حضرت على علیه السلام در حكمت 85 مىفرمایند: من ترك قول لا ادرى
اصیبت مقاتله؛ كسى كه جمله ى نمى دانم را ترك كند خود را به كشتن خواهد
داد. اظهار اطلاع در همه چیز سبب گمراه ساختن و مایه هلاكت دنیا و آخرت
خواهد شد. امام در ضمن این سخن، این درس را به انسان مى دهد كه تنها به
مطالبى جواب بگوید كه از آن اطلاع دارد. لذا باید همیشه كلمه نمىدانم را
آویزه گوش قرار دهد و گرنه در معرض هلاكت قرار خواهد گرفت. [مكارم، ناصر،
ترجمه گویا و شرح نهج البلاغه، ص 485]
اصلا لازم نیست یک مدیر از همه علوم روز خود آگاهی داشته باشد بنابراین
اگر در جایی گفت: نمیدانم. نباید چنین تصور شود که شان مدیریت او خدشه دار
شده است.بنابراین به صلاح بشر و جامعه است كه به نقایص و نادانى هاى خود و
حدود خود، اگر چنین حدودى وجود دارد، اعتراف كند. این اعتراف به صلاح خود
علم نیز هست. زیرا پى بردن به جهل و بحث درباره حدود آن موجب ظهور فرضیه و
اكتشاف مى گردد.
اصل تناسب مسئولیت شغل با فرد
در حكومت امام على علیه السلام و در میان چهرههاى مورد اعتماد
امیرمومنان محمد بن ابى بكر جایگاه ویژه اى دارد. محمد بن ابى بكر كه
مدیریت حكومت مصر به او سپرده شده بود بعد از چند مدتى در پست فرمانروایى
مصر از عهده انجام كار برنیامد. با اینكه آن حضرت به محمد سخت علاقه داشت،
او را برداشت و به جایش مالك اشتر را منصوب كرد. محمد بن ابى بكر با شنیدن
خبر عزل خود دلگیر شد و آن طور كه از متن نامه امیرمومنان برمى آید دلگیرى
محمد نه به خاطر مقام بوده است، بلكه از این جهت كه مبادا مرتكب خطایى شده
باشد كه حضرت على علیه السلام او را به این نكته توجه مى دهد.
به من خبر رسید از اینكه تو را از منصب مدیریت برداشته و مالك اشتر را به
جایت نصب كرده ام، دلگیر شده اى، این تعویض براى سستى و كند كارى تو در
منصب كوشش یا افزودن تلاش تو انجام نگرفته است، بلكه تو كوشش خود را كرده
اى ولى حكومت و مدیریت بر سرزمینى همانند مصر، نیاز به فردى قوى تر دارد و
بر همین اساس مالك انتخاب شده است و اگر حكومت مصر را از تو مى گیرم،
مدیریت دیگرى كه هم آسانتر و هم از نظر روحى مناسبتر باشد به تو مى سپارم.
[تقوى دامغانى، سید رضا، نگرشى بر مدیریت، ص 143]
اصل حاكمیت قانون
مولاى متقیان حضرت على علیه السلام خطاب به مالك اشتر مى فرمایند: ثم
انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختبارا و... [فاضل لنكرانى، محمد، آیین
كشوردارى از دیدگاه على علیه السلام ، ص 157] سپس در كارهاى كارمندانت
بنگر و چون آنان را آزمایش نمودى، به كار بگمار، نه از راه بخشش و خودكامگى
و به طور دلخواه، زیرا این گونه روش نوعى ستم و خیانت است و ایشان را از
میان اهل تجربه و شرم و حیا و از خانواده هاى خوشنام و پیشقدمان در اسلام
تعیین نما! زیرا اخلاق آنها بهتر و خانواده آنها پاكتر و نیز طمعشان كمتر و
در سنجش عواقب كارها بیناترند. ملاكهایى كه علىعلیه السلام براى تشخیص و
تعیین یك كارگزار دولت برمى شمارد به طور فشرده عبارتند از:
1- با تجربه و كارآزموده باشد و در جریان مسائل و مشكلات و درگیرى ها، مجرب و آبدیده شده باشد.
2- نجابت و پاكدامنى داشته و اهل شرم و عفت و صیانت نفس باشد و رذیلت و وقاحت را به خود راه ندهد.
3- از خانواده هاى اصیل و صالح و متقى و پاكدامن بوده و در محیط جور و خیانت و فساد بزرگ نشده باشد.
4- داراى حسن سابقه بوده و در اسلام سابقه اش بیش از دیگران باشد، یعنى از
كسانى باشد كه پیش از نفوذ و گسترش و قدرت اسلام به آیین خدا گرویده باشد،
نه از آنهایى كه وقتى عظمت روز افزون اسلام را دیدند، بعضا به خاطر ترس یا
بهره گیرى از قدرت اسلام یا دست یافتن به مقام و ثروت و رفاه، به اسلام
گرویدند.
5- صاحب شخصیت و دائما در صدد صیانت نفس و پاكى روح خود باشد و از هر گونه لغزشى دورى گزیند.
6- داراى خصیصه مدیریت و دور اندیشى و در كارها و مسائل گوناگون اهل تدبر و تعمق و تفحص باشد.
7- به مطامع مادى نظر نداشته و داراى حیثیت و سلامت نفس باشد.
حضرتعلى علیه السلام ضمن برشمردن خصوصیات و شرایط كارگزاران دولت،
وظایفى را هم كه زمامدار در انتخاب این گونه افراد بر عهده دارد، بیان مى
فرماید، از آن جمله: زمامدار باید در امور و اعمال كارمندان دقت كند و هر
كدام را پس از آزمون هاى دقیق به كار گمارد. در انتخاب این افراد بر اساس
نظر شخصى و با استبداد راى رفتار نكند. به نظرات دیگران هم احترام گذاشته و
با آنها مشورت كند. به كارگزاران خود فرصت مناسبى بدهد تا استعداد و لیاقت
خود را بروز دهند و كارآیى خود را در معرض آزمایش و بررسى و اظهار نظر
بگذارند. بر اساس تمایلات و روابط شخصى یا به خاطر خصوصیتى كه در یك فرد
وجود دارد ، ولى به مقام و مسئولیت مورد نظر ارتباطى ندارد، كسى را به كار
منصوب نكند. با توجه به فرمایشات حضرت على علیه السلام مدیر، همواره باید
قانون و ضابطه را محور و اساس كار خویش قرار داده و با اخلاق اسلامى و
رعایت روابط انسانى مدیریت نماید. سازمان و موسسهاى مىتواند به موفقیت
نایل گردد كه روح قانون و قانون مدارى در آن حاكم باشد. قانون گرایى به
معنى دورى از رابطه به معنى كنار گذاشتن ضابطه و یكسان بودن همه كاركنان
در برابر قانون است.