به گزارش شفاآنلاین، ویسنده
در بخش آغازین توصیف های خود از برژیت باردو نوشت: گستره تابوشکنیهای
باردو از نمایش برهنگی زنانه و زندگی بیقید جنسی تا حق سقط جنین و پیشگیری
از بارداری را شامل میشد و نامش را با حاشیههایی پر رنگتر از متن گره
زده بود. اما نکته از نظر دور مانده اینجا بود که به عصیان این دختر
نوجوان، نه دانشی سنجاق بود و نه اندیشه و هدفی پشتوانه سلوکش بود. او که
تنها با جذابیتهای جنسی و خیرهسریهای زنانهاش بر پرده نقرهای
میدرخشید، از عهده اجرای نقشهای میانسالی برنیامد و ۴۰ سال هم نداشت که
دنیای سینما را بدرود گفت.
در
همین احوال نگارهای که برخی از روشنفکران فرانسوی از باردو ساخته بودند،
او را در زمان بازنشستگی، به راه مداخله در سیاست و اظهار نظرهای
نژادپرستانهای کشاند که در تقابل تام و تمام با باور به آزادی تن و جان
بودند. باردو که روزگاری سمبل رهایی بشر از هر قید و بندی بود، از سالهای
نخستین دهه ۱۹۹۰ میلادی به «جبهه ملی« فرانسه پیوست و با نظرهای
خصمانهاش درباره مهاجران، اختلاط نژادی، مسلمانان فرانسه و امیال همجنس
بازانه، هوادارانش را از پیرامونش پراکند. چنین بود که سرانجام زنی که روزی
بنا بود با یاری سینما و مجلههای مد فرانسه مبلغ آزادیهای بیچون و چرای
آدمی باشد، به چهرهای نافی خودش بدل شد.
آنچه
امروز و پس از گذشت نزدیک به شش دهه در پی انتشار عکسهای برهنه گلشیفته
فراهانی در مجله «اگوئیست» چاپ فرانسه رخ میدهد، به پارودیای از پدیده
باردو مانند است.
گلشیفته فراهانی هر چند گاه با نمایش سویهای از برهنگیِ تنش، به تیتر خبر و دستمایه تحلیل ها بدل شده است.
او
به اذعان خودش، برای بقا در سینمای غرب، ناگزیر به پذیرفتن قواعدیست که
نیازمند گسستن از بندهای سنت و مذهب زادگاهش است. او با بهره گرفتن از حق
مالکیت بر تنش و با تن سپردن به نظام «هنر- کالا» پرور، در تلاش است در این
بازار پر رقیب، از نظرها دور نماند. پس به تنش متوسل میشود و تصویر
عریانش را بر جلد مجلههای هنری فرانسه منتشر میکند و برای مدتی نامش را
در محافل عمومی بر سر زبانها میاندازد.
در
این میان، تحلیل برخی ناظران، منجر به شخصیتسازی کاذب و ارائه تصویری
دگرگونه از ماجرا میشود و تصاویر به صورت آمیزهای ناهمگون از سنتهای
شرقی و تابوشکنیهای جسورانه تفسیر میشوند و در همین حال رگههایی از
مبارزه و سلحشوری هم در آن تنیده میشود: زنی رهیده از خاورمیانه پرآشوب
با چشمانی مبهوت، نگاهی خالی و لبهایی غمزده. همه چیز برای نمایشی تمام و
کمال از یک قربانی جهان سومی و بازآفرینی الههای مصلوب برای مخاطب
جهاناولی مهیاست؛ شیوهای عاری از تفکر همراه با تزریق ارزشهای دروغین که
همزمان هم با موضوع و هم با مخاطب سازگار میشود. سرانجام آنچه برجا
میماند ناسازگاری تصویر و هویت و ناهمخوانی معنا و ظاهر است.
این
رویه حتی هنرمند یاد شده را هم درباره هویت منسوب به خودش دچار تناقض
میکند، تا جایی که گلشیفته فراهانی، سرآخر با کنایهای به مخاطب ایرانی،
او را به دیدن بعد «روحانی» هویتش فرامیخواند. فراهانی که پیشتر
نیمنگاهی به جنبش برخاسته پس از انتخابات سال ۸۸ داشت، گویی نه سودای شهرت
در غرب رهایش میکند و نه میتواند از جلب نظر هموطنان دیروزش دل بکند.
با
تأملی آگاهانه بر حقیقت این تصاویر و دور از ایدئولوژیهای عامهپسند
میتوان دریافت که تصاویر برهنه گلشیفته فراهانی، تنها تصاویری از یک زن
برهنهاند؛ نه چیزی کم و نه چیزی بیش.
هنجارشکنیهای خالی از اندیشه، گستردن بساط کسب و کار با تابوهای خانه کرده در دل جامعه و از همه مهمتر خوانشهای اغراقآمیز برآمده از این پدیدهها، در درازمدت به سود هنرمند نیست.
جام نیوز