به گزارش شفا آنلاين،جنسیت یکی از نخستین مولفههای برساخت هویت افراد است که از تولد و
ابتدای زندگی به شکل زنانگی یا مردانگی به بخش مهمی از ساخت هویتی فرد در
نزد خود و جامعه تبدیل میشود.
رسوب تاریخی تعاریف و کارکردهای جنسیتی سبب شده تا در سالهای نخستین هزارهٔ سوم میلادی نیز همچنان شاهد نقش پررنگ زنانگی و مردانگی در جایگاه اجتماعی و کسب موقعیتها و فرصتها در جوامع گوناگون باشیم.
در بسیاری از کشورهای عربی زنان همچنان از حقوق ابتدایی نظیر حق رای و رانندگی بیبهرهاند. در کشورهای شرق آسیا نظیر ژاپن و کرهٔ جنوبی زنان هنوز در تاروپود سنتهای کهن با نابرابریهایی نهادینه دست به گریبانند. حتی در کشوری چون ایالات متحدهٔ آمریکا انگارههای جنسیتی ناپیدا سبب شده تا زنی تاکنون نتواند در مقام رییس جمهوری به کاخ سفید راه یابد.
از دید بسیاری، وجود تفاوتهای ذاتی-به طور مشخص جسمی و عاطفی- بین زنان و مردان، دلیل بسیاری از انگارههای جنسیتی است. البته شماری از «فمینیستها» (طیفهای گوناگون طرفدار حقوق زنان و رفع نابرابریهای جنسیتی) بسیاری از ویژگیهای متمایز زنان و مردان همچون خصوصیتهای عاطفی را نه برآمده از جنس بلکه ناشی از هویت برساختهٔ ابتدایی میدانند و به طور کلی اعتقادی به تفاوت ظرفیت زنان و مردان در پذیرفتن نقشهای فردی و اجتماعی به واسطهٔ تفاوتهای جنسی ندارند.
با وجود چنین باورهایی، ناگفته پیدا است که زنان و مردان با هم تمایز دارند؛ مسالهای که افزون بر بازتولید نقشهای پذیرفته شدهٔ جنسیتی از سوی زنان و مردان، پیامدهایی چون سوگیریهای جنسیتی را نیز به بار آورده است.
سوگیری جنسیتی؛ مفهوم و چرایی
برای رسیدن به یک تعریف مشخص و دقیق از سوگیری جنسیتی، ابتدا باید شناخت دقیقی از جنس و تفاوت آن با جنسیت داشت.
«استفانی گِرت» جامعهشناس انگلیسی و نویسندهٔ کتاب «جامعهشناسی جنسیت» در
این زمینه نوشته است: اصطلاح جنس بر تفاوتهای بیولوژیک میان زن و مرد
دلالت دارد، حال آنکه جنسیت، ناظر بر ویژگیهای شخصی و روانی است که
جامعه، آن ها را تعیین میکند.
یکی دیگر از تعریفهای دقیق واژهٔ جنسیت از سوی «سیمون دوبووار» فیلسوف و نویسندهٔ فرانسوی ارایه شده است.
وی در سال ۱۹۴۹ در کتاب مشهورش با نام «جنس دوم» در پاسخ به این پرسش که زن
چیست، بیان کرد: زن چیزی جز نتیجه و محصول نیروهای اجتماعی و اقتصادی
نیست.
به عقیدهٔ دوبووار، زن از شکم مادر متولد نمیشود، بلکه زیر شرایط اجتماعی و اقتصادی است که به یک زن تبدیل میشود.
با توجه به آنچه گفته شد و این نکته که هر جامعهای تعیین کنندهٔ انتظارات افراد آن از جنسهای مختلف است میتوان گفت، سوگیریهای جنسیتی مجموعهای از باورهای فرهنگی و اجتماعی شکل گرفته در ذهن افراد جامعه است؛ باورهایی که قابلیتها و ویژگیهای خاصی را به افراد، یعنی زن و مرد نسبت میدهند و خانواده، نهادهای آموزشی، گروههای همسالان، رسانهها و دیگر نهادهای فرهنگی و اجتماعی در شکل گیری و تشدید باورهای یاد شده موثرند.
«حسن بهرامنی»، روانشناس، سوگیری جنسیتی را تابعی از فرهنگ و وضعیت اجتماعی جامعه دانست و گفت: سوگیری جنسیتی به معنای برتری یک جنس بر جنس دیگر، تابعی از فرهنگ، سنت، اعتقادات و خرافات است.
وی رواج گزارههایی مانند «دختر متعلق به دیگران است»، «پسر نان آور خانه است»، «نام فامیلی خانواده تنها با پسر ادامه پیدا میکند» در جامعه را، محرکهایی برای سوگیری جنسیتی برشمرد.
یکی از مهمترین نظریههایی که به تبیین دلایل شکلگیری الگوها (یا الگووارههای) جنسیتی و به عبارتی سوگیری جنسیتی در جامعه پرداخته است نظریهٔ «یادگیری اجتماعی» است. در این نظریه، کودک موجودی پذیرای نیروهای محیط معرفی میشود که ساخته و پرداختهٔ جامعه، والدین، همسالان و رسانهها است.
در بیشتر مواقع، خانواده نقش مهمی در جامعه پذیری کودکان دارد. خانوادهها از ابتدا دختران را برای دستیابی به نقش خود به عنوان یک زن آموزش میدهند و پسران را برای قبول نقش مردانه به عنوان سرپرست خانواده آماده میسازند. به این ترتیب، تفکیک شغلها در همان اول زندگی از سوی خانواده به کودکان القا میشود و آنان برحسب دختر یا پسر بودن برای نقش پذیری اجتماعی در آینده تربیت میشوند. در چارچوب ذهنی یاد شده، این تفکر که وظیفهٔ زن خانه داری و پرورش فرزندان است و مردان نان آور خانه محسوب میشوند، یکی از سوگیریهای غالب در جامعهٔ ایرانی بوده است.
در چارچوب آموزشهای رسمی و ساختاری کشور، همهٔ شخصیتهای قهرمان مانند «دهقان فداکار» و «پتروس» مذکر هستند و در برابر، «کوکب خانم» به عنوان مادری فداکار و مهربان و دختری با نام «کبری» که فراموشکار است و نمیداند کتابش را کجا گذاشته به عنوان نماد زن در کتابهای درسی دوران دبستان ما معرفی شدهاند. به باور برخی ناظران، در سالهای گذشته سیاستهای آموزشی و برنامههای رسانهٔ ملی ما نیز به صورت مستقیم و غیرمستقیم موجب گسترش الگوهای جنسیتی شده است.
در کنار انگارههای جنسیتی سنتی، بازتولید الگوهای جنسیتی در چهرهها و
قالبهای نو، مسالهای است که در سالهای اخیر در رسانهها نمود بسیاری
داشته است. در بسیاری از کشورها از جمله ایران در تبلیغات بازرگانی
رسانهها، از زنان برای تبلیغ لوازم خانگی و آشپزی و از مردان برای بازی
نقشهای مدیریتی، تبلیغ تلفن همراه، رانندگی و... استفاده میشود.
یکی دیگر از نمودهای سوگیری جنسیتی، در نظر گرفتن شغلهای متفاوت برای زنان و مردان در بسیاری از جوامع است.
«عالیه شکربیگی»، جامعهشناس و مدرس دانشگاه آزاد، یکی از مهمترین دلایل شکل گیری الگوهای جنسیتی در کشور را مربوط به فعالیت و نقش رسانهها میداند که سوگیریهای جنسیتی را خواسته یا ناخواسته ترویج میدهند.
رویکرد دیگری که سعی دارد نگاه جنسیتی را از جنبهٔ سیر تاریخی آن مورد بررسی قرار دهد، رویکرد «مردمشناسانه» است. این رویکرد با تاکید بر ریشههای فرهنگی و تاثیر آن بر نوع رفتار مردانه و درنتیجه شکل گیری مردانگی، سعی دارد فرهنگ مردسالاری و نوع نگاه به زنان را در سیر تاریخی یک جامعه مورد بررسی قرار دهد.
از سالهای گذشته تاکنون، مردان سنگ زیرین آسیاب نهادهای اجتماعی و در وهلهٔ نخست، خانواده بودهاند. بر پایهٔ همین الگو، فرزند پسر میراثدار خانوادگی تلقی و خانواده در صورت نداشتن پسر مقطوعالنسل محسوب میشود و میراث وی به دیگران میرسد. این تفکر هنوز در برخی خرده فرهنگهای کشور ما قابل دیدن است.
شکربیگی با اشاره به تلقیهای نادرست از جنس کودک در برخی از مناطق کشور گفت: نگاهی که ما به فرزند خود داریم نباید بر اساس جنس بلکه باید نگاهی انسان گونه باشد زیرا فرزند در دامن خانواده با معنای جنس و الگوهای جنسیتی آشنا میشود. ما در جامعه شاهد یک نگاه تک فاعلی هستیم و باید این نگاه جای خود را به دو فاعلی و حضور گستردهٔ ۲ جنس دهد تا ما بتوانیم از تواناییهای زنان در جامعه استفاده کنیم.
او در پاسخ به پرسشی در زمینهٔ گسترهٔ نگاه جنسیتی در جوامع گفت: تبعیض جنسیتی تنها خاص کشور ما نیست و در همه جا وجود دارد ولی در برخی از کشورها سوگیری جنسیتی تعدیل شده است. با این حال، در جامعهٔ ما به خاطر برخی نگاهها به جنس مخالف، شاهد تداوم سوگیریهای جنسیتی در قبال زنان هستیم.
سوگیری جنسیتی و پیامدهای آن
نخستین پیامد تحکیم الگووارههای جنسیتی را میتوان برکنار ماندن زنان از امکان حضور در بسیاری از نقشهای سیاسی، اجتماعی-فرهنگی، اقتصادی و قدرت نمایی در این عرصههای گوناگون دانست. به عبارتی دیگر، تداوم و تحکیم سوگیریهای جنسیتی به آسیب بزرگی چون «تبعیض جنسیتی» انجامیده که خود متغیری واسطه در بروز دیگر آسیبها بوده است.
در این زمینه، بهرامنی یکی از مهمترین آسیبهای تبعیض جنسیتی را سرخوردگی میداند. وی با اشاره به مشکلاتی که برای انسانهای سرخورده در جامعه به وجود میآید، گفت: بیماریهای مختلف روانی مانند افسردگی یکی از مهمترین مشکلاتی است که گریبان افراد سرخورده را میگیرد و این خود موجب میشود آنان در بسیاری از مسایل زندگی خصوصی از جمله در مسایل زناشویی دچار مشکلاتی شوند؛ مشکلاتی که زمینههای طرد آنان از جامعه را فراهم میکند.
خشونت علیه زنان از دیگر آثار و نتایج تشدید سوگیریهای جنسیتی در جامعه است. زمانی که الگووارههای مسلط بر جامعه مرد را صاحب قدرت و زن را موجودی ترسو در کودکی بار میآورد، نباید انتظار داشت مردی که با تفکر زورسالاری بزرگ شده و خود را برتر از جنس مخالفش میپندارد در برخورد با زنان رویه ای دیگر را در پیش گیرد.
خشونتهای کلامی، جسمی و جنسی علیه زنان و طلاقهایی که امروزه به خاطر این خشونتها در جامعه رخ میدهد خود مصداق بارزی از پیامدهای منفی الگوهای جنسیتی بوده که در دوران مختلف در ذهن افراد شکل گرفته است.
فشارهای ناشی از این آسیبها و تلاش برای رهایی از سنگینی الگووارههایی که به لحاظ تاریخی سایهٔ خود را بر سر زنان انداخته است، در سالهای گذشته زمینه ساز بسیاری از جنبشهای اجتماعی شده است. در این ارتباط، ظهور جنبشهای فمینیستی را میتوان از پیامدهای آشکار تشدید سوگیریهای جنسیتی به شمار آورد.
گذشته از پیامدهای سوگیریهای جنسیتی که از آن یاد شد، بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران مهمترین و اصلیترین نتیجهٔ تحکیم الگووارههای غیرقابل انعطاف جنسیتی را بیبهرگی جامعه از توان و استعدادهایی میدانند که در ایفای نقش فعالانهٔ زنان در زمینههای گوناگون نهفته است.
در شرایطی که در جوامع غربیِ پس از دوران نوزایی، همچنان زنان به دلیل حاکمیت الگووارههای سنتی و جنسیتی از حضور موثر در عرصههای گوناگون سیاسی-اجتماعی و اقتصادی برکنار بودند، وقوع انقلاب صنعتی در اروپا (در اواسط قرن هجدهم) نقش آفرینی گستردهٔ زنان در پیشبرد اهداف این انقلاب را ناگزیر ساخت و بدین ترتیب زنان رفته رفته نقشهایی مشابه مردان بر عهده گرفتند.
تحولاتی چون وقوع جنگهای جهانی اول و دوم نیاز به گسترش حضور زنان در عرصههای گوناگون اعم از صنعتی، اقتصادی، تجاری و حتی نظامی-دفاعی را افزایش داد. همین موضوع سبب شد زنان برای برقراری توازن بین نقشهای تازهٔ خود و بایستههای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی از حقوقی همچون حق رای نیز برخوردار شوند.
امروزه بسیاری از اندیشمندان حوزههای مختلف بر این موضوع اتفاق نظر دارند که مهمترین پیش نیاز توسعه در زمینههای مختلف، مشارکت بیشینهٔ اعضای جامعه یا به عبارتی شهروندان یک کشور است. هرچند کسی نمیتواند ادعا کند زن و مرد در شرایط مختلف برابر هستند ولی با پیشرفتهایی که در حوزههای مختلف صورت گرفته است، این باور تقویت شده که زنان به عنوان کسانی که نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل میدهند و نیمی دیگر را نیز به دنیا میآورند، میتوانند نقش مهمی در فرایندهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی داشته باشند.
باید توجه داشت که پذیرش مسوولیت از سوی زنان در عرصهٔ کار و فعالیت اجتماعی نه تنها مانع اجرای وظایفی چون مادری نیست بلکه روحیه و کارایی آنان را در این زمینه تقویت میکند. در حقیقت، اشتغال زنان در خارج از خانه آنان را با واقعیتهای اجتماعی رو به رو میسازد که حاصل آن افزایش ظرفیت مسوولیت پذیری، مواجهه و کشمکش با مشکلات بیرون از خانه، هوشیاری و خلاقیت بیشتر است.
بایستههای تعدیل سوگیریهای جنسیتی
همچنان که گفته شد، سوگیری جنسیتی رفتاری است که میتواند آسیبهای فراوانی را به دنبال داشته باشد. از دید کارشناسانی چون بهرامنی تداوم نگاه مردسالارانه در خانوادهها حتی موجب شکل گیری یک پدیدهٔ جنسیتی با نام «تضاد جنسی» میشود که بنا به تعریف آن، دختر دوست دارد پسر باشد تا بتواند از امتیازاتی که خانوادهها برای پسران قایل هستند، بهره ببرد.
برخی دیگر چون شکربیگی بر این باورند به رغم تنگناهای برآمده از الگوهای جنسیتی امروزه زنان و دختران ایرانی در بیشتر زمینهها توانستهاند تواناییهای خود را اثبات کنند. به عنوان مثال، زنان بیش از ۶۰ درصد از ظرفیت دانشگاههای کشور را از آن خود کردهاند. البته به رغم این اثبات توانایی در علم آموزی، در کشور ما تنها چیزی نزدیک به ۱۳ یا ۱۴ درصد از فارغ التحصیلان زن دانشگاهها به استخدام دستگاههای دولتی در میآیند.
شکربیگی یکی از مهمترین راهکارها برای کمرنگ شدن سوگیریهای جنسیتی در جامعه را گسترش آگاهیها میداند و نیز تاکید میکند: این تفکر که میخواهند زن ایرانی را به محیط خانه برگردانند تفکر درستی نیست زیرا امروز زنان ما میتوانند در حوزههای مختلف فعالیتهای زیادی در جامعه داشته باشند و این به معنای نفی حس مادری یک زن نیست.
در این زمینه، بهرامنی نیز نظری نزدیک به شکربیگی دارد. وی با اشاره به تواناییهای مختلف زنان در جامعه بر این باور است که یکی از مهمترین راهکارها برای تعدیل نگاههای کلیشه یی به جنس مخالف، استفادهٔ برابر از تواناییهای زنان در جامعه است تا آنان نیز بتوانند استعدادهای نهفتهٔ خود را شکوفا کنند. وی یکی از لازمههای این راهکار را تقویت حس خودپنداری در فرزندان میداند که باید با آموزشهای صحیح از طرف خانواده در فرزندان ایجاد شود