به گزارش شفاآنلاین، ١٨هزاردختر زیر ١٥سال، بهار سال گذشته نامشان بهعنوان همسر قانونی در دفتر ثبت اسناد، نوشته شد. دخترانی که بیحرف پدرشان، بله را گفتند و همزمانی که همسالانشان عروسکبازی میکردند، درد زایمان چنگ انداخت به تنشان.
در روستایی که چند کیلومتر با مشهد فاصله دارد ازدواج دختران ١٢، ١٣ساله سنتی جا افتاده است. گاه دختران ١٠سالهای که بروروی خوشی دارند «بهنام» میشوند و با انگشتری نشان، بختشان گره میخورد به زندگی پسرانی که شش تا ١٢سال از آنها بزرگترند. دختران روستای «چلاقی» یا «چلاقد» تا به ١٠سالگی میرسند، مادران به صرافت میافتند برای شوهردادنشان و اگر با خانواده پسر به توافق برسند، با آوردن انگشتری، دختر برای یکی، دوسال «بهنام» آن پسر میشود.
دکتر حسین باهر، جامعهشناس در اینباره معتقد است: چنین ازدواجهایی بستگی به عرف منطقه دارد. سن مهم نیست، رشد مهم است و رشد بستگی به سن، مکان و زمان دارد. به گفته او در شمالتهران ازدواج از مد افتاده و کسی نمیگوید سنش رفته بالا و ترشیده، اما اگر همان دختر به شهرستان برود، از سن ازدواجش گذشته است.
ماده ١٤٠١قانونمدنی مصوب سال١٣٨١ میگوید: عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به ١٣سال تمام شمسی و پسر قبل از ١٥سال تمام شمسی منوط به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه است.
به گفته یکحقوقدان، قانونگذار، سن بلوغ دختران را براساس پژوهشی در تهران ١٣سال تعریف کرده که ممکن است در جنوبکشور باتوجه به شرایط آبوهوایی زودتر به بلوغ برسند و در مناطق سردسیر، دیرتر. امیر سودمندراد با بیان اینکه ١٣سال برای بلوغ جسمی سن مناسبی است، اما از نظر عاطفی و اجتماعی جای واکاوی دارد، میگوید: قوانین ازدواج در بسیاری از کشورها به دلایل شرایط آبوهوایی و حتی مذهب، متفاوت است.
به گفته باهر، ازدواجهای فامیلی، پایدارترین شکل ازدواج است، چراکه خانواده و زوجین از یکدیگر شناخت دارند اما اشکال بزرگ در این ازدواجها، احتمال بروز نقص ژنتیکی در نوزادان است. عموم ازدواجهای روستای چلاقی، فامیلی است. کمتر پیش میآید که دختر و پسری از تصمیم والدینشان ناراضی باشند و این یکجور قاعده پذیرفتهشده است. ریشسفیدها، عقد دختر و پسر را میخوانند. فاصله سنی دختر و پسر بین ششتا١٣سال است. در روستا، زنان پسرزا را بیشتر تحویل میگیرند. اینجا دختر و پسر بعد از اینکه بهنام یا عقد هم شوند اجازه دارند باهم صحبت کنند. خانوادههای پسردار، دخترهای کمسن میگیرند تا اخلاق عروس به خواسته مادرشوهر درآید. دخترهای روستا را با جهازهایی که چشم اهالی را دربیاورد، راهی خانه بخت میکنند. یکی از زنها میگوید: خانواده دختر زیر بار قرض میروند اما جهیزیهای کامل میدهند تا حرفی نباشد.
در عقدنامه، حق طلاق، مسکن، کار و تحصیل برای زن وجود ندارد، اگرچه خبری از طلاق هم نیست اما همه زنها معتقدند که اگر روزی کارشان به طلاق بکشد، زن مجبور به بخشش مهریه میشود چون اینجا حرف، حرف مرد است. عرف ازدواج در این روستا، چنین است. باهر در پاسخ به اینکه میتوان با عرف مقابله کرد؟ میگوید: کار بسیار سختی است. او درباره اینکه چه عواملی دخیل در عرف بوده و آن را میسازند، به یککلمه کلیدی اشاره میکند: «وراثت» و توضیح میدهد: حتی اگر فوقتخصص فلان رشته هم باشید باز ته فکر شما میگوید که مادرم یا پدرم فلان و بهمان میگفت. باهر با تایید اینکه احساس خوشبختی ما از عرف گرفته میشود، معتقد است: عرف بالاتر از قانون، شرع و ارزش قرار میگیرد. خداوند در قرآن توصیه میکند «... و عاشرون بالمعروف» با زنان براساس عرف برخورد کنید.
به گفته او احساس خوشبختی و تعریف آن در بین مردم مناطق مختلف، متفاوت و گاه در تضاد باهم است.
روزنامه شرق