به گزارش شفاآنلاین، شکاف
نسلی و اختلاف نسلی همهجا و در همهزمانها مطرح بوده و مسئله جدیدی
نیست، اما آنچه که امروز آن را مهمتر جلوه میدهد، تغییرات سریع و عمیق
این موضوع است؛ جامعه شناسان معتقدند در جامعه امروز شکاف نسلی آنقدر عمیق
و سریع است که به آن انقطاع و گسست می گویند. هرچند
برخی این تفاوتها را تنها مختص جامعه ایران نمی دانند اما معتقدند در کشور
ما به خاطر نبود نهادها و مرکز آموزشی، هنجارها و ارزشهایی به جوانان
آموخته نمی شود و آنان سردرگم میان ارزشها و سنتها هستند و به دنبال لذت
گرایی هستند.
اما در همین زمینه با دکتر سیدحسن حسینی، جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران گفت وگویی را انجام داده ایم که می خوانید:
وقتی در دوران مدرن به جامعه بشری نگاه می کنیم متوجه می شویم یکی از پدیده های دوران جدید، اختلاف نسلی بین جوانان با نسل های قدیمی است.این اختلاف درجامعه ما چگونه است و آیا جامعه و حکومت توانسته آن را بپذیرد؟
اختلاف نسل جدید با نسل قدیمی در تمام دورانها و مربوط با تمام جوامع است و مختص جامعه ما نیست. در دوران قبل از صنعتی شدن در اروپا این اختلاف ملایم بود اما با صنعتی شدن و رشد شهرنشینی، تخصصی شدن امور و گسترش آموزشهای نوین فاصله میان جوانان و نسل قدیم بیشتر شد و هرقدر به پایان قرن 20 نزدیکتر شدیم این فاصله وسعت یافت و مشهودتر شد. بنابراین این تفاوت در تمام جوامع وجود دارد. این تفاوتها سبب شد تا در سال 1950 میلادی روی آن مطالعاتی انجام شود اما در کشور ما مطالعه و بررسی چندانی انجام نشد. در جامعه ما اصولا انتظار این است که نسل های جدید هم مانند گذشته فکر و رفتار کنند اما این تقریبا غیرممکن است. چون اگر نسلهای بعدی مانند قبلی عمل و فکر کنند جامعه بشری با تغییر مواجه نمی شود. چون تغییرات در جامعه بشری حاصل تفکر و تصویرسازی جوانان جامعه است تا کشور در ابعاد صنعتی، هنری و تکنولوژی جلو برود.
بنابراین به نظر شما این اختلاف نسلی اگر پذیرفته نشود می تواند مخرب باشد و شاهد از بین رفتن ارزشها در جامعه شویم.
ماندرو متفکر فرانسوی مثال جالبی در مورد جوانان دارد او می گوید جوانان در هرجامعه مانند پرندگان دریایی هستند که در اقیانوس روی کشتی حرکت می کنند و از کشتی ارتزاق و با آن حرکت می کنند اما در گذشته که تکنولوژی رشد چندانی نداشت آنها ساحل را می دیدند و از حرکت آنها افراد داخل کشتی متوجه ساحل می شدند. جوانان هم مانند این پرندگان انرژی دارند و سبب تحول در جامعه می شوند.به هرحال باید بپذیریم جوانان در هر دوره دوست دارند متفاوت باشند برای همین هم مخترعان و بزرگان هر دوره جوان هستند. انقلابیون هر دوره هم جوان هستند مانند کسانی که سال 57 انقلاب کردند در کشورما.بنابراین تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در هر دور مختص جوانان است چه نسل قدیم بپذیرد چه نپذیرد. اما برای اینکه ارزشها از بین نرود و شاهد بیهنجاری نباشیم باید یک ترکیبی بین ارزشهای قدیم و جدید به وجود آوریم .
برخی معتقدند چون الان نهاد و مرکزی برای آموزش نهادها وجود ندارد سبب شده تا جوانان از ارزشها و سنتها آنچه را که دوست دارند بپذیرند مثلا دختر و پسر به شیوه مدرن خودشان همسرشان را انتخاب می کنند اما تمام سنتهای یک ازدواج را می خواهند. نظر شما چیست؟
به هرحال الان ارزش این است که دختر و پسر خودشان همدیگر را بشناسند و انتخاب کنند چون قرار است آنها یک عمر زیر یک سقف زندگی کنند اما به نظر من مشکل جوانان این نیست که آنها ار سنتها و ارزشهای قدیمی بخشی بخصوص مادی را قبول دارند چون خانواده و جامعه به آنها این را تحمیل می کند.نسل قدیم ایده های نوین جوانان در انتخاب همسر را قبول ندارند و برای همین از ابزارهای سنتی به عنوان سد استفاده می کنند.مثلا پدر و مادر دختر شیربها و مهریه سنگین می خواهند و خانواده پسر هم چهیزیه سنگین انتظار دارند. دختر و پسر هم قبول می کنند درحالیه شاید اگر آزاد بودند چنین عمل نمی کردند. اگر الان ازدواج سفید یا زندگی مجردانه داریم به خاطر همین است و جوانان خواهان عبور از یکسری ارزشها و هنجارهای قدیمی هستند.این تنها در جامعه ما نیست . اغلب جوانان به خاطر احترام به بزرگتر، قداست پدر و مادرو سنتها را قبول می کنند اما تفاوت دو نسل در زبان گفتار و رفتار مشکلساز میشود. در این مواقع است که ما با پدیدهای به نام فرزند بیرونی مواجه میشویم؛ یعنی فرزندان از شبکههای اجتماعی، رسانه و مدرسه تأثیر بیشتری میپذیرند تا از خانواده. جوانان از نظر فیزیکی نزد خانواده خود هستند، اما حوادث بیرون را دنبال کرده و از نظر ارزشی به بیرون تعلق دارند
در این شرایط جوانان در انتخاب هنجارها و ارزشهای قدیم و جدید مردد هستند؟
دقیقا. وقتی جوانان در انتخاب ارزشها مردد باشند جامعه انومیک است. البته در جوامع دیگر مانند فرانسه در سال 1968 با نهضتی که شد دولت و جامعه کنار زده شد و جوانان تکلیف خود را با هنجارها مشخص کردند اما در کشور ما نه تنها جامعه و مردم از جوانان حمایت نمی کنند بلکه خودشان هم سنتگرا هستند و از ایده های نسل قدیم حمایت می کنند و جوانان را خطاکار می دانند، بنابراین جوانان در مسیر تحولات یک فشار دوجانبه دارند .
در این شرایط ناهنجاری و انحراف در جامعه پیش می آید که نتیجه آن یا افسردگی و یاس است که همان اعتیاد و بزهکاری نتیجه آن می شود یا فعالیتهای سیاسی. رابرت مرتون جامعه شناس یک مدل کلاسیک عنوان کرد کرد که هر نظام فرهنگی از یک مجموعه ارزشی و اهداف تشکیل شده و افراد ابزاری را برای رسیدن به این اهداف استفاده می کنند . مثلا اگر ثروت یک هدف باشد افراد تحصیل و تلاش می کنند تا ثروتمند شوند.
اما اگر افراد این اهداف ا قبول نداشته با شند یا کنارگیری می کنند به سمت خودکشی و اعتیاد می روند یا اینکه اهدافی را برای خودشان تعریف می کنند وعلیه همان جامعه استفاده می کنند. این اهداف حتما نباید انقلابی باشد مثل همین گروههای حامی محیط زیست که مخالف می کنند هم می توانند باشند. الان جوانان ما هم سردرگم میان ارزشها و هنجارها هستند.
خبرآنلاین