کد خبر: ۴۷۱۴۴
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۰ - ۱۸ دی ۱۳۹۳ - 2015January 08
شفا آنلاين- «هر معلمی جای من بود برای نجات جان دانش‌آموزانش جان خود را به خطر می‌انداخت، دانش‌آموزان امانت‌هایی نزد ما هستند که باید مراقب آنها باشیم»این بخشی از اظهارات معلم فداکار مشگین‌شهری است که برای نجات جان شش دانش‌آموز خود، تا یک قدمی مرگ رفت، اما توانست درس عشق را برای دانش‌آموزانش معنا کند.

به گزارش شفا آنلاين،شانزدهم دی امسال امیر صادقی چهل و شش ساله مدیر و معلم مدرسه بنی هاشمی روستای ساطی از توابع شهرستان مشگین شهر، پس از خداحافظی از همسر و سه فرزندش از خانه شان در مشگین شهر خارج شد تا راهی مدرسه شود.

سال ها بود که شغل معلمی را انتخاب کرده بود و هر روز برای تدریس به پنج دختر و یک پسر روستایی مسافت 30 کیلومتری شهر تا روستا را طی می کرد. مدرسه روستا تنها یک کانکس بود که دانش آموزان هر روز همزمان با معلم، خود را به آنجا می رساندند.

صادقی سه شنبه صبح پشت میز نشست و درس را آغاز کرد کودکان مشتاقانه به حرف های آقا معلم گوش می دادند که ناگهان لرزه ای بر کانکس افتاد. نیمکت دانش آموزان تکان می خورد و هر لحظه بر وحشت کودکان افزوده می شد. ابتدا تصور کردند زلزله آمده است. دانش آموزان ترسیده بودند و چند نفری از آنها به گریه افتادند.

معلم نگاهی به بیرون انداخت، توفان شدیدی در حال وزیدن بود و هر لحظه امکان داشت کلاس بر سر دانش آموزان آوار شود. به سمت دانش آموزان برگشت تا آنها را از آنجا خارج کند، اما ناگهان بخشی از دیواره و سقف کلاس فرو ریخت و شش کودک را گرفتار کرد.

دانش آموزان وحشت زده از معلم درخواست کمک داشتند. معلم آنها را از میان قطعات کانکس خارج کرد و خواست سریع آنجا را ترک کنند، اما زمان بسرعت می گذشت و قسمت در کلاس هم در حال فروریختن بود. معلم فداکار خود را مقابل در رساند و به هر زحمتی بود آن را باز کرد. بخشی از دیوار روی بدنش افتاده بود و او سنگینی و جراحت را تحمل می کرد تا دانش آموزان بتوانند از کلاس خارج شوند.

پنج نفر از دانش آموزان کلاس را ترک کردند قصد داشت آخرین دانش آموز را خارج کند که ناگهان سقف کلاس روی آنها آوار شد. دانش آموزان نجات یافته به روستا بازگشتند و از اهالی کمک خواستند.

همزمان والدین یکی از دانش آموزان که متوجه وقوع توفان شده بود به مدرسه فرزندش آمد. او مشاهده کرد تنها مدرسه کوچک روستا تخریب شده و صدای کمک خواهی معلم و یکی از دانش آموزان از زیر آوار به گوش می رسد.

او با شنیدن صدای کمک خواهی به سمت آنها رفت و بسختی توانست دانش آموز را نجات دهد. پس سراغ آقا معلم رفت تا او را نیز نجات دهد که بخش دیگری از کانکس ریزش کرد و او نیز زیر آوار ماند. مرد جوان و معلم سعی کردند خود را نجات دهند، اما بی فایده بود. هر دو بشدت زخمی شده بودند و قدرت حرکتی نداشتند.

در حالی که آنها در تلاش بودند تا راهی برای نجات خود پیدا کنند، اهالی روستا از راه رسیدند و با برداشتن قطعات کانکس، توانستند آقا معلم و پدر یکی از دانش آموزان را نجات دهند.

این دو نفر که بشدت زخمی شده بودند به بیمارستان حضرت ولی عصر(عج) منتقل شده و ساعاتی بعد با تلاش پزشکان از مرگ نجات یافتند. معلم فداکار در این بیمارستان بستری شد، اما دیگر مصدوم را برای ادامه درمان به بیمارستانی در شهر اردبیل منتقل کردند.

دعای دانش آموزان برای معلم

امیر صادقی روی تخت بیمارستان بی هوش بود و دانش آموزان پشت در برای به هوش آمدن معلم فداکار دعا می کردند. آقا معلم بسختی چشمانش را باز کرد و دانش آموزان با شنیدن این خبر جشن شادی در بیمارستان به راه انداختند.

نگران دانش آموزان بود

همسر معلم فداکار به جام جم گفت: در خانه بودم که یکی از اهالی روستا با من تماس گرفت و خبرداد چنین حادثه ای برای شوهرم رخ داده است. خود را به بیمارستان رساندم. او بشدت زخمی شده و تحت عمل جراحی قرار گرفته بود. پزشکان به دلیل صدمات وارده به شوهرم احتمال نمی دادند او زنده بماند، اما خدا معجزه کرد و او را به من، بچه هایم و دانش آموزانش دوباره هدیه داد.

هر چند این حادثه بسیار تلخ بود، اما خوشحالم که همسر مردی هستم که فداکاری را معنا کرد. او جان خود را برای نجات دانش آموزانش که همیشه به آنها افتخار می کرد، به خطر انداخت.

وی ادامه داد: شوهرم سال هاست در روستاهای مختلف درس می داد. خستگی مسیر خانه تا مدارس روستایی بر او تاثیر نداشت. او هر روز به عشق دیدار دانش آموزانش خانه را ترک می کرد. همیشه آنها را راهنمایی می کرد و مثل پدری دلسوز برای دانش آموزانش بود. همه شاگردانش او را دوست داشتند و بخوبی درس می خواندند. او خوشحال از این بود که آنها هر سال یکی از پایه های درسی را طی کرده و به کلاس بالاتر می رفتند.

همسر معلم فداکار یادآور شد: شوهرم فقط به درس شاگردانش بسنده نمی کرد و محرم اسرار آنها بود. اگر یکی از شاگردانش سر کلاس حاضر نمی شد به خانه شان می رفت و جویای احوالش می شد. همین حسن اخلاق او باعث شده بود هر روستایی که برای درس دادن می رفت دانش آموزان و خانواده هایشان او را فراموش نکنند. تنها آرزویش این بود که شاگردانش خوب زندگی کنند.

معلم فداکار در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان بستری است و در گفت وگویی کوتاه با خبرنگار جام جم گفت: خوشحالم از این که همه دانش آموزانم زنده مانده اند. من به عنوان یک مسلمان و یک معلم وظیفه ام بود که جان شاگردانم را واجب تر از جان خود بدانم. آنها امانت های خانواده هایشان هستند که در کلاس درس به من سپرده شده بودند.

هر معلم دیگری جای من بود همین کار را می کرد و شاگردانش ر ا نجات می داد. من قهرمان نیستم، بلکه قهرمان همین شاگردانی هستند که زمانی که بزرگ شدند به این مردم و جامعه خدمتی انجام می دهند. امیدوارم حالم زودتر خوب شود و دوباره سر کلاس بروم. امیدوارم پدر شاگردی که در این حادثه به کمکمان شتافت نیز حالش بهبود یابد و نزد خانواده اش بازگردد.

گزارش خبرنگار حاکی است، معلم فداکار در بیمارستان تحت مراقبت های ویژه پزشکی است و دیگر مصدوم حادثه نیز در بیمارستان دیگری تحت درمان است.




جام جم آنلاین




نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: