پل اتوبان کردستان ایستاده و پاسخ میدهد. پلی که تا همین دو سه ماه پیش سقف داشت، حالا ولی تنها داربستهای آن بجا مانده؛ امیری میگوید: «من هراس عجیبی از این پلها دارم، چه روز باشد و چه شب. همیشه حس میکنم الان است که یک نفر از مقابل بیاید و در یک مسیر باریک، مرا خفت یا برایم مزاحمت ایجاد کند.
همیشه هم از رد شدن از روی پلی که هیچ عابری ندارد، میترسم چون تصور میکنم در یک لحظه دو نفر از این طرف و آن طرف پل مسیر را بر من ببندند و من هم هیچ راه فراری نداشته باشم.» او با این اقدام شهرداری موافق است اما معتقد است: «از وقتی سقفها را برداشتند، ظاهر پلها خیلی بد شده، از طرف دیگر، در برف و باران هم دیگر نمیشود از پلها رد شد، هم کفش خیس میشود و هم زمینش سُر است.»
دختر جوان دیگری از همان مسیر میگذرد. آن طرف اتوبان، خانهشان است: «من همیشه از این پل رد میشوم، قبلا سقف داشت حالا ندارد. خیلی هم دقت نکردم که وقتی سقف داشت چطوری بود اما بههرحال برای خودم پیش آمده که شبها بترسم اتفاقی برایم بیفتد، البته بهطورکلی خیلی احساس ناامنی نمیکنم روی پلها.» او هم به مشکلات تردد عابران در برف و باران روی پلها اشاره میکند: «برف که بیاید، کف پل، سر میشود و ممکن اتفاقات بدی را برای عابران رقم بزند.»
کمی آن طرفتر، زن میانسالی با دخترش به سمت پل میآیند. آنها ولی با این اقدام شهرداری موافقند. او با دستش به سمت پل اشاره میکند و میگوید: «ببینید سقف این پل را که برداشتند، خیلی بهتر شد، حالا خانههای نزدیک، میتوانند به خوبی روی پل را ببینند، قبلا کسی نمیتوانست داخل پل را ببیند و خدای نکرده اتفاقی برای کسی میافتاد، هیچ کس حتی با خبر هم نمیشد.» او به سمت شاخ و برگ زیاد درختانی که دو طرف پل را پوشاندهاند اشاره میکند: «همین پوشش گیاهی هم سبب میشود کسی داخل پل را نبیند، حالا سقف را هم بهش اضافه کنیم، دیگر نمیشود داخلش را دید.»
با این همه او معتقد است که نمیشود سقف تمام پلها را برداشت: «پلهایی که روی اتوبانهای عریض هستند یا جاهایی که شاید کمی منطقه ناامن باشد، میتواند بدون سقف باشد اما نیازی نیست همه جا این اتفاق بیفتد، بههرحال برف و باران که بیاید جدای از مشکلاتی که ممکن است برای مردم پیش آید، حتی خود سازه پل هم ممکن است خراب شود.»
او پیشنهاد میکند تا روی پلها سقفهای شیشهای نصب شود: «سقف که شیشهای باشد، میشود داخل آن را دید، البته به شرطی که تمیز هم شود، این سقف هم میتواند جلوی برف و باران را بگیرد و هم امنیت ایجاد کند.»
کمی آن سوتر، روی خیابان جلال آلاحمد، پل دیگری روی خیابان را گرفته.
داربستهای روی پل، با نظم خاصی چیده شده. انگار شهرداری هنوز مردد است که
سقف بگذارد یا نگذارد.
پیرمردی روی نیمکت کنار پل، زیر سایه درختی نشسته و میگوید: «از وقتی سقف پلها را برداشتند، پلها خیلی بی در و پیکر شدهاند. اصلا نمای زیبایی ندارند، برف و باران هم که میآید دیگر نمیشود از روی پل رد شد، چون آب در اطراف آن جمع میشود و تا زانو خیس میشویم.»
اشاره او به اتفاقی است که سال گذشته برایش روی یکی از همین
پلهای بدون سقف رخ داد و خیس شد. او در عین حال میپذیرد که پوشش زیاد
سقف، میتواند برای زنان خطرناک باشد: «بههرحال روی خیلی از پلهایی که
سقف داشت، افراد معتاد و کارتنخواب دیده میشد که بههرحال تردد زنان را
با مشکل مواجه میکرد، حالا هنوز هم برخی از پلها همینطور است و نه فقط
زنان که مردان هم میترسند رد شوند.»
این نظر همه زنان نیست. مریم مرتضوی یکی از آنهاست. او درحالیکه عرض پل را طی میکند میگوید: «به نظرم خیلی هم فرقی نکرده، سقفدار یا بیسقف. بهتر است به جای این کار، داخل پلها چراغ بگذارند که تاریک نباشد.» زن دیگری که با کیسههای خریدش پلههای پل را بالا میآید هم میگوید: «من همیشه از اینجا رد میشوم، خیلی احساس ناامنی نمیکنم، کسی بخواهد خفتگیری کند یا مزاحمت ایجاد کند، در خیابان و روز روشن هم این کار را میکند.»