کد خبر: ۳۵۰۵۴۲
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۵ - ۰۹ مهر ۱۴۰۳ - 2024September 30
صبح روز سه‌شنبه بیستم شهریور امسال، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران پلیس از مرگ مشکوک زن سالخورده‌ای در خانه‌اش با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد.
شفاآنلاین:حادثه>تازه عروسی که با همدستی نامزدش نقشه سرقت مرگبار را از خانه مادربزرگش طراحی کرده‌بود، ماجرا را شرح داد. نامزد تازه عروس و یکی از دوستانش در جریان سرقت طلا‌های زن سالخورده مرتکب قتل شدند. 
به گزارش شفا آنلاین:صبح روز سه‌شنبه بیستم شهریور امسال، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران پلیس از مرگ مشکوک زن سالخورده‌ای در خانه‌اش با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد. 
تیم جنایی داخل اتاق پذیرایی ساختمان دو طبقه قدیمی در یکی از خیابان‌های جنوبی شهر با جسد زن ۷۷ ساله‌ای به نام گوهر روبه‌رو شدند که دست و پایش بسته بود و کبودی‌های گردنش حکایت از آن داشت بر اثر فشار بر عناصر حیاتی گردن به قتل رسیده‌است. 
بررسی‌ها نشان داد لحظاتی قبل همسایه‌های مقتول فریاد‌های کمک‌خواهی وی را می‌شنوند و وقتی از خانه‌هایشان بیرون می‌آیند با پسر جوان غریبه‌ای روبه‌رو می‌شوند که سراسیمه از خانه او بیرون می‌آید و او را بازداشت و از جیب‌های او مقداری طلا کشف می‌کنند. 
 
 تازه داماد 
بدین ترتیب مأموران در نخستین‌گام از متهم تحقیق کردند و وی به قتل پیر زن با همدستی داماد نوه دختری مقتول به نام شهروز اعتراف کرد. 
بهادر گفت: «شهروز دوست من است و مدتی قبل هم با نوه دختری مقتول به نام پوران نامزد و عقد کردند. او گفت مادر بزرگ نامزدش طلای زیادی دارد و مرا وسوسه کرد با هم طلا‌های او را سرقت کنیم. وقتی وارد خانه پیر زن شدیم، او متوجه ما شد و داد و فریاد کرد و شهروز هم دهانش را گرفت و دست و پایش را بستیم. وقتی همسایه‌ها متوجه شدند، او از پشت بام فرار کرد، اما من از در ورودی خارج شدم که همسایه‌های مقتول مرا بازداشت کردند. 
 
 هزینه عروسی 
با اعتراف متهم، بررسی‌ها نشان داد نقشه سرقت مرگبار را شهروز با همدستی همسرش پوران طراحی و با دوستش بهادر اجرا کرده‌است. همچنین مشخص شد تازه عروس و داماد برای هزینه مراسم عروسی‌شان تصمیم به سرقت طلا‌های گوهر می‌گیرند که با قتل پایان می‌یابد. 
مأموران با به دست آوردن این اطلاعات ابتدا پوران و سپس شهروز را بازداشت کردند. 
 
 ۲ متهم در بازجویی‌ها به جرم خود اقرار کردند 
شهروز گفت: «چندی قبل با پوران دوست و عاشق او شدم. ما با هم عقد کردیم و دوست داشتیم مراسم ازدواجمان را مثل پولدار‌ها برگزار کنیم، اما مشکل مالی داشتیم، چون پدرم خیلی به من کمک نمی‌کرد و به همین دلیل تصمیم گرفتیم طلا‌های مادر بزرگ نامزدم را سرقت کنیم. روز حادثه او سر و صدا کرد و من هم دهانش را گرفتم، قصد قتل نداشتم، اما او فوت کرد.»
متهمان پس از اعتراف برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفتند. 
 
 مراسم باشکوه با رنگ خون 
تازه عروس ۲۳ ساله که به اتهام همدستی در قتل مادربزرگش دستگیر شده مدعی است می‌خواسته با سرقت طلا‌های مادربزرگش جشن ازدواجشان را در یکی از بهترین تالار‌های شهر به صورت باشکوهی برگزار کند. 
 
پوران چه شد که همراه نامزدت نقشه قتل مادربزرگت را طراحی و اجرای کردید؟ 
ما قصد قتل نداشتیم و فقط می‌خواستیم طلا‌های مادربزرگم را که چند میلیاردی ارزش داشت، سرقت کنیم. البته زمان حادثه من نبودم. 
 
چرا؟ 
قرار بود به زودی مراسم ازدواجمان را برگزار کنیم و به همین دلیل نیاز به پول زیادی داشتیم و با خودمان فکر کردیم طلا‌های مادربزرگم را سرقت کنیم و مقداری از آن را برای جشن ازدواجمان هزینه کنیم و مقداری را هم برای زندگی آینده‌مان نگه داریم. 
 
از کی این نقشه را طراحی کردید؟ 
یک روز بعد از مراسم عقدمان شهروز پیشنهاد سرقت طلا‌های مادربزرگم را به من داد. 
 
از کجا خبر داشت مادربزرگت طلا دارد؟ 
پدر‌بزرگم تاجر بود و همیشه برای همسرش طلا می‌خرید. شب مراسم عقد مادربزرگم تمامی طلاهایش را پوشیده‌بود. تمامی دستانش پر از النگو و دستبند‌های گرانقیمت و در گردنش هم چند گردنبند مروارید نشان انداخته بود که برق طلاهایش چشم شهروز را گرفت. شهروز به من گفت مادربزرگت خیلی طلا دارد و پیشنهاد داد طلا‌های او را سرقت کنیم. او گفت مادربزرگم پیر است و نیازی به این همه طلا ندارد، اما ما جوان هستیم می‌توانیم با طلا‌های او زندگی لاکچری را شروع کنیم. ابتدا قبول نکردم، اما بعد وسوسه شدم و قبول کردم. 
 
چرا برای هزینه مراسم از خانواده‌هایتان کمک نگرفتید؟ 
خانواده من که اصلاً از همان اول مخالف ازدواج من و شهروز بودند و قرار هم نبود برای مراسم کمکی کنند. شهروز هم می‌گفت پدرش به او کمک نمی‌کند، به همین دلیل تصمیم به سرقت گرفتیم. 
 
پدر شهروز وضع مالی اش خوب نیست؟ 
 پدرش مغازه سوخاری دارد و وضع مالی خوبی دارد و ثروتمند است، اما کمک نمی‌کرد. اتفاقا من با شهروز در مغازه‌شان با هم آشنا شدیم. یک روز که برای خوردن سوخاری به مغازه‌شان رفتم با هم دوست شدیم. خردادماه به من پیشنهاد ازدواج داد و سه ماه بعد هم با هم عقد کردیم. 
 
درباره نقشه سرقت توضیح بده؟ 
قرار شد یک روز من خاله‌هایم را به بهانه شام به مغازه سوخاری پدر شهروز دعوت کنم و در آنجا سر آن‌ها را گرم کنم و شهروز هم کلید خانه مادربزرگم را مخفیانه بردارد و از روی آن کلید یدک تهیه کند. نقشه را عملی کردیم و کلید را به دست آوردیم تا اینکه شهروز تصمیم گرفت همراه دوستش سرقت را انجام دهد. 
 
بعد چه شد؟ 
ما فکر کردیم صبح که خاله‌ام به محل کارش می‌رود، مادربزرگم هنوز خواب است و بهترین فرصت برای سرقت است. شب حادثه شهروز به خانه دوستش رفت و نقشه را مرور کردند و به من خبر دادند. من مخالفت کردم، اما آن شب پدرم به من اجازه نداد از خانه بیرون بروم و مانع آن‌ها شوم. صبح آن‌ها به خیال اینکه مادربزرگم خواب است، وارد خانه می‌شوند، اما مادربزرگم برای رفتن به دستشویی از خواب بیدار می‌شود و با دیدن آن‌ها داد و فریاد می‌کند که این اتفاق می‌افتد. 
 
کی متوجه قتل مادربزرگت شدی؟ 
من در مهد کودک یکی از بیمارستان‌ها مشغول به کار بودم و همزمان برای بهیاری درس می‌خواندم. آن روز در بیمارستان بودم که شهروز تماس گرفت و حادثه را توضیح داد. 
 
قصد فرار نداشت؟ 
آنطور که متوجه شدم قصد داشت به ترکیه فرار کند، اما خیلی زود دستگیر می‌شود.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: