شفا آنلاين:اجتماعي>آسيب هاي اجتماعي-آسيبهاي اجتماعي نظير فرار از خانه؛ زمينهها و ابعاد مختلفي دارند. فرار دختران از منزل يك پديده چند علتي است كه ريشههاي آن را ميتوان در فقر اقتصادي و فرهنگي، از هم پاشيدگي خانوادگي، طلاق يا جدايي عاطفي والدين، وجود ناپدري يا نامادري، اعتياد، رفاه و آزادي بيش از حد، دوستان ناباب، مشكل اخلاقي در خانواده، ازدواجهاي تحميلي، وجود شكاف بين نسلها و اختلافات بين والدين و فرزند و... جستوجو كرد.
به گزارش شفا آنلاين، شاید بگویید زمانش که برسد، دختر و پسر فرقی ندارند. از خانه فرار میکنند! شاید هم درست باشد. اما در جامعه ما دخترانفراری موضوع جدیتری نسبت به پسرانفراری هستند. خانواده اگر نتواند جوابگوی نیازها و احساسات جوانان باشد، مقدمه و بستری خواهد بود برای آنچه که ما بدان معضل فرار از خانه میگوییم. اینکه بگوییم فرزندان مقصرترند یا والدین، جامعه موثرتر است یا سیاستگذاریهای غلط! همه و همه نیاز به تأمل و دقت است. پیرامون این مسائل تاکنون بارهاوبارها مطالبی نوشته شده است. اما کار روزنامهنگاران گویی فقط نوشتن است. گویی باید هربار، آموختههایی را یادآوری کرد. راههایی را شناخت. آسیبهایی را برملا کرد تا چاره کار را به چارهسازان شناساند. يك تحقيق دانشجويي نشان ميدهد، فرار از منزل در ايران بهدلايل متعددي ازجمله بدرفتاري والدين و سرپرستان، شيوههاي فرزندپروري سهلانگارانه يا مستبدانه، اختلاف شديد بين والدين و اعضاي خانواده، تكوالدي، بيسرپرستي، وجود ناپدري يا نامادري، اعتياد، جدايي و فوت زودهنگام والدين، مشكلات اجتماعي-اقتصادي، رشد سريع جمعيت، تغييرات فرهنگي، فرصت اندك شغلي و سطح پايين تحصيلات صورت ميگيرد.
شاید در ايران نوجوانان ١٣ الي ١٨ ساله، بخش عمدهاي از فراريان از منزل را تشكيل ميدهند. خانوادههاي دختران فراري بهنسبت دختران عادي، داراي كشمكش و تعارضات شديد، فقر ارتباطي، عدم صميميت، عدم حمايت، عدم نظارت و در برخي موارد مبتلا به آسيبهايي از قبيل اعتياد، جدايي و شيوههاي افراطي مستبدانه يا سهلگيرانه هستند. همچنين چنين دختراني داراي ويژگيهايي از قبيل تمايل به سلطهگري، برونگرايي، تهور، تخيلگرايي، آزمايشگري، خلقيات متفاوت دورهاي، قضاوتهاي ضعيف، مشكلات ذهني و هيجاني هستند و درحاليكه دچار بياعتمادي و بدگماني اوليه هستند در مراحل بعدي، بهراحتي توسط سايرين تحتتاثير قرار ميگيرند.
بهنظر ميرسد نوجواني كه در خانوادهاي پرتشنج و پريشان پرورش مييابد، به مرور احساس امنيت و آرامش خود را از دست ميدهد و احتمالا به اين نتيجه ميرسد كه كانون خانواده، فضاي مطلوب و خوشايندي نيست كه معمولا وي در مراحل اوليه به منزل بستگان و دوستان پناه ميبرد تا بلكه آنها را واسطه حل مشكلات خود قرار دهد، اما چنانچه آنها در دسترس نباشند يا نوجوان را به علل گوناگون نپذيرند و از او حمايت نكنند، باعث ميشود كه فرد به اشخاص و مكانهاي ديگر گرايش پيدا كند. براساس تحقيقي كه روي ١١٠دختر با سابقه فرار از منزل كه ٣٠نفر آنها در اماكن عمومي، ٤٠ نفر در مراكز بازپروري دختران بهزيستي و ٤٠ نفر در زندانها با همكاري معاونت پژوهشي دانشگاه علوم بهزيستي توانبخشي صورت گرفته، ٦/٩٢درصد اين دختران سابقه دستگيري پس از فرار، ٦٨درصد داراي سابقه گريختن، ٤٤درصد سابقه تحويل به مراكز بهزيستي و ٧درصد سابقه زندان دارند.
٩/٣٨درصد اين دختران بدون داشتن هيچ برنامهاي براي تامين مخارج و ٥٠درصد بدون داشتن هيچ سرپناه مشخصي براي سكونت پس از فرار (حداقل شبها) از منزل ميگريزند، ٢/٣٥درصد اين دختران با برداشتن پول از منزل، ٤/٢٠درصد با كاركردن، ٧/٣درصد با قرضكردن، ٦/٥درصد با سرقت، ٤/٧درصد با خريدوفروش موادمخدر و... روزهاي پس از فرار را به شب ميرسانند. تحقيقات كارشناسان روي دختراني كه از خانه فرار كردهاند بيانگر اين امر است كه اكثر قريب به اتفاق آنها از طرف سرپرست يا ساير اعضاي خانواده حداقل بهوسيله يكي از رفتارها كه شامل كتكزدن، توهينكردن، مراقبت شديد، زندانيكردن، مسخرهكردن و يادآوري مكرر اتفاقات گذشته، آزارديده و فقط ١٤درصد نمونهها با برخورد مناسب والدين پس از بازگشت مواجه ميشوند.
درمجموع يافتههاي اين تحقيق نشان ميدهد كه اين دختران به خانههايي بازگردانده شدهاند كه شرايط قبلي منجر به فرار آنها تغيير نكرده و خانوادهها نيز فاقد مهارتهاي لازم براي برخورد با اين دختران بودهاند. بهرغم اينكه مسئولان و متوليان امر خبر از جمعآوري و ساماندهي اين دختران ميدهند اما با اين حال معضل دختران فراري هر روز پررنگتر شده و هر ساله نيز با روند تصاعدي مواجه ميشود؛ گويي از هر طرف كه اين دختران جمعآوري ميشوند، از سوي ديگر به تعداد آنها افزوده ميشود. امروزه در اكثر كشورهاي جهان فرار از خانه به يك معضل جدي اجتماعي تبديل شده است. براساس آمار سازمان بهداشت جهاني، سالانه يك ميليون نوجوان ١٩- ١٣ ساله از خانه فرار ميكنند كه ٧٤درصد آنها دختر هستند. در ايران نيز مسأله فرار دختران بهعنوان يك معضل مطرح است.
عوامل موثر و تأثير خانواده بر فرار دختران
جامعهشناسان معتقدند، پدیدههای اجتماعی همچون حلقههای زنجیر بههم متصل و وابستهاند، بهطوریکه افزایش نرخ آسیبهایی چون طلاق، بیکاری و اعتیاد منجر به افزایش آسیبی نظیر فرار دختران میشود. یکی از مهمترین آسیبهایی که ممکن است گریبانگیر دختران یا حتی زنان شود، معضلی به نام فرار از خانه است که امروزه بیش از گذشته با آن مواجه هستیم، بهطوریکه این آسیب نهتنها خود شخص بلکه خانواده و جامعه را تحتتأثیر خود قرار میدهد.
فرار دختران درواقع تعرض به قاعده کهن و مرسوم زمانهای دیروز و امروز است که نه خانه را محل امن و آرامش و آسایش میداند و نه محلی که باید از آن گریخت. این تعرض و جدال جامعه را تحریک کرده و آشفتگیهای خاصی را دامن میزند. براي فرار يك دختر از منزل، چند مقدمه لازم است تا يك دختر؛ امنترين محيط زندگياش را ترك كند. علتهاي مهم و طولانيمدت ميخواهد و اين علتها بيشتر به شرايط زندگي دختران در خانواده بازميگردد.
رفتار اعضاي خانواده با هم نيز در اين راستا بسيار تأثيرگذار است، به ويژه رفتار مادر براي دختر. (زيرا بيشتر تربيت دختران زير نفوذ مادر است و تربيت پسران تحت نفوذ پدرها).
اگر نوجوان در خانواده جذب نشود و از طريق محبت؛ ارزشمند نشود برعكس مورد تمسخر، تحقير و تنبيه قرار گرفته يا طرد شود، بستري فراهم ميشود كه به شكل افراطي به سمت افرادي برود كه او را مورد حمايت و توجه قرار دهند كما اينكه ممكن است اين فرد يك سوداگر باشد كه نوجوان رانده از خانواده را بهفساد بكشاند.
فرار اين معاني را پيدا ميكند كه من جايگاهي در خانواده ندارم؛ معلوم نيست كي هستم لذا بيرون از خانه شرايط بهتري پيدا ميكنم، فرار ميكنم تا به والدينم صدمه بزنم، انتقامگيري براي او هدف ميشود تا يك جاي امن عاطفي ديگري بيابد.
انواع فرار
انجمن پزشكي نوجوانان؛ فرار را به چندين گروه كه ممكن است با يكديگر همپوشي داشته باشند، تقسيم كرده است.
١- فراريهايي موقتي كه بعد از يكي، دو روز به خانه برميگردند.
٢- فراريهايي كه بهمدت طولاني خانه را ترك كرده و تبديل به فراريهاي كهنهكار و بچههاي خياباني ميشوند.
٣- راندهشدهها كه والدين آنها را طرد کرده و مجبور به ترك خانه ميكنند.
٤- جوانان سازمانيافته كه بهدليل فقدان خانواده در پرورشگاهها و موسسات زندگي ميكنند و بهدليل عدم تحمل شرايط آنجا اقدام به فرار ميكنند.
فرار از خانه پديده پيچيدهاي است كه نتيجه تعامل مجموعهاي از عوامل خانوادگي، روانشناختي و اجتماعي است.
رويكردها
دو رويكرد نظري مهم در زمينه فرار دختران (رويكرد انگيزشي و رويكرد شخصيتي) است؛ رويكرد اول، انگيزههاي فرار از خانه را مورد بررسي قرار ميدهد درحاليكه رويكرد دوم، به بررسي ويژگيهاي شخصيتي و روانشناختي نوجوانان فراري ميپردازد.
رويكرد انگيزشي
با توجه به بكارگيري رويكرد انگيزشي درمورد دختران فراري انگيزههاي آنها به دو نوع طبقهبندي ميشود:
- «فرار از وضعيت نامناسب خانواده» بهعنوان مثال تعارضات و اختلافات خانوادگي.
- «فرار براي رسيدن به اهداف خاص» براي مثال روابط عاشقانه و رمانتيك، گشتوگذار، ارتباط جنسي و...
رويكرد شخصيتي
در اين رويكرد، توجه به خصوصيات شخصيتي بهعنوان توضيحي براي رفتار فرار از خانه درنظر گرفته شده است كه يا فرار را بهعنوان يك «نشانه روانرنجوري» ميبينند يا بر ارتباط «بين كنترل داخلي و خارجي فرار» تكيه ميكنند. منظور از نبود كنترل خارجي، ناتواني در تاثيرگذاري بر وقايع خارجي يا مقاومتكردن در برابر آنهاست، دختراني كه كنترل خارجي ندارند معمولا خود را ضعيف ميپندارند و راحتتر تحتتاثير قرار ميگيرند. همچنين منظور از نبود كنترل داخلي، وجود رفتارهاي نابهنجار، عصبانيشدن، عدم توانايي قضاوتكردن و احساس درماندگي داشتن است.
عوامل موثر در فرار دختران
آسيبهاي اجتماعي نظير فرار از خانه؛ زمينهها و ابعاد مختلفي دارند. فرار دختران از منزل يك پديده چند علتي است كه ريشههاي آن را ميتوان در فقر اقتصادي و فرهنگي، از هم پاشيدگي خانوادگي، طلاق يا جدايي عاطفي والدين، وجود ناپدري يا نامادري، اعتياد، رفاه و آزادي بيش از حد، دوستان ناباب، مشكل اخلاقي در خانواده، ازدواجهاي تحميلي، وجود شكاف بين نسلها و اختلافات بين والدين و فرزند و... جستوجو كرد.
عوامل فردي:
اين دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل شخصيتي و اختلال در رفتار است كه به برخي از آنها به شرح ذيل اشاره ميشود:
١- شخصيتهاي ضداجتماعي:
ويژگيهاي اين نوع شخصيت؛ بههمريختگي ارتباط ميان انسان و جامعه و ارتكاب رفتارهاي نابهنجار است كه مورد قبول جامعه نيست. افراد روانرنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعي بيتفاوت بوده و كمتر آنها را رعايت ميكنند. از مشخصات بارز اين افراد؛ شخصيتهاي ضداجتماعي؛ خودمحوري؛ فريبندگي سطحي و ظاهري؛ عدم احساس مسئوليت و فقدان بينش نسبت به انگيزههاي عمل است. به پيامدهاي عمل خود نميانديشند؛ در كارهاي خود بيپروا و بيملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربيات؛ بسيار ضعيف بوده و در قضاوتهاي خود يكسويه هستند. اين نوع شخصيتها عمدتا از محيط خانه و مدرسه فرار ميكنند.
٢- شخصيتهاي خودشيفته:
اين شخصيتها تمايل شديدي به خودمحوري دارند و پيوسته به تمجيد و توجه ديگران نيازمندند و در روابط خود با مردم به نيازها و احساسات ديگران بيتوجه هستند و با آنها همدردي و علاقه نشان نميدهند. اين افراد ممكن است مشكلات خود را بيهمتا پندارند و احساس كنند كه فقط افراد همسطح خودشان آنها را درك ميكنند. اغلب اين افراد والديني داشتهاند كه نسبت به آنها محبت باثباتي نداشتهاند يا سرد و طرد كننده بوده يا بيش از حد به آنها ارج نهادهاند.
افراد خودشيفته (مخصوصا دختران)؛ به علت سركوب خواستهها و فقدان ارضاي تمايلات دروني از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاي نابهنجار نظير فرار از خانه گرايش نشان ميدهند.
٣- شخصيتهاي برونگرا:
فرد برونگرا به دنبال لذتجويي آني است؛ دوست دارد در انواع ميهمانيها و جشنها شركت كند؛ تشنه هيجان و ماجراجويي و كمتر قابل اعتماد است؛ نميتواند احساساتش را كنترل كند و بدون تأمل عمل ميكند. لذا به محض واكنش از سوي والدين اقدام به فرار از خانه ميكند.
٤- شخصيت هيستريونيك (نمايشي):
نزد اين افراد؛ جلب توجه ديگران اولويت خاصي دارد. پرجوشوخروش صحبت ميكنند. مشخصه بارز آنها بيان اغراقآميز؛ هيجاني؛ روابط طوفاني بينفردي؛ نگرشمدارانه و تأثيرپذيري از ديگران است. اين افراد براي آنكه «خود» را ثابت كنند؛ هر تجربه راحتي اگر براي آنان گران تمام شود و مشكلاتي را ايجاد کند؛ انجام ميدهند.
هيجانطلبي؛ ماجراجويي؛ تنوعطلبي؛ كنجكاوي؛ استقلالطلبي افراطي؛ لذتگرايي كوتاهمدت و ارضاي تمايلات آني؛ خودباختگي احساسي و غلبه كنشهاي احساسي بركنشهاي عقلاني ازجمله مشكلات رفتاري است كه فرد را بهسوي موقعيتهاي خطرزا نظير فرار از خانه رهنمون ميسازد.
٥- ساير ويژگيهاي شخصيتي:
از ديگر مشكلات روحيورواني كه منجر به رفتارهاي ضداجتماعي ميشود، ميتوان به ضعف عزتنفس؛ احساس حقارت؛ فقدان اعتماد بهنفس؛ احساس عدم جذابيت؛ افسردگي شديد؛ شيدايي؛ اختلال خلقي دوقطبي و... اشاره کرد. اين چنين افراد معمولا مستعد انجام رفتارهاي نسنجيده نظير فرار از خانه هستند.
عوامل خانوادگي
خانواده يكي از نهادهاي بنياني جامعه انساني است كه با كاركردهاي متفاوت (اقتصادي، آموزشي، تربيتي، بقاي نسل و...) كه برعهده دارد، نقش مهمي در تنظيم زندگي اجتماعي انسان دارد. مهمترين تجربيات انساني كه اساسيترين عوامل شكلدهنده شخصيت انساني است، درون خانواده شكل ميگيرد. اما در جريان نوسازي و تحولات اجتماعي، همين خانواده است كه به اشكال مختلف تحتتأثير آن قرار گرفته، بهطوريكه بحران ناشي از نظامجامعه، باعث تهديد خانواده نيز شده است.
تغييرات فرهنگي و تنوع و تعارض انتقادات اعضاي خانواده، تغييرات الگوهاي مصرف و در بعضي موارد، عدمتطابق آن با امكانات خانواده، بحرانهاي گوناگوني را درقالب مشكلات مربوط به همزيستي، روابط با فرزندان، روابط زن و شوهري و... بهوجود آورده است كه از نمونههاي بارز آن؛ خشونتهاي خانوادگي، طلاق، بزهكاري فرزندان، افت تحصيلي، فرار از منزل و جدايي از خانواده است.
نوع خانواده:
خانواده در شكلدهي به زندگي و رفتار فرد تا حد زيادي موثر است. اگر خانواده با مشكلات و آسيبهاي عديدهاي مواجه باشد؛ روند جامعهپذيري اعضاي خانواده مختل ميشود.
خانواده بيكفايت: اين خانواده فاقد توانمنديهاي جسماني يا روانشناختي موثر براي سازگاري با مسائل زندگي بهنجار است و نميتواند با مسائل زندگي خانوادگي مقابله كند.
خانواده ضداجتماعي: اين خانواده داراي ارزشهاي بهشدت مغاير با ارزشهاي اجتماعي است و رفتارهاي نامطلوب را تشويق ميكند.
خانواده آشفته: اين خانواده با كنشها و اختلات رفتاري نظير غيرمنطقي بودن، دعوا، تعارض و... مشخص ميشود و اعضاي آن داراي شخصيتهاي مخرب و غيرعادي هستند كه فضاي خانه را به اضطراب و تنش ميكشانند. هرچند والدين در چنين خانوادههايي حضور فيزيكي دارند اما فضاي حاكم بر خانواده توأم با طرد فرزندان؛ عدم محبت و بيتوجهي به مسائل آنها است. فرد به دليل كمبود محبت و تربيت ناصحيح در مواجهه با يك محبت كاذب اقدام به فرار ميكند.
خانواده ازهمگسيخته: اين خانواده بهدليل از دستدادن پدرومادر خانواده بر اثر مرگ؛ طلاق و جدايي در اكثر موارد براي تربيت فرزندان و سازگاري اجتماعي دچار مشكل است. در چنين خانوادهاي، فرد با احساس ناكامي و محروميت، كمبود محبت و خلأ و كنش عاطفي مواجه است و در صورتي كه فردي جانشين والدين خانواده شود، احتمال اختلال در هويت خانوادگي و عدمپذيرش او از سوي فرزندان و ناسازگاري با وي و فرزندان ناتني وجود دارد كه همين امر ميتواند زمينه اختلاف رفتاري مانند فرار از خانه را فراهم كند.
روابط در خانواده
خشونت در خانواده:
اين واقعيت وجود دارد كه بيشتر خشونتها در خانوادهها رويميدهد. عدهاي معتقدند كه خشونت خانوادگي مهمترين مسائل اجتماعي بهشمار ميرود.
خانواده، فضايي پر از احساس و عاطفه است و اعضا، ناكاميهاي خارج از آن را بهداخل ميآورند و بروز ميدهند و پرخاشگريهايي كه خارج از خانواده روي دهد، معمولا كسي آن را تحمل نميكند، در خانواده بين اعضاي آن تحمل ميشود، از همينرو شايد بروز خشونت در خانواده امري متداول و عادي تلقي شود.
عوامل عمده خشونت خانوادگي را فشار، ارزشهاي پدرسالارانه، بيماري رواني و اختلال شخصيتي والدين داشتهاند كه اشكال متفاوتي از خشونت خانوادگي را بهوجود ميآورد كه دامنه گسترده آن از نزاع بين خواهر و برادر تا به قتل رساندن اعضاي خانواده توسط هم يا روي آوردن به پديده فرار از منزل كشيده ميشود. اما مهمترين انواع خشونتهاي خانوادگي عبارتند از:
١- همسرآزاري
٢-كودكآزاري
٣- سالمندآزاري
كه ممكن است به اشكال آزار كلامي(تهديدكردن، اسم روي همديگر گذاشتن و...)، آزار غيركلامي(شكستن اشيا، صحبتنكردن و...)، بيتوجهي(كوتاهي در تأمين مراقبت، غذا، بهداشت، فضاي سالم و...) ظهور كند، به هرحال اعمال خشونتهاي روحي، جسمي و روحی از سوي اعضاي خانواده، عامل بسيار مهمي در فرار دختراني كه قرباني اين نوع خشونتها هستند بوده كه بهدليل ترس از آزاردهندگان و آبروي خويش جرأت اظهار مشكلاتشان را ندارند، لذا از خانه فرار ميكنند.
تبعيض در خانواده:
بسياري از والدين آگاهانه يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان، موجب اختلاف بين آنها و دلسردي از زندگي ميشوند. تبعيض در خانه با روحيه حساس و عزتنفس دختران منافات دارد و لطمات جبرانناپذيري را بر روحوروان آنان وارد ميكند يا ايجاد بحرانهاي روحي و سرخوردگي، آنان را به سوي عكسالعملهاي منفي نظير فرار از خانه سوق ميدهد.
محدوديت مطلق:
در اين شيوه تربيتي، فرزندان از آزادي و اختيار لازم، متناسب با سن و شرايط خويش محروماند و بايد نظر والدين را بدون آگاهي از علت آن انجام دهند و حق اظهارنظر يا تصميمگيري را ندارند. در اين خانوادهها به خواستههاي مادي و معنوي فرزندان توجهي نميشود، لذا توانايي مقاومت آنها را درهم ميشكند. فرزندان نسبت به خانواده خود احساس نارضايتي، تحقير، تنفر و سرخوردگي ميكنند لذا از هر فرصتي جهت عدمپيروي از هنجارهاي خانواده بهره ميبرند و درصدد هستند با فرار از خانه، از اين محدوديتها رهايي يابند.
آزادي مطلق (فرزندسالاري):
همانطور كه عدم توجه به نيازهاي عاطفي فرزندان ميتواند عامل فرار از آنان از خانه باشد؛ توجه بيش از حد متعارف و در اختيار بودن امكانات فوق حد سني فرزندان هم ميتواند زمينه مسائلي چون فرار از خانه را ايجاد کند.
شهروند