سهیل صبار هستم، کارشناس پرستاری اورژانس استان کردستان. 26سال دارم و از حدود یکسال قبل در مرکز دیسپچ کردستان مشغول بهکار شده ام.
ساعت 14:05 روز 18مرداد تماسی برقرار شد که در آن طرف خط مردی بود که میگفت پسر 2روزهاش به نام ابوالفضل دچار مشکل شده است. او که ساکن سنندج بود، گفت پسرش در حال خوردن شیر بوده که ظاهرا شیر بهاصطلاح در گلویش پریده و بعد از آن دیگر نفس نمیکشد. آنطور که او میگفت بعد از این حادثه بچه را سوار بر خودرو کرده و در راه بیمارستان بود، اما در بین راه چون وضعیت نوزاد بدتر و صورتش کبود شده با اورژانس تماس گرفته بود.
طبق تجربهای که از قبل داشتم و در دورههای آموزشی یاد گرفته بودم، تشخیص دادم که شیر وارد مجرای تنفسی نوزاد شده است؛ به همین دلیل ابتدا از پدر نوزاد خواستم که نوزاد را به سینه روی دستش بخواباند و از پشت 5ضربه بین کتفش بزند. او این کار را انجام داد، اما فایدهای نداشت و میگفت پسرش هر لحظه کبودتر میشود.
با اینکه پدر مضطرب بود، اما همکاری خوبی داشت و هر کاری که به او میگفتم درست انجام میداد. او میگفت نزدیک بیمارستان است، اما ممکن بود پیش از رسیدن به بیمارستان وضعیت بچه بدتر شود؛ به همین دلیل از او خواستم عملیات احیا و سیپیآر را انجام دهد.
گفتم که باید لباس نوزاد را از تنش دربیاورد و نوک 2انگشت حلقه و وسط را بین 2سینه نوزاد قرار دهد و در یک دقیقه بین 100تا 120مرتبه فشار دهد. این فشار باید حدود 4سانتیمتر باشد تا خونرسانی قلب که از کار افتاده دوباره به جریان بیفتد و خون به سر و گردن برسد و بچه زنده بماند. طبق پروتکلها باید بعد از 30مرتبه ماساژ قلبی به بچه تنفس دهان به دهان داده شود.
به این شکل که فرد دهان و بینی نوزاد را در دهانش قرار دهد و اکسیژن را به بدن او پمپاژ کند. در این ماجرا پدر وقتی شروع به تنفس دهان به دهان به فرزندش کرد، بعد از چند لحظه نوزاد شروع به گریه کرد و به لطف خدا و با همکاری پدرش احیا شد و دقایقی بعد پدرش گفت که آنها به بیمارستان رسیدهاند. کل این تماس حدود 5دقیقه طول کشید.
در آنجا ظاهرا معاینههای تخصصی انجام شد و بهدلیل اینکه نوزاد مشکل خاصی نداشت، ساعتی بعد مرخص شد.
بله، یک روز بعد از این حادثه نوزاد دیگری وضعیت تقریبا مشابهی داشت که با راهنمایی تلفنی مشکل برطرف شد. قبل از آن هم زن جوانی دچار درد در قفسه سینه و کتف شده بود که من تشخیص دادم او در حال سکته کردن است و آمبولانس اعزام کردم و زمانی که همکارانم به محل رسیدند، او سکته کرد، اما خوشبختانه همکارانم آنجا بودند و با انجام عملیات احیا او به زندگی برگشت.
خدا را شکر میکنم. بله راضیام. عمر همه دست خداست، اما خوشحالم که در این کار میتوانم وسیلهای برای نجات جان انسانها باشم.