اگر ميخواهي مستقل
بشوي يا بايد بروي دنبال تحصيل و ادامه تحصيل و تحصيلات تكميلي، يا از خانه
فرار كني يا ازدواج! و هر كدام از اين راهها را كه بروي تازه باز اول
مشكلاتت است. يا پير پسر و پير دختر ميشوي، يا معتاد و دربهدر يا از صبح
تا شب داخل دادگاه طلاق و مطب مشاوره روانپزشك و...
از ديگرسو شايد پدر و مادرها هم نميدانند كه استقلال خوب است يا بد. گاهي
آنكه فرزندش را مستقل بار ميآورد با دادن همين استقلال، آينده فرزندش را
مخدوش ميكند و گاهي آنكه استقلال نميدهد، فرزند وابستهاي را تحويل جامعه
ميدهد كه كاري را به تنهايي از پيش نميبرد. گاهي افراط در استقلال تا
بدانجا پيش ميرود كه فرزندسالاري شكل ميگيرد. آيا استقلال همان
فرزندسالاري است؟ آيا ميتوان استقلال را داد و در مقابل آن هيچ مسئوليتي
را از فرزند نخواست؟ نكند دليل توجه بیش از حد بعضی والدین به فرزندان،
ریشه در ناکامیهای دوران کودکی و نوجوانی آنها داشته باشد و الان فرزندان
نميدانند چرا از اين موهبت اهدايي والدين خود بهرهمند شدهاند؟
نكته اساسيتر اين است كه اگر استقلالي به فرزند داده ميشود گاه به دليل
اين است كه پدرومادرها در جریان کشمکشهای داخلي خود به جای تجدیدنظر در
رفتار با طرف مقابل، برای به دست آوردن هر چه بیشتر حمایت فرزند، سرویسهای
بیشتری به او میدهند و اسمش را استقلال يا فرزندسالاري ميگذارند تا برای
خود پایگاهی مطمئن بسازند، درحالیکه اگر والدین دعوا را کنار بگذارند و
اختلافات خود را در خلوت با هم رفع کنند بچهها هم داراي رشد بادكنكي در
خانواده نشده و دچار شخصيتسازيهاي كاذب نخواهند شد.
وقتی فرزندان میبینند که تمام خواستههای آنها به راحتی برآورده میشود
وقتی به سن بالاتر میرسند طبیعی است که انتظار دارند دستورات آنان همچنان
اجرا شود. به بیانی دیگر ناآگاهی والدین از روشهای تربیتی، فرزندسالاری را
بر خانواده حاکم میکند.
پرسش جديتر اما اين است كه اصولا استقلال دادني است يا كسب كردني؟ و اينكه
آيا ميتوان همه اين فرآيند را به نقش پدر يا مادر يا خود فرزند تخصيص
داد؟ آيا روند استقلالبخشي، فرآيندي است كه از كودكي بايد آغاز شود و در
زماني خاص باتوجهبه كاركردهاي نهادهاي اجتماعي به ثمر برسد؟ آيا
فرزندسالاري جا را بر هرگونه تصميمگيري پدر و مادر ميگيرد؟
والدین مایلند فرزند خود را بهعنوان یک فرد مستقل در نظر بگیرند و او را
تشویق کنند تا بتواند روی پای خود بایستد شاید این موضوع تحتتأثیر کاهش
بعد خانوار روی داده است زیرا کاهش تعداد اعضای خانواده باعث توجه بیشتر به
کودکان میشود. خانوادههایی که بچههای کمتری دارند فرصت بیشتری برای
توجه به خواستههای آنها دارند، در چنین خانوادههایی صمیمیت بیشتری بین
والدین و بچهها ایجاد میشود و آنها علاقه بیشتری به چگونگی تربیت
فرزندانشان نشان میدهند. هنگامی که تواناییها و علایق فرزندان مورد توجه
قرار گیرد آنها بهگونهای رشد میکنند که بدون توجه به ملاحظات و
خواستههای والدین میتوانند به دنبال رسیدن به آرزوها و اهداف خاص خود
باشند. در دنیای امروز بچهها یک فرد مستقل تلقی میشوند و والدین حساسیت
بیشتری نسبت به خواستهها، نیازها و پذیرش اهداف آنها در کسب خودمختاری
آزادی و استقلال فردی نشان میدهند. از کودکان انتظار میرود نوعی نظارت
درونی بر خود داشته باشند و نیاز به نظارت بیرونی را از بین ببرند.
از آنها خواسته میشود انگیزه رفتارهای نامطلوب را در درون خود سرکوب کنند.
بنابراین فرزندان یک استراتژی تربیتی محسوب میشوند در نتیجه تلاش برای
تغییر رفتار کودکان از طریق تنبیهبدنی جایگزین تلاشهایی شده که از طریق
راهنمایی و مشاوره سعی در برقراری ارتباط مناسب آنها با محیط دارد و عواقب
وخیم رفتارهای نادرست را به آنها نشان بدهد. کودکان در فرآیند اجتماعی شدن
گزینههای مختلفی را که باعث توسعه ارتباطات اجتماعی آنها میشود تجربه
میکنند و هدف اصلی دادن آزادی به بچهها در سنین کودکی، توانمند ساختن
آنان برای انجام چنین رفتارهایی است. درواقع باتوجهبه ارجحیتهایی که
کودکان برای خود قایل میشوند این امکان را برای آنها فراهم میسازیم تا
اعتمادبهنفس بیشتری
پیدا کنند.
یکی از مهمترین ویژگیهای کودکان امروز درک استقلال فردی در انجام دادن
فعالیتهای روزمره است، بچههای امروز به مراتب بیش از والدین خود از چنین
آزادی عملی برخوردارند. در کشور هلند و در مطالعهای که در مورد رابطه
والدین و فرزندان انجام شده بود بیشتر پدران و مادران اظهار داشتند
فرزندان خود را به شیوهای بسیار آزادمنشانهتر از آنچه که خود آنها تجربه
کرده بودند، پرورش دادهاند.
بعضی از محیطهایی که در آنها فرزند میتواند آزادی عمل و استقلال فردی خود
را نشان بدهد، مکانهایی مانند اتاقهای درون خانه است. نحوه چیدمان وسایل
و مدیریت فضای خانه و همچنین سلایق شخصی آنها در انتخاب لباس و کانالهای
تلویزیونی نشاندهنده تفکری است که در این زمینه دارند. بنابراین بچههای
دنیای امروز جهتگیری روشنی به سمت تحقق خواستههای خود دارند و از آن
بهعنوان نقطه مقابل توجه به تعهدات دیگران استفاده میکنند. در نتیجه
ارتباط بسیاری از والدین و فرزندانشان که درگذشته براساس ارزشها و
هنجارهای حاکم بر جامعه و معیارهای پذیرفته شده اجتماعی و سلایق والدین
بود، جای خود را به ارتباطی جدید بین والدین و فرزندان داده است که میتوان
آن را ارتباطی گفتوگویی و مذاکرهای دانست. خانوادههایی که بیش از پیش
تحتتأثیر فرآیند مدرنیزاسیون قرار گرفتهاند تحول بزرگی در روابط والدین و
فرزندان را تجربه کردهاند. بهطوریکه الگوی این ارتباط از اطاعت و
فرمانبرداری به گفتوگو و مذاکره تغییر یافته است.
یافتههای يك محقق به نام مانوئلا ریموند نشان میدهد جوامع مدرن امروزی
درحال گسترش مداوم به سوی فرهنگ گفتوگو در زندگی خانوادگی خود هستند،
درواقع الگوی گفتوگو را میتوان مدلی از ارتباط دانست که نوعی تعامل برابر
ایجاد میکند و در آن موقعیت والدین و فرزندان شرایطی یکسان مییابد. آنها
هر یک تعریفی از موقعیت خود را ارایه میدهند و سعی میکنند با این تعریف
به نقطهای مشترک که مورد توافق هر دوی آنهاست برسند. بدین ترتیب بچهها
مهارتهای ارتباطی خود را توسعه میبخشند. این مهارتها ضرورتی برای زندگی
بزرگسالی است یعنی دورهای که آنها باید از طریق گفتوگو و مذاکره و
برقراری ارتباط راه خود را از درون شرایط پیچیده جامعه پیدا کنند. آنها در
سنین کودکی میآموزند که چگونه زندگی روزمره خود را از طریق گفتوگو به
شیوهای متمدنانه و نوین سازماندهی کنند. این تعامل را ابتدا با دوستان و
همسالان خود برقرار کرده و سپس آن را درمورد پدر و مادر خویش به کار گیرند.
این نوع تربیت را میتوان نمونهای از یک رابطه دموکراتیک بین فرزندان و
والدین محسوب کرد که باعث افزایش خودمختاری و آزادی فردی، اعتماد به نفس و
توانمندی تصمیمگیری در کودکان میشود. اما آيا اين روند در خانوادههاي
ايراني نيز ديده ميشود؟ يا استقلال و قبول مسئوليت از طرف فرزندان تبديل
به فرزندسالاري ميشود؟
در بررسی علل افزایش فرزندسالاری در خانوادههای ایرانی عنوان ميشود كه
مدت ارتباط پدر با فرزند در ایران فقط ۲۰ دقیقه است. محمدصادق مهدوی،
جامعهشناس در همين رابطه ميگويد: پدرها طی مدت ۲۴ ساعت شبانهروز فقط
۲۰ دقیقه را صرف بچهها میكنند، این در صورتی است كه فرزند كاملا سالم
باشد، وگرنه فرزندان در مدت بیماری ارتباط كمتری با پدرانشان دارند.
بهگفته این استاد دانشگاه شهیدبهشتی، مدت زمانیكه بهطور مستمر از سوی
مادران ایرانی در شبانهروز، صرف بچهها میشود، بهطور متوسط ۴ ساعت است،
بنابراین نسبت ناعادلانه ارتباط پدر و مادر با فرزندان، خانوادههای امروز
را با مشكلی روبهرو كرده كه در آن پدر به راحتی از روند تربیت فرزند كنار
زده میشود. وی در بررسی خانوادههای ایرانی نتیجه میگیرد كه اشتغال پدر،
اختلاف والدین، بیعلاقگی پدر به فرزندان به كاهش ارتباط آنها دامنزده
بهطوریكه هماكنون در خیلی از خانوادهها، فرزندان ترجیح میدهند، پدر را
نبینند.
مهدوی روند فرزندسالاری در ایران را منحصربهفرد ميداند و آن را نتیجه
تغییر در جهت تربیت خانوادهها عنوان ميكند و ميگويد: در تربیت سنتی در
گذشته هدف از تربیت فرزند این بود كه او را صالح، حرفشنو و مطیع پدر و
مادر بار بیاورند. امروز تربیت جدید بهگونهای است كه اصل استقلال و
مسئولیتپذیری فرزندان مورد تأكید قرار میگیرد. وضع خانوادههای ایرانی
درحال حاضر بهگونهای است كه میكوشند بر هر دو اصل تأكید كند، بنابر این
با ورود به عصر مدرن طبیعی است كه بچهها شیوه خودمختاری را میپذیرند چون
والدین امروز نتوانستهاند فرزندان را مسئول و مطیع تربیت كنند.
به عقیده وی، به عكس فرزندسالاری در غرب، كه فرزندان زود به استقلال و
مسئولیتپذیری میرسند، در ایران بچهها در امور خانواده دخالت میكنند،
بدون اینكه به استقلال رفتاری یا اقتصادی رسیده باشند، این ناشی از شیوه
تربیتی ما است كه فرزندان را وابسته به خانواده تربیت میكنند. این
جامعهشناس خاطرنشان كرد كه بیشترین آسیب فرزندسالاری بر رابطه میان پدر و
پسر وارد میشود كه نقش تربیتی وی به شدت كاهش مییابد.
وی با استناد به خانوادههای ایرانی خاطرنشان ميكند كه در خانوادههای ما
غالبا مادران كارهای پسران١٧ - ١٦ ساله را انجام میدهند شستن لباس،
واكسزدن كفشها و ... كه این امر در كودكان ٧-٦ ساله غرب هم دیده نمیشود،
این امر از نبود الگوی مناسب برای پسران حكایت میكند، چرا كه پدران در
خانوادهها مشاركتی ندارند، پسران هم كمتر خود را در خانه مسئول میدانند.
براساس بررسیهای انجام شده، فرزندسالاری در قشر متوسط كشور بیشتر دیده شده
كه ناشی از سستشدن هنجارها، بالارفتن سطح تحصیلات والدین، صنعتیشدن
زندگی و كمرنگ شدن نقش پدر در امور خانواده است.
مهدوی با اشاره به تحقیق انجام شده در جامعه ۹۰۰ نفری از خانواده بیان كرد
كه متاسفانه بسیاری از فرزندان والدین خود را جاهل، بیاطلاع و حتی
عقبمانده تلقی میكنند، این نشان میدهد كه در اثر رواج فرزندسالاری در
خانواده آنان به شدت پرتوقع، قدرنشناس، غیرمسئول و تنبل بار آمدهاند كه
ناشی از نظام تربیتی خانوادههاست.
وی نسبت به افزایش این پدیده در خانوادهها هشدار داد و تحصیل در مدارس
غیرانتفاعی را یكی از عوامل رواج فرزندسالاری خواند و گفت: بهنظر من اگر
نظام تعلیم و تربیت اسلامی پیاده شود، در كاهش فرزندسالاری موثر خواهد بود،
درحالی كه این نظام تاكنون طوری معرفی شده كه معادل با سختگیریهای بسیار
است، پس فرزندان از این نظام فاصله میگیرند. به عقیده این جامعهشناس،
سختگیری منجر به اقناع نشدن فرزندان شده كه خود در نشان دادن چهرهای
نامناسب از تربیت اسلامی موثر بوده است.
ژاله محمودی جسور نيز در پژوهشي كه با عنوان بررسی تأثیر شیوههای
فرزندپروری والدین بر استقلال و سازگاری دختران نوجوان سوم دبیرستان شهر
تبریز انجام داده به نتايج قابلتوجهي دست يافته است.
براساس نتایج حاصل از تحلیل کمی پرسشنامهها شیوههای فرزندپروری از دیدگاه
نوجوانان به چهار نوع شیوه فرزندپروری اقتدار منش، شیوه فرزندپروری
استبدادی، شیوه فرزندپروری سهلگیر و شیوه فرزندپروری بیکفایت تقسیم شدند.
بررسی نتایج در این پژوهش نشان داد بیشترین تعداد افرادی که به استقلال و
سازگاری بالا (که با عناصر عزتنفس، شایستگی اجتماعی و تحصیلی، مشکلات
رفتاری و خلق افسرده مورد بررسی قرار گرفت) دست یافتهاند، روش والدین خود
را اقتدارمنش تشخیص دادهاند. طبق این یافتهها، والدین اقتدارمنش کنترلی
را که اعمال میکنند و از نظر نوجوان، منصفانه و معقول است، نه توهینآمیز و
خودسرانه، به احتمال بیشتری تبعیت و درونیسازی میشود. این والدین مهروز
اما قاطع، الگوهای مناسب برای رفتار خودگردان و اطمینانبخش برای فرزندان
خود هستند.
توقعات این والدین در ارتباط با تواناییهای درحال رشد فرزندانشان است و از
طریق تنظیمکردن انتظاراتشان با توانایی فرزندان خود در پذیرفتن مسئولیت
اعمالشان، به آنها امکان میدهند تا بفهمند افراد شایستهای هستند که
میتوانند خودشان کارهای روزمره زندگی را با موفقیت انجام دهند. در نتیجه،
فرزندانی با عزتنفس بالا، مستقل، رفتار پخته، روابط اجتماعی مناسب و
عملکرد خوب تحصیلی پرورش میدهند. همچنین در این پژوهش دریافتیم، نوجوانانی
که از نظر روانی و رفتاری مستقل هستند، دارای عزت نفس، شایستگی اجتماعی و
تحصیلی بالا نیز هستند، آنان فاقد مشکلات رفتاری و خلق افسرده هستند.
تجزیه و تحلیل دادههای این پژوهش نشان داد، نوجوانان والدین سهلگیر و
بیکفایت از نظر رفتاری مستقل و از نظر روانی تا حدی وابسته ماندهاند. این
والدین به فرزندان خود اجازه میدهند در هر موردی خودشان تصمیم بگیرند
درحالیکه هنوز از توانایی لازم برای تصمیمگیری در همه موارد بهرهمند
نیستند. فرزندان والدین بیکفایت از عزتنفس متوسط به پایین و شایستگی
اجتماعی و تحصیلی متوسطی برخوردارند. اکثر این نوجوانان دارای مشکلات
رفتاری و خلق افسرده هستند.
همچنین این یافتهها نشان داد، شایستگی اجتماعی و تحصیلی در نوجوانان
والدین سهلگیر بالاست. در مقابل، تعدادی از این نوجوانان دارای مشکلات
رفتاری و خلق افسرده هستند.
بررسی کلی نتایج نشان میدهد، بیشترین تعداد افرادی که از عزتنفس و
شایستگی بالا برخوردارند به ترتیب مربوط به نوجوانان والدین اقتدارمنش و
سهلگیر هستند. شایستگی تحصیلی بالا در نوجوانان والدین اقتدارمنش مشاهده
شده و بیشترین افرادی که دارای مشکلات رفتاری هستند به ترتیب مربوط به
والدین بیکفایت، سهلگیر و استبدادی و بیشتر نوجوانانی که از افسردگی رنج
میبرند به ترتیب مربوط به فرزندان والدین بیکفایت، استبدادی و سهلگیر
هستند.
نوجوانان والدین اقتدارمنش در همه ابعاد استقلال و سازگاری نسبت به دیگر
مصاحبهشوندگان از عملکرد رفتاری، روانی و اجتماعی بالایی بهرهمند هستند.
همچنین پس از تجزیه و تحلیل دادهها به این نتیجه رسیدیم که نوجوانانی که
از استقلال روانی پایینی برخوردار هستند.
از نظر عزت نفس، شایستگی اجتماعی و تحصیلی نیز در سطح پایینتری قرار
میگیرند و از نظر مشکلات رفتاری و افسردگی در سطح بالا قرار دارند. بررسی
دادهها نتایج فرعی را نیز در برداشت، نتایجیکه نشان میدهد عوامل دیگری
چون شغل والدین، میزان تحصیلات، نگرش و شخصیت والدین، فرهنگ حاکم بر محیط
زندگی و تعداد فرزندان و بهطورکلی طبقه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حاکم بر
خانواده در نحوه روابط والدین با فرزندان نیز موثر است. بهعلاوه، در
بررسی کیفیت استقلال و سازگاری نوجوانان، علاوهبر شیوه فرزندپروری،
تفاوتهای فردی از نظر شخصیت (درونگرایی - برونگرایی) نیز ممکن است از
عوامل موثر دیگر بر نحوه شکلگیری استقلال و سازگاری نوجوان باشد. همچنین
تحلیلیافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد، نوجوانانی که نظارتی روی آنها
نیست مشکلات بیشتری پیدا کرده و عدم نظارت والدین خود را نشانه بیتوجهی و
بیعلاقه بودن پدر و مادرشان میدانند. اگر کنترل به معنای نظارت و تحتنظر
گرفتن باشد چنین کنترلی که با راهنمایی نوجوانان بهصورت همزمان و برحسب
مورد بکار گرفته میشود، از کارآیی بیشتری برای پرورش نوجوانانی قابل،
مستقل و سازگار برخوردار است.
طبق نتایج این تحقیق، این ویژگیها را میتوان در شیوه فرزندپروری
اقتدارمنش یافت. در شیوه فرزند پروری، والدین انتظارات خود را درست تنظیم
میکنند و وقتی از نوجوان میخواهند کاری که فراتر از تواناییهای اوست،
انجام دهد، او را یاری میکنند، بر کار یا رفتار سازنده او تأکید و تحسین
میکنند و بدینوسیله خودانگیزی را در او تقویت میکنند.
با دادن حق انتخاب و تصمیمگیری به نوجوانان، احساس مسئولیت و کنترل بر
زندگی را در آنان تقویت و احساسات و نیازهای درونی آنان را درک میکنند و
آنها را میپذیرند، در این صورت است که نوجوانان از نظر درونی، رفتاری و
هیجانی رشد یافته، پخته و سالم
بار میآیند.
در دنیای امروز بچهها یک فرد مستقل تلقی میشوند و والدین حساسیت بیشتری نسبت به خواستهها، نیازها و پذیرش اهداف آنها در کسب خودمختاری آزادی و استقلال فردی نشان میدهند. از کودکان انتظار میرود نوعی نظارت درونی بر خود داشته باشند و نیاز به نظارت بیرونی را از بین ببرند. از آنها خواسته میشود انگیزه رفتارهای نامطلوب را در درون خود سرکوب کنند.
نسبت ناعادلانه ارتباط پدر و مادر با فرزندان، خانوادههای امروز را با مشكلی روبهرو كرده كه در آن پدر به راحتی از روند تربیت فرزند كنار زده میشود. اشتغال پدر، اختلاف والدین، بیعلاقگی پدر به فرزندان به كاهش ارتباط آنها دامنزده بهطوریكه هماكنون در خیلی از خانوادهها، فرزندان ترجیح میدهند، پدر را نبینند.
به عكس فرزندسالاری در غرب، كه فرزندان زود به استقلال و مسئولیتپذیری میرسند، در ایران بچهها در امور خانواده دخالت میكنند، بدون اینكه به استقلال رفتاری یا اقتصادی رسیده باشند، این ناشی از شیوه تربیتی ما است كه فرزندان را وابسته به خانواده تربیت میكنند.
وقتی فرزندان میبینند که تمام خواستههای آنها به راحتی برآورده میشود، زمانیکه به سن بالاتر میرسند طبیعی است که انتظار دارند دستورات آنان همچنان اجرا شود. به بیانی دیگر ناآگاهی والدین از روشهای تربیتی، فرزندسالاری را بر خانواده حاکم میکند.
شهروند
اما بقیش عالیه