کد خبر: ۷۱۱۸۲
تاریخ انتشار: ۰۱:۵۵ - ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ - 2015August 01
گفت‌وگويي صميمانه با عليرضا مرندي
شفا آنلاین>سلامت>۹ سال تکيه‌بر مسند وزارت بهداشت در سال‌هاي پرفرازونشيب جنگ و نابساماني‌هاي اجتماعي و بهداشتي آن سال‌ها، از او چهره آشنايي ساخته است. شهرت او نه‌فقط به سبب وزارت طولاني‌مدت اوست، که فعاليت‌ها، طرح‌ها و موفقيت‌هايش سهم بيشتري در اين شهرت دارند.

به گزارش شفا آنلاین او نماينده مردم در مجلس شوراي اسلامي است و رياست فرهنگستان علوم پزشکي را هم به عهده دارد. او استاد ممتاز دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي، برنده نشان دولتي درجه اول جمهوري اسلامي، جايزه بهداشت سازمان بهداشت جهاني و جايزه جمعيت سازمان ملل متحد است.
ريشه‌کني فلج اطفال، طرح و اجراي برنامه‌هاي کنترل جمعيت، رواج بحث ضرورت تغذيه با شير مادر و ارتقاي چشمگير سلامت مادر و نوزاد، ادغام آموزش پزشکي با عرصه ارائه خدمات بهداشتي درماني و تشکيل خدمات بهداشت و درمان و آموزش پزشکي از موارد موفق در کارنامه سي‌ساله مديريت اوست، اما آنچه امروز او را بيشتر از هر چيز ديگري به صدر اخبار برده است، برنامه و طرح کنترل جمعيت است.


 طرحي که در زمان رياست او در وزارت بهداشت طراحي و اجرا شد و حالا پس از 30 سال زنگ خطر جدي را به صدا درآورده است.خطر کم شدن جمعيت جوان و مولد به‌اندازه‌اي جدي است که مقام معظم رهبري رسماً وارد ماجرا شدند و خواستار حذف برنامه‌هاي کنترلي شدند.

پاي صحبت‌هاي دکتر مرندي نشستيم، از کودکي‌هايش تا دوران تحصيل و بعد سابقه طولاني‌اش در مناصب دولتي که هيچ‌وقت علاقه او را به طبابت اطفال کم نکرد.

Image result for ‫دکترمرندی وزیربهداری‬‎

تلاشي درخور توجه درزمينه سلامت مادر و نوزاد و ترويج و تشويق سازمان‌يافته و هدفمند درزمينه تغذيه با شير مادر که بسياري معتقدند، نسل دومي‌ها و سومي‌هاي بعد از انقلاب به‌نوعي مديون تلاش‌هاي او هستند.

آقاي دکتر، بزرگ‌ترين آرزوي دوران کودکي‌تان را به ياد مي‌آوريد؟

تا جايي که به ياد دارم، هميشه دوست داشتم دکتر شوم. باوجود اينکه از خانواده متوسط
رو به پايين بودم و مي‌ديدم که پول مشگل‌گشاي خيلي از قضايا است و از نداشتن آن در خانواده‌ام زجر مي‌کشيدم و به دليل طرز تفکر خانواده‌ام که از همان بچگي مي‌گفتند، بايد درس خواند تا به‌جايي رسيد، اين اعتقاد در من شکل‌گرفته بود که علم بهتر است؛ و تنها راه پيشرفت و تغيير شرايط هم ‌درس خواندن است.

پزشکي را به خاطر پول‌دوست نداشتم، چند دليل کودکانه داشتم، يکي آنکه پزشکي در محله ما بود که فردي بسيار دوست‌داشتني و محترم بود و بعد اينکه دايي‌اي داشتم که باهم در يک‌خانه زندگي مي‌کرديم و چند سالي از من بزرگ‌تر بود، چون او رشته پزشکي را دوست داشت و من هم او را خيلي دوست داشتم به اين رشته علاقه‌مند شدم.

آن زمان که امکان ارائه معرفي رشته‌ها به بچه‌ها وجود نداشت، همين چيزها عامل گرايش مي‌شد. شايد اگر بچه‌اي از خانواده‌اي متمکن بود، اين احتمال شناخت برايش وجود داشت، اما براي من چنين امکاني نبود.

ما به دليل بضاعت مالي ضعيفي که داشتيم، خيلي کم به پزشک مراجعه مي‌کرديم و مادرم سعي مي‌کرد، بيشتر با طبابت‌هاي سنتي و جوشانده ما را درمان کند. در کل، مردم خيلي کم به پزشک مراجعه مي‌کردند، مگر در بيماري‌هاي حاد؛ بنابراين تماس مردم با پزشک خيلي کم بود و معاينه هم خيلي باب نبود و شايد به خاطر تماس جسمي خيلي کم بين پزشک و کودک، بچه‌ها خيلي از دکتر مي‌ترسيدند، اما همان تنها دکتر محله ما، چنان خوش‌رو و مهربان بود که مرا مصمم مي‌کرد حتماً دکتر شوم.

درمجموع من هر چيزي که امروز دارم، مديون پدرومادرم هستم. آن‌ها مدام به فکر درس خواندن ما بودند. تنها يک‌بار در زندگي تنبيه شدم و آن‌هم سرمسئله درس بود.

يادم هست، وقتي پدرم اصرار من را درنرفتن به مدرسه ديد، يک سيلي به صورتم زد و گفت بايد به مدرسه بروي و درس بخواني. من مدرسه را دوست نداشتم و خوب واقعاً مدارس آن زمان جاي جذاب و دوست‌داشتني نبودند.

ولي با همان تنها سيلي که از پدرم خوردم تمام دوران تحصيلم را چه در مدرسه و چه بعدها در دانشکده پزشکي با جديت درس خواندم و هميشه دعاگوي پدر و مادرم هستم.

آن‌ها هم‌روي درس خواندن ما و هم ديانت و مسائل اجتماعي و اخلاقي خيلي تأکيد داشتند. در تمام طول عمرم يک کلمه دروغ از پدرم نشنيدم.

در تمام زندگي فکر مي‌کردم به‌دروغ نيازي نيست. احتياجي نبود پدرم بگويد بچه‌ها دروغ نگوييد، ما احتياجي به‌دروغ نمي‌ديديم و اين همان نکته مهمي است که پدرهاومادرهاي امروزي بايد در نظر بگيرند، يعني چيزي را که دوست دارند به بچه ياد بدهند، بايد در عمل نشان دهند نه صرفاً زباني بگويند.

به نظر مي‌رسد ،سختي‌ها و تنگناهاي زندگي براي شما پله ترقي بودند نه مانع؟


Image result for ‫دکترعلیرضا مرندی وزیربهداشت‬‎

مهم‌ترين عامل پيشرفت من در زندگي در درجه اول پدر و مادرم بودند و بعد سختي‌هاي زندگي.

به نظر من بي‌بهره بودن از امور دنيوي براي من، منفعت بود. اگر بعدها توانستم از حداقل پتانسيلي که خدا دروجود آدم‌ها مي‌گذارد، استفاده کنم به خاطر همين سختي‌هايي بود که کشيدم و آن‌ها من را ساختند. به همين دليل بود که هيچ‌وقت دوست نداشتم، بچه‌هايم دررفاه بيش‌ازحد زندگي کنند.

يادم هست، چند هفته قبل از امتحان ورودي دانشگاه، حصبه شديدي گرفتم. وقتي از اصفهان براي کنکور دانشگاه آمدم تهران، هنوز در دوران نقاهت بودم و چون وضع مالي‌مان خوب نبود، خيابان ناصرخسرو که از اتوبوس پياده شدم تا دانشگاه تهران پياده آمدم، چون حتي هزينه اتوبوس را هم نداشتم. درراه به‌شدت ضعف کردم يک نصفه نان سنگک خريدم که تا دانشگاه آن را خوردم و با چه ضعفي رسيدم تا دانشگاه و سر جلسه امتحان.

به نظر من سختي‌ها آدم را مي‌سازد، درحالي‌که رفاه او را هم از خدا و هم از بنده خدا دور مي‌کند. منتهي داشتن حداقل‌ها براي تکامل و رشد، مفيد و بعضاً ضروري است.

الآن وقتي به گذشته نگاه مي‌کنم، مي‌بينم تمام سه ماه تابستان‌هاي ما به دليل فقر و نبود امکانات کاملاً هدر مي‌رفت، چون پول خريد کتاب و حتي ثبت‌نام کلاسي را نداشتيم.

يادم هست دريکي از تعطيلات تابستاني، با پدرم رفتيم کتاب‌فروشي و کتابي که خيلي دوست داشتم را خريديم.

هنوز يک چهارراه دور نشده بوديم که به پدرم گفتم پشيمان شدم و برگشتيم و کتاب را پس داديم، چون مي‌دانستم تأمين پول کتاب براي پدرم سخت است و شايد غيرممکن است و از او خجالت کشيدم. من با همين شرايط درس خواندم و بعدها رشته پزشکي قبول شدم.

مهم‌ترين رويدادهاي زندگي‌تان که شايد به‌نوعي نقطه عطف زندگي حرفه‌اي و شخصي شما محسوب شود را چه مي‌دانيد ؟

من زندگي پرفرازونشيبي داشتم. اما شايد نقطه عطف زندگي‌ام دو اتفاق بود. ازدواجم و بعد پيروزي انقلاب اسلامي، که واقعاً مسير زندگي من را عوض کردند.

بعد از دوران سربازي باوجودي که شرايط مالي مناسبي نداشتم اما به‌طور کاملاً سنتي ازدواج کردم.دوست بسيار صميمي‌ام دکتر کلانتر معتمدي که از دوران دبيرستان و بعد دانشکده پزشکي باهم دوست بوديم، دختردايي همسرشان را معرفي کردند، که با يک مراسم بسيار ساده در منزل پدر عروس، زندگي مشترک ما شروع شد.

حتي شب عروسي، شام هم نداشتيم، يک مهماني عصرانه و ساده‌اي بود،که پدرخانمم تقبل کردند و من فقط هزينه لباس عروس را پرداختم.

در تمام اين سال‌ها ما با همان ساده زيستي، در کنار هم شاد و خوشبخت زندگي کرديم. بعدها همين رفتار پدرخانمم و همان مراسم ساده، الگوي من براي ازدواج فرزندانم شد. زماني که دختر بزرگم ازدواج کرد، باوجودي که وزير بودم، ولي يک مراسم ساده در خانه خودمان گرفتيم که حتي همسايه‌ها متوجه نشده بودند که در خانه ما عروسي هست. من هيچ‌وقت نه براي بچه‌هايم و نه بعدها براي نوه‌هايم، موافق مراسم عروسي پرهزينه و تشريفاتي نبودم.

دومين اتفاق مهم زندگي من انقلاب اسلامي بود که باعث شد من از آمريکا برگردم و مسير زندگي‌ام کاملاً تغيير کرد. البته اين به معني نديده گرفتن نقش پدرو مادرم نيست، که من معتقدم هرچه که من دارم مرهون وجود آن‌ها است.

Image result for ‫دکترعلیرضا مرندی وزیربهداشت‬‎

دوران دانشجويي سابقه فعاليت‌هاي انقلابي و محکوميت هم داشتيد؟

دوران محکوميت من کمتر از شش ماه بود. در آن سال‌ها فعاليت سياسي چندان مجاز و مقدور نبود. ما با عده‌اي دوستان در کوي دانشگاه دورهم جمع شده بوديم و تشکيلاتي شبيه به انجمن اسلامي ترتيب داده بوديم و از افرادي مثل شهيد مطهري، مرحوم مهندس بازرگان، آقاي راشد و... دعوت مي‌کرديم تا براي تعدادي از دانشجويان در کوي دانشگاه صحبت کنند.

از طرف ديگر تظاهرات دانشجويي هم وجود داشت که گردانندگان آن اغلب از افراد وابسته به جبهه ملي بودند. از بين بچه‌هاي گروه پزشکي تعداد کمي از دانشجويان در اين فعاليت‌ها شرکت داشتند و بيشتر بچه‌هاي دانشکده فني فعال بودند.

ساواک هم فعاليت خودش را داشت و چهره‌ها را شناسايي مي‌کرد تا اين‌که در يک‌شب به کوي دانشگاه ريختند و از روي ليستي که به همراه داشتند به سراغ افراد مي‌رفتند و آن‌ها را دستگير مي‌کردند. اسم من هم در اين ليست بود و ما را چند ماهي بازداشت کردند.

چطور آمريکا را براي ادامه تحصيل انتخاب کرديد؟

وضعيت مالي من زياد خوب نبود و در آن زمان براي دوره تخصص به دستيار حقوقي پرداخت نمي‌شد. مرحوم دکتر قريب که استاد بسيار ارزشمند من بودند، بدون اينکه از من سؤال و يا امتحاني کنند، به بنده نمره ?? دادند و گفتند: تو بيا پيش خود ما درس بخوان و تخصصت را بگير.

من در جواب گفتم: مشکل من کار است و هر جا رفتم نتوانستم شغلي پيدا کنم و به دليل وضعيت نامطلوب اقتصادي سال‌هاست نمي‌توانم ازدواج کنم. من آرزو داشتم کنار شما بمانم، اما امکانش نيست. ايشان گفتند: پس برو آمريکا و در آنجا ادامه تحصيل بده چون در آنجا وقتي مدرک آموزش تخصص را دريافت کني، حقوق هم مي‌گيري.

اين موضوع باعث شد جرقه اين ماجرا در ذهنم زده شود که درنهايت با طي کردن مراحل اداري و قبول شدن در آزمون به آمريکا رفتم و ادامه تحصيل دادم.

وقتي ما رفتيم هنوز از انقلاب خبري نبود، اما چون هم من و هم همسرم اعتقادات مذهبي داشتيم در اين زمينه فعاليت‌هايي داشتيم.

در آن روزها به‌اتفاق برخي از دوستان انجمن اسلامي پزشکان مقيم آمريکا و کانادا را تأسيس کرديم. اين انجمن نشريه‌اي هم داشت و پزشکان علاقه‌مندي که در آمريکا و کانادا تحصيل وزندگي مي‌کردند، در قالب اين انجمن دورهم جمع مي‌شدند.

چرا با توجه به موفقيت‌هايي که در آمريکا به دست آورديد، همه‌چيز را رها کرديد و به ايران بازگشتيد؟

خيلي حسرت مي‌خوردم که در انقلاب سهمي نداشتم. از ابتدا هم قصد من از رفتن، ماندن نبود. من رفتم تا درسم را بخوانم و بعد از گرفتن تخصص به کشور برگردم، ولي بعد از فوق تخصص استاديار و سپس دانشيار شدم و رئيس بخش کودکان و بخش مراقبت‌هاي ويژه نوزادان و سال‌هاي آخر هم مطب بسيار موفقي هم داشتم.

ماه‌هاي آخر اقامتم در آمريکا به‌صورت مرتب و از طريق راديو و تلويزيون انقلاب را پيگيري مي‌کرديم. وقتي خبر پيروزي انقلاب اعلام شد، من و همسرم تصميم به بازگشت گرفتيم. روزي که وارد کشور شديم، مصادف بود با روز اشغال لانه جاسوسي.

وقتي من در آمريکا بودم، به دليل رياستم بر انجمن اسلامي مرتب برايم نامه مي‌آمد،ما به شما و تخصص شما نياز داريم. من به‌عنوان رئيس انجمن اسلامي پزشکان مقيم آمريکا و کانادا به رئيس بهداري وقت مرحوم دکتر سامي، نامه نوشتم که ما تعدادي پزشک علاقه‌مند به فعاليت در ايران هستيم که ايشان در پاسخ به ما گفتند: شما همان‌جا بمانيد چون ما امکانات لازم را در اختيار نداريم، اما ما علي‌رغم عدم تشويق ايشان به ايران آمديم.

همسرم که کمي زودتر به ايران آمده بود مدارک من را به دانشگاه‌ها و مراکز پزشکي مختلف ارائه داده بود، که همه آنها گفته بودند: ما نيازي به ايشان نداريم. با اين تفاسير من برگشتم و مدتي هم بيکار بودم.

چطور وارد کارهاي اجرايي و بعدها به وزارت بهداشت رسيديد؟

يک‌شب پسرعموي دکتر فاضل (وزير وقت بهداري) من را در خيابان ديدند و به منزل دعوت کردند. آن شب عده‌اي ديگر از دوستان هم در منزل ايشان حضور داشتند مثل آقا دکتر زر گرو آقاي دکتر ولايتي. همان‌طور که داشتيم صحبت مي‌کرديم، تلفن زنگ زد و مرحوم شهيد بهشتي با آقاي دکتر زرگر صحبت کردند.

Image result for ‫دکترمرندی‬‎

ايشان به دکتر زرگر گفتند: من از شوراي انقلاب تماس مي‌گيرم، ما مي‌خواستيم دکتر عباس شيباني را به‌عنوان وزير بهداري انتخاب کنيم، اما چون وزير کشاورزي نداشتيم، وزارت کشاورزي را به ايشان سپرديم. شما (دکتر زرگر) قبول مي‌کنيد وزير بهداري شويد؟ ايشان هم پذيرفتند و به ما گفتند: من وزير شدم و شما بايد بياييد و به من کمک کنيد. هرکس زمينه‌اي را که مي‌توانست به دکتر زرگر کمک کند، تشريح کرد تا اينکه نوبت به من رسيد. من گفتم: کارهاي آموزشي و پژوهشي را تقبل مي‌کنم اما نمي‌توانم وارد کارهاي مديريتي شوم. ولي آقاي زرگر از من خواست، انجمن حمايت از کودکان را که متعلق به يکي از اقوام شاه بود، مديريت کنم.

باوجود اصرارهايي که وجود داشت من اين موضوع را قبول نکردم، چند روز بعد، حکم رياست را خدمت آقاي زرگر بردم و از ايشان عذرخواهي کردم. وقتي مي‌خواستم از در اتاق خارج شوم، آقاي دکتر زرگر گفتند: از اين به بعد اگر جايي رفتي، نگو به خاطر جمهوري اسلامي به ايران برگشتم، بگو به خاطر خودم برگشته‌ام.

اگر به خاطر انقلاب آمده‌اي، انقلاب مي‌خواهد تو پشت ميز بنشيني و قلم بزني. اين صحبت برايم مثل يک شوک بود و ديگر نمي‌دانم چه شد که پشت ميز رياست انجمن حمايت از کودکان نشستم. يکي ـ دو ماه بعد از من خواستند، قائم‌مقام معاون آموزشي وزارت بهداري شوم و بعدازآن هم معاون آموزشي ـ پژوهشي وزارت بهداشت شدم و بعدها هم که وزارت بهداشت.

زماني که طرح کنترل جمعيت را شروع کرديد، فکر مي‌کرديد روزي از اجراي آن پشيمان شويد و به قول خودتان مايه عذاب وجدانتان شود؟

اين طرح در زمان خودش، همان‌طوري که مقام معظم رهبري فرمودند، بسيار به‌جا و درست بود.

اگر من بازهم در شرايط آن روزها قرار بگيرم، با توجه به شرايطي که داشتيم، کمبود شديد مواد غذايي و سوخت، محدوديت‌هاي شديد آموزش‌وپرورش و مسائل بهداشتي و درماني که مطلقاً پاسخگوي نيازهاي جامعه نبوديم و از همه مهم‌تر جنگي که تمام امکانات و هزينه‌ها را مي‌بلعيد و معلوم نبود چقدر طول مي‌کشد، باز همين طرح را اجرا مي‌کردم اين طرح در زمان خودش بسيار به‌جا و درست بود اما اشکال اين بود که رصد نشد و وقتي به هدف رسيديم، طرح را تمام نکرديم و امروز دچار عذاب وجدانم که چرا طرح ادامه پيدا کرد. آن زمان رشد جمعيت ?/? درصد بود.

اين ميزان طبق محاسبه جمعيت شناسان به اين معنا بود که جمهوري اسلامي هر هفده هجده سال، جمعيتش دو برابر مي‌شود.

در آن زمان از عهده ارائه خدمات با اين رشد جمعيت برنمي‌آمديم. مدارس يک‌طرفه ما دو شيفته و سه‌شنبه و بيشتر شد، فرزند ما که براي ادامه تحصيل به مدرسه مي‌رفت، امکان داشت به تحصيلاتش لطمه وارد شود، معلم به‌جاي اينکه يک دوره را پوشش دهد، بايد چند نوبت آموزش مي‌داد و درنتيجه معلم فرسوده مي‌شد و دانش‌آموز زمان کمتري براي درس مي‌گذاشت، آموزش عالي ما در آن زمان گسترشي پيدا نمي‌کرد، تغذيه افراد کوپني بود، مسئله اشتغال افراد وجود داشت، وقتي جوانان ما نمي‌توانستند شغل داشته باشند طبيعتاً وقتي جمعيت دو برابر مي‌شد اين امکان سخت‌تر مي‌شد، درحالي‌که مملکت در حال جنگ هم بود.

وزير برنامه‌وبودجه دولت وقت در آن زمان اذعان داشت از عهده هزينه‌هاي جمعيت بر نخواهد آمد. در آن زمان ايتاليا ??? سال فرصت داشت تا جمعيت خود را دو برابر کند. وقتي ما در آن زمان نمي‌توانستيم نياز مردم را تأمين کنيم چطور مي‌توانستيم در ?? سال بعد براي کشوري با دو برابر جمعيت برنامه‌ريزي داشته باشيم و نيازهاي مردم را تأمين کنيم؟ لذا ممکن بود مسائل و مشکلات امنيتي هم پيدا کنيم. اگر به‌جاي جمعيت ?? ميليون کنوني ??? ميليون جمعيت داشتيم، مسائل و مشکلات اقتصادي و اشتغال که الآن با آن درگيريم چه مي‌شد؟ آبي که الآن مي‌گوييم نداريم در آن صورت چه مي‌شد؟

شما با موضع دولت آقاي احمدي‌نژاد، در خصوص طرح افزايش جمعيت، موافق بوديد؟

طرحي که زمان دکتر احمدي‌نژاد اجرا شد بر اين اساس بود که به هر نوزادي که به دنيا مي‌آيد، يک سکه بدهد؛ علت مخالفت من اين بود که معتقد بودم، اين کار محرومان را تشويق مي‌کند که باوجود فقر بچه‌دار شوند و فقر بنگلادشي و آفريقايي را ترويج مي‌دهد.

ما بايد دنبال اين باشيم که جوان‌هاي تحصيل‌کرده‌مان ازدواج کنند و بچه‌دار شوند. بايد به فکر کيفيت نسل آينده هم باشيم تا کودکاني سالم و توانا به دنيا بيايند.

همچنان در خصوص صحبت‌هاي دکتر احمدي‌نژاد، همان نگراني رادارم و معتقدم اگر به محرومان فشار بياوريم که بچه‌هاي بيشتر بياورند، آن‌ها با فقر و فلاکت بزرگ مي‌شوند.

در حال حاضر بچه‌هايي داريم که نمي‌توانند در مقاطع راهنمايي و دبيرستان تحصيل کنند. اين‌ها محروماني هستند که در زباله‌ها دنبال روزي و غذا مي‌گردند، ما که نمي‌دانيم اين بچه‌ها بعداً چه سرنوشتي خواهند داشت. البته توجه داشته باشيد که اين‌ها، فقط نظرات شخصي من است و به اين معني‌ نيست که قطعاً درست است.



Image result for ‫دکترعلیرضا مرندی وزیربهداشت‬‎

يک نکته را هم در نظر بگيريد، به اعتقاد بسياري از کارشناسان و جمعيت شناسان يکي از دلايل مهمي که باعث و عامل سرعت‌دهنده به کاهش چشمگير جمعيت در ايران شد، افزايش سواد زنان است؛ 37 درصد زنان ايران سال 57 باسواد بودند و سال 85 حدود 90 درصد آن‌ها باسواد شدند.

شاخص‌هاي بهداشتي که من به آن افتخار مي‌کنم به خاطر کارهايي است که نظام کرده است هرچند که سواد زنان منجر شده است که دير ازدواج کنند؛ دير بچه‌دار شوند و کم بچه بياورند اما منظورم اين است که يکي از دلايل کاهش جمعيت سواد زنان است.

به نظر من کاهش نرخ رشد ،بدون ترديد با وضعيت اقتصادي شروع‌شده است و قطعاً اقتصاد به‌شدت مهم است، اما کافي نيست. براي اينکه مثلاً آدم‌هاي توانمند ازنظر علمي و مالي، در حال حاضر عموماً يا فرزند ندارند و يا اينکه يکي، دو فرزند دارند.

بنابراين در حال حاضر، فقط مسائل اقتصادي نيستند که بر کاهش نرخ رشد جمعيت مؤثرند و مسائل فرهنگي هم دخيل شده است. اين مسئله را هم نمي‌توان با نوشته و دستور حل کرد.

همه ما به‌شدت متعهديم که اين مسئله با توجه به تأکيدي هم که حضرت آقا مطرح کرده‌اند، بسيار خوب از کار دربيايد و همه بايد نه‌تنها براي اجرايي شدن آن کارکنيم، بلکه بايد کاري کنيم که حرف آقا هم بر زمين نماند.

ما مي‌توانيم فرهنگ انقلاب را که متأسفانه بعد از جنگ، تغيير کرد و کمرنگ شده را دوباره پياده کنيم، و ساده زيستي را تشويق کنيم. در حال حاضر 12 ميليون جوان در سن ازدواج قرار دارند که مي‌توانند 6 ميليون زوج را تشکيل دهند؛ اين افراد اگر در سال‌هاي اول و دوم بچه‌دار شوند و بچه‌هاي آن‌ها بچه‌دار شوند، مي‌توانيم در بحث جمعيت جهشي ايجاد کنيم. از طرف ديگر ما بايد بدانيم که چگونه فرزندانمان را تربيت کنيم. در درجه اول بايد کاري کنيم که نخبگان ازدواج کنند و آن‌ها را تشويق کنيم به بچه‌دار شدن.

از زماني که نطفه منعقد مي‌شود فقط به فکر رشد جسماني کودک نباشيم و روي تکامل کودکان، از سال‌هاي اول زندگي به‌شدت سرمايه‌گذاري کنيم. به نظر من اهميت پيش‌دبستاني از دبستان و دبيرستان بيشتر است. بايد به مسئله تحصيل و کيفيت زندگي فرزندانمان اهميت دهيم. ما در اين زمينه، سلامت معنوي را آغاز کرده‌ايم و هدفمان اين است که خانواده‌ها را با اين موضوع آشنا کنيم تا بتوانند معنويت را از زمان طفوليت به فرزندان خود آموزش دهند.

يکي از شبهاتي که در خصوص اين طرح مطرح است اين است که مي‌گويند اساس اين برنامه طرحي از سازمان ملل بوده است. چقدر اين مسئله درست است ؟

سازمان ملل بايد به طريقي اين امر را به ما ابلاغ مي‌کرد. نمايندگان سازمان ملل درزمينه بهداشت در آن زمان اصلاً در ايران حضور نداشتند. در اوايل انقلاب حتي با دفتر سازمان جهاني بهداشت نيز قطع رابطه بوديم. سال‌هاي بعد ارتباط مجدد با سازمان جهاني بهداشت را من برقرار کردم.

دفتر شرق مديترانه سازمان جهاني بهداشت که ما تابع آن بوديم و با آن کار مي‌کرديم، رئيس آن تا سه سال قبل براي ?? سال فردي از عربستان سعودي بود که مخالف سرسخت سياست‌هاي تنظيم خانواده بود و همواره من را زير سؤال مي‌برد که براي چه سياست‌هاي تنظيم خانواده را اجرا مي‌کنيد. تنها اختلافي که با اين آدم داشتم درزمينه سياست‌هاي کنترل جمعيت بود و در زمينه‌هاي ديگر بهداشتي اتفاق‌نظر داشتيم.

کدام وزير مي‌آيد ببيند سازمان ملل در مورد مسئله‌اي چه مي‌گويد و بخواهد آن را اجرا کند؟ وقتي من به‌عنوان معاون وزير در روستاها و مناطق محروم از عهده ارائه خدمات برنمي‌آمدم و مي‌ديدم روزبه‌روز جمعيت ما افزايش مي‌يابد درحالي‌که امکانات و خدمات ما اندک و محدود بود، به اين فکر افتادم که چه کنيم.

اين طرح و پيشنهاد از فردي بود که خود مشاهداتي داشت و دلسوزي داشت. بنده قبل از اينکه وارد مسئوليت‌هاي انقلاب اسلامي بشوم اصلاً نمي‌دانستم سازمان بهداشت جهاني کجاست. من استاد دانشگاهي در آمريکا بودم، وقتي به ايران آمدم و وارد جامعه شدم و مشکلات را ديدم درصدد حل مشکل برآمدم. يکي از راه‌حل‌هايي که براي حل مشکلات بهداشتي به ذهنم رسيد تأسيس شبکه بهداشت و درماني بود تا به مردم ارائه خدمت بدهيم. با افزايش جمعيت ديدم نه مي‌توان به مردم نان و غذا داد و نه مي‌توان در آموزش، بهداشت و … ارائه خدمت کرد.

درنهايت به فکر راه چاره افتادم. اگر طرح سياست‌هاي کنترلي بد بود، بعد از ?? سال داريم به اين امر اذعان مي‌کنيم؟ اگر طرح بدي بود چرا دولت تصويب کرد؟ اگر بد بود چرا مورد تصويب مجلس قرار گرفت؟ اگر بد بود چرا شوراي نگهبان اين طرح را تصويب کرد؟

به نظر شما کاهش رشد جمعيت،آن‌قدر جدي هست که باروري را در هر سني تشويق کنيم؟

به نظر من بايد به اين ديدگاه برسيم که جامعه مهم‌تر از فرد است. وظيفه هر فرد در قبال جامعه در اولويت است، مثل همان ديدگاهي که رزمنده‌ها در جنگ داشتند. مثل ميدان مين است، بايد خودت رو به خطر بيندازي براي يک منفعت اجتماعي بزرگ‌تر.

مسئله جمعيت هم در حال حاضر چنين وضعيتي دارد .اگر اين کاهش جمعيت، جامعه را به خطر بيندا رد من به‌عنوان يک فرد وظيفه‌دارم آن را در اولويت قرار دهم. به‌عنوان يک نمونه دختر خود من وقتي احساس خطر کرد و در لبيک به دعوت مقام معظم رهبري در سن 42 سالگي بچه‌دار شد.

يعني شما ازنظر پزشکي باروري در سن 40 سالگي به بالا را تأييد مي‌کنيد؟

علم پزشکي اين سن را نمي‌پذيرد، ولي در شرايطي که نسل بعدي درخطر باشد، بايد ريسک و مخاطره آن را پذيرفت و براي کشور اين فداکاري را کرد.

ازنظر پزشکي هيچ مرگي را نمي‌توانيد بپذيريد، ولي در شرايط خاصي مثل جنگ همه‌چيز تغيير مي‌کند. چون يک نفع اجتماعي است و بايد کليت را ديد و پذيرفت.

ولي به نظر من احتياجي به اين کار نيست. ما 11 ميليون جوان در سن ازدواج داريم، که در بهترين شرايط براي بچه‌داري هستند، اين اشتباه بزرگي است اگر اين جمعيت را رها کنيم ونديده بگيريم و روي جمعيت مسن‌تر سرمايه‌گذاري کنيم.

اگر شرايط ازدواج آن‌ها را فراهم کنيم هم به افزايش جمعيت کمک کرديم و هم از بسياري از انحراف‌ها و آسيب‌هاي اجتماعي جلوگيري کرديم. من همچنان معتقدم که بايد خانواده‌هاي تحصيل‌کرده را به فرزند آوري تشويق کرد. خانواده‌هاي نخبگان و تحصيل‌کردگان در حال حاضر يا بچه ندارند و يا يکي، دو فرزند دارند.

بچه‌هاي اين خانواده‌ها نيز طبيعتاً ازنظر ضريب هوشي بالاترند، ضمن اينکه پدر و مادرهاي اين خانواده‌ها هم درک و امکانات بيشتري براي تربيت فرزندانشان دارند.

تيزهوشي هم مسئله‌اي است که هم به‌صورت ارثي و هم از محيط خانواده منتقل مي‌شود. تمام اين مقولات نيز در مقابل اين واقعيت قرار دارد که اين افراد هم‌اکنون يا ازدواج نمي‌کنند و يا اينکه يک فرزند بيشتر ندارند، بايد روي اين قشر از جامعه سرمايه‌گذاري کنيم تا نسلي با ضريب هوشي بالا به وجود بيايد .

زندگي حرفه اي در يک نگاه

سمت‌ها: استاد دانشگاه؛ رئيس فرهنگستان علوم پزشكي جمهوري اسلامي ايران؛ عضو بورد كودكان (از سال 1359)؛ عضو بورد نوزادان (از سال 1367)

سوابق علمي و اجرايي: دانشيار دانشگاه رايت استيت امريكا؛ رئيس بخش كودكان و رئيس بخش NICU و رئيس كميته مرگ‌و‌مير perinatal بيمارستان دانشگاه مزبور؛ معاون آموزش، معاون درمان، معاون بهداشت وزارت بهداري؛ رئيس بخش كودكان بيمارستان طالقاني؛ مدير گروه كودكان دانشگاه؛ وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي (9 سال)؛ عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي (8 سال)؛ پژوهش‌ و فعاليت درزمينه تغذيه، سلامت و بيماري‌هاي نوزادان و كودكان؛ بهداشت، جامعه نگري عوامل اجتماعي و عدالت در سلامت؛ ايجاد شبكه بهداشتي- درماني، تنظيم خانواده، خودكفايي نيروي انساني پزشكي، شير مادر

تقديرنامه‌ها: جايزه جمعيت سازمان ملل متحد (1999)؛ جايزه سازمان جهاني بهداشت (2000)؛ نشان دولتي درجه‌يک خدمت جمهوري اسلامي ايران (1379)؛ چهره ماندگار (1382)؛ چهره ماندگار استان اصفهان (1387).

آثار علمي و تأليفات: تأليف 15 و ترجمه 3 كتاب، 89 مقاله در نشريات فارسي و 8 مقاله در نشريات بين‌المللي

نظام پزشکي

عضو پزشکي ايالت اوهايو - آمريکا

عضو Executive Board بيمارستان ميامي ولي آمريکا

رئيس کميته مرگ‌ومير مادران و نوزادان بيمارستان «ميامي ولي» (دانشگاه رايت استيت) آمريکا

عضو آکادمي طب کودکان آمريکا

عضو قسمت پري نتال آکادمي کودکان آمريکا

عضو مؤسس و مسئول انجمن اسلامي پزشکان ايراني مقيم آمريکا و کانادا

برخي از مسئوليت‌هاي دکتر مرندي در ايران:

Image result for ‫دکترعلیرضا مرندی وزیربهداشت‬‎

دانشيار دانشگاه شهيد بهشتي سال 1358

رئيس ستاد برنامه‌ريزي سياست داروئي کشور - وزارت بهداري (سابق) – سال 1358

عضو شاخه پزشکي ستاد انقلاب فرهنگي – سال 1359

قائم‌مقام معاون آموزشي و پژوهشي وزارت بهداري (سابق) بهمن 1358 تا ارديبهشت 1359

معاون آموزشي و پژوهشي وزارت بهداري (سابق) ارديبهشت سال 1359 تا مرداد 1359

معاون امور درمان وزارت بهداري (سابق) مرداد 1359 تا بهمن 1359

عضو گروه پزشکي ستاد انقلاب فرهنگي –از سال 1360

قائم‌مقام وزير و عضو ستاد هماهنگي، نظارت بر گسترش و ايجاد شبکه بهداشتي - درماني کشور –سال 1361

عضو شوراي برنامه‌ريزي بهداشت و درمان و نيروي انساني پزشکي - وزارت بهداري (سابق) – سال 1361

معاون امور بهداشتي وزارت بهداري (سابق) بهمن 1361 تا مرداد 1363

وزير بهداري (سابق) مرداد 1363 تا شهريور 1364

وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشکي از شهريور 1364 تا شهريور 1368

معاون بهداشت و درمان ستاد فرماندهي کل قوا 1367 تا 1368

عضو ستاد فرماندهي کل قوا و معاون بهداشت و درمان ستاد فرماندهي کل قوا -1368-1367

درجه استادي 1368

عضو شورايعالي انقلاب فرهنگي از 1364 تا شهريور 1368

مشاور وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشکي از شهريور 1368 تا 1371

وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشکي مرداد 1372 تا مرداد 1376

عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي از مرداد 1372 تا مرداد 1376

عضو هيئت نظارت و ارزيابي فرهنگي و علمي (شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

عضو کميسيون بهداشت مجلس - 1387

عضو فرهنگستان علوم پزشکي جمهوري اسلامي ايران

رييس فرهنگستان علوم پزشکي - 1389

برخي از جوايز دکتر عليرضا مرندي:

جايزه جمعيت سازمان ملل متحد (سال 1999)

جايزه بنياد دکتر شوشاي سازمان جهاني بهداشت(سال 2000)

نشان دولتي درجه اول خدمت جمهوري اسلامي ايران (1379)

برگزيده همايش چهره ماندگار سال 1382

مرندي درزمينه تأليف و نگارش اين آثار هم نقش داشتند.

سلامت در جمهوري اسلامي ايران (1150 صفحه سال 1377)

بهداشت

اخلاق پزشکي

تغذيه با شير مادر

راهنماي ايمن‌سازي

نوزادان

تغذيه شيرخواران

دانستني‌هاي تغذيه شيرخواران

تغذيه در سال دوم زندگي

راهي به‌سوي تغذيه و رشد بهتر کودکان

تغذيه از 6 تا 12 ماهگي

راهنماي تغذيه با شير مادر

نظارت بر ترجمه كتب و مقالات عديده ازجمله:

فصل‌هاي مختلف كتاب كودكان نلسون

كتاب احياء نوزادان

كتاب تغذيه شيرخواران (اصول فيزيولوژيک)

نگارش ده‌ها مقاله، عمدتاً درزمينه تغذيه و سلامت نوزادان و كودكان، ازجمله:

علل قطع زودرس تغذيه با شير مادر در بين مادران تهراني

مطالعه الگوي تغذيه شيرخواران در جمهوري اسلامي ايران

مطالعه دانِش، نگرش و عملكرد كاركنان بهداشتي درزمينه تغذيه شيرخواران

احياء نوزادان

تغذيه نوزاد نارس

نكات علمي تغذيه باشير مادر

تغذيه شيرخواران

شير ناكافي مادر

تغذيه نوزاد

عفونت TORCH

تنظيم درجه حرارت نوزاد

تغذيه با شير مادر و بقاء كودكان

هيپوترمي

چگونگي تغذيه با شير مادر

باورهاي غلط در مورد تغذيه با شير مادر

چگونه كودكان دچار سوءتغذيه را شناسايي كنيم

عفونت نوزادان

هيپوگلسيمي نوزادان

تأثير داروها برجنين و نوزاد

جنين و ارتباط متقابل آن با مادر

بيماري‌هاي تنفسي نوزاد

هيپوكلسمي نوزاد

اختلالات الكتروليتي نوزاد

دزيدراتاسيون

مراقبت از نوزادان

منافع رواني تغذيه با شير مادر

اصول تغذيه با شير مادر

وضعيت مادر و فرزند در تغذيه با شير مادر

سپید‍‍


نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: