شفاآنلاین-وقتی نیروهای پیاده دشمن به نزدیکی ما رسیدند، نارنجک هایی به سوی ما پرتاب کردند که یکی از آنها مقابل پای بهروز افتاد، در این لحظه «ناجی شری زاده »بدون از دست رفتن وقت، آن را از روی زمین برداشت و به نقطه ای دیگر پرتاب کرد.
روحیه رزمندگان در میدان نبرد و جنگ به اندازه ای قوی بود که گویی غیر از
خدا هیچکس و هیچ چیز را نمی دیدند، این روحیه و شجاعت رزمندگان ایرانی در
دوران دفاع مقدس بسیاری از ناممکن ها را ممکن کرد به گونه ای که بسیاری از
سیاستمداران و تحلیلگران شرق و غرب در تحلیل آن ناتوان ماندند.
درستکاری،
صداقت، ایمان، اخلاق حسنه، هم صدایی و عاشق امام و انقلاب بودن از
رزمندگان در این دوران اسطوره و الگوهایی بی نظیر در جهان ساخت.
فداکاری
و از خودگذشتگی زیر رگبار آتش و خون و در دشوارترین شرایط در جبهه، حرف
اول را می زد تا جایی که اگر یک رزمنده لیوان آبی می دید، با وجود تشنگی
فراوان به آن دست نمی زد و می گفت: آن آب صاحب دارد.
آری رزمندگان در این دوران مشق عشق و ایثار کردند.
'عادل خاطری ' از جانبازان 70 درصد دوران دفاع مقدس در نقل خاطره ای از آن ایام می گوید:
روزی
خبر دادند که دشمن بعثی از منطقه ای بالاتر از سیل بند در حال پیش روی است
و برادرانی که در آن منطقه در حال نبرد هستند به کمک نیاز دارند.
سیل
بند محلی شامل دشت وسیعی از زمینی بایر در خرمشهر بود که هر ساله به دلیل
بارندگی های شدید زمستانی آب آنجا را در بر می گرفت و سیل بند به خاطر
جلوگیری از نفوذ آب به داخل شهر درست شده بود.
به دستور «محمد جهان آرا » باید به آنجا می رفتیم و مانع پیشروی دشمن می شدیم.
«ناجی
شری زاده » و تعدادی از برادران رزمنده، شب قبل از پیشروی دشمن به این
منطقه، پشت سیل بند درون کیسه خواب، شب را به صبح رساندند، صبح زود که
بیدار شدند،
با دوربین نظامی متوجه حرکت بسیاری از تانک های دشمن که تعداد آنها به 90 فروند می رسید، شدند.
یکی
از بچه ها به نام «ناجی زراء نژاد» قصد داشت برای آوردن مهمات محل را به
وسیله یک خودرو ترک کند که ناجی شری زاده او را از این کار منع کرد اما
وقتی هر دوی آنها از خودرو فاصله گرفتنند، گلوله توپی به خودرو اصابت و آن
را منهدم کرد.
بنابراین ناجی درخواست نیروی کمکی و آر پی جی کرد.
با
احمد شوش و بقیه برادران به طرف محل مورد نظر حرکت کردیم ، از طریق جوی آب
خشک شده و کانال های موجود در منطقه خود را به نزدیکی های دشمن رساندیم و
در پشت سیل بند پناه گرفتیم.
حالا باید ما چند نفر با تفنگ های ژ3 ، نارنجک و آر پی جی مانع خیل عظیم نیروهای دشمن و تانک های آنها می شدیم.
ابتدا
با آر پی جی به شکار تانک ها پرداختیم، با زدن چند تانک، نیروهای عراقی که
در حال پیشروی به سوی ما بودند، در جا ایستاده و منطقه را گلوله باران
کردند.
ما همچنان در جوی آب سنگر گرفته بودیم و گلوله های آر پی جی در حال تمام شدن بود بنابراین درخواست گلوله کردیم.
تانک ها مجددا شروع به پیشروی کردند، به اندازه ای به ما نزدیک شدند که با نارنجک و سلاح سبک هم می توانستیم، آنها را هدف قرار دهیم.
وقتی تانک ها به پشت سیل بند رسیدند، دیگر امکان عقب نشینی وجود نداشت.
تانک
ها در چند قدمی ما بودند بنابراین با نارنجک به شکار آنها مشغول شدیم و با
همین نارنجک ها «احمد شوش»، «رضا کاظمی » ،« بهروز قیصری»،« ناجی شری
زاده» و «وهاب خاطری» چند تانک را منفجر کردند.
اینجا بود که دشمن
نیروهای پیاده خود را به سمت ما گسیل کرد و ستونی از نفرات دشمن با حرکت
به جلو شروع به تیراندازی کردند که ما هم به آنها پاسخ دادیم.
فرصت
خوبی برای هدف قرار دادن دشمن بود بنابراین من، احمد، رضا، بهروز، وهاب و
ناجی شری زاده با پرتاب چند نارنجک علاوه بر انهدام تانک های دشمن، تعدادی
از نیروهای پیاده آنها را به هلاکت رساندیم.
در این موقع متوجه شدیم نارنجک ها هم در حال اتمام است، محمد نورانی با بی سیم درخواست بمباران منطقه توسط فانتوم را کرد.
در
این زمان فقط وهاب بود که مدام شلیک می کرد به این دلیل که اسلحه او کلاش
بود، وهاب چنان با افتخار و غرور تیراندازی می کرد که همه را به وجد آورده
بود.
نیروهای بعثی وقتی مقاومت سرسختانه ما را مشاهده کردند، مجددا نیروهای پیاده خود را جلو فرستادند تا ما را به عقب برانند.
با آمدن مجدد نیروهای پیاده دشمن، نارنجک هایی به سوی ما پرتاب شد، یکی از نارنجک ها مقابل پای بهروز افتاد.
در این لحظه ناجی شری زاده با به خطر انداختن جان خود، آن را از روی زمین برداشت و به نقطه دیگری پرتاب کرد.
نبرد سنگین بود و دشمن به پشت سیل بند رسیده بود بنابراین هر لحظه امکان اسارت ما می رفت.
ناگهان وهاب فریاد زد، عقب نشینی کنید، قرار است جنگنده های ما اینجا را بمباران کنند.
با شنیدن این حرف، از طریق کانال آب به عقب بازگشتیم.
هنگام
بازگشت ، وهاب آخرین نفری بود که حرکت می کرد بنابراین احمد به او گفت،
سریع خودت را به ما برسان، اگر تیر بخوری، کسی نیست تو را عقب بکشد.
در این اثنا تیری به پای «جعفر بحران احمدی» که جلوتر از احمد و وهاب حرکت می کرد اصابت کرد و او نقش زمین شد.
احمد
و وهاب، جعفر را با وجود وزن سنگین او، به عقب و سپس به بیمارستان منتقل
کردند هر چند جعفر اصرار داشت، بدون او منطقه را ترک کنند.
این معجزه ای بود که همه ما را از مرگ حتمی نجات داد.
ایرنا