کد خبر: ۳۴۷۳۳۰
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۵ - ۰۲ مرداد ۱۴۰۳ - 2024July 23
ما آرزوهایی داریم، رویاهایی که بهانه هر روز ما برای بیدار شدن از خواب هستند؛ اما گاهی اهداف‌‌مان با رویاها در تضاد قرار می‌‌گیرند و همین باعث ملال و روزمرگی در ما می‌‌شود.
شفاآنلاین:جامعه>سبک‌زندگی آدم‌ها در سریال‌های نمایش خانگی شباهت چندانی با دنیای بیشتر ما ندارد؛ سریال‌هایی که آدم‌هایش یا در دنیای تاریک تبهکاری هستند یا پول‌دارهایی هستند در خانه‌های لاکچری و سوار برخودروهای چند میلیاردی. اما «در انتهای شب» از قسمت اول نشان داد قرار است دنیای واقعی آدم‌های معمولی را روایت کند. سریال با به‌تصویر کشیدن طلاق عاطفی یک زوج جوان آغاز شد. ماهرخ یا همان ماهی و بهنام که از همان سکانس‌های اول فهمیدیم به‌زور و به‌خاطر بچه‌ای که دارند در حال تحمل زندگی مشترک هستند. بعد ماهی که دوست داشته هنرپیشه بشود و پدرش مانع از تحقق این رویا شده را دیدیم که از خانه‌شان در حاشیه شهر به محل کارش رفت و شب با کیک تولد برمی‌گردد تا تظاهر کند همه‌چیز خوب است. بهنام که زمانی می‌خواسته هنرمند بزرگی شود هم درگیر کارمندی است و روزمرگی. بی‌خیالی بهنام و کنترل‌گری ماهی هر دو را کلافه می‌کند تا تصمیم به‌جدایی بگیرند. یک جدایی که آغاز مشکلات تازه‌ای است. آشنایی بهنام با تا خانم همسایه، مخالفت خانواده ماهی و مابقی قضایا. 

به گزارش شفا آنلاین:قصه شاید در ظاهر چندان بکر و جالب نباشد؛ اما همین‌که وام‌دار زندگی روزمره خیلی از آدم‌هاست و در دل آن چالش‌های عاطفی و روحی خودشان را پیدا کردند باعث اقبال مخاطب نسبت به آن شد و هشدارهای جدی درباره زمینه‌های از هم پاشیدن خانواده‌ها، پایان عشق زوج‌ها و قربانی شدن فرزندان داد. با پایان این مینی‌سریال 9 قسمتی، در این پرونده سراغ تحلیل آن از چند منظر مختلف رفتیم.

در انتهای ملال و روزمرگی
«در انتهای شب» قصه رنج آدم‌‌ها از تباهی رویاهای‌‌شان است؛ غمی که واقعیت‌‌های زندگی به آن‌‌ها تحمیل می‌‌کند و بروز اصلی‌‌اش در تضاد جدی است بین آن‌‌چه از خودشان، اطرافیان‌‌شان و زندگی و شغل‌‌شان انتظار داشتند و آن‌‌چه با آن روبه‌‌رو هستند

ما آرزوهایی داریم، رویاهایی که بهانه هر روز ما برای بیدار شدن از خواب هستند؛ اما گاهی اهداف‌‌مان با رویاها در تضاد قرار می‌‌گیرند و همین باعث ملال و روزمرگی در ما می‌‌شود. گاهی واقعیت‌‌های مختلف زندگی چنان خودشان را به ما تحمیل می‌‌کنند که از هر آن‌‌چه در سر داشته‌‌ایم دور می‌‌شویم و این می‌‌تواند آغاز عصیان ما باشد. قصه «در انتهای شب» و شخصیت‌‌هایش، ماجرای همین تفاوت بین آن‌‌چه آدم‌‌ها در سر داشتند و آن‌‌چه در عمل با آن مواجه می‌‌شوند است. اما این تفاوت از چه ناشی می‌‌شود؟

نبود آموزش در نهادهای جامعه
ما در مدرسه یاد می‌‌گیریم مساحت دایره را چطور محاسبه کنیم، درباره تاریخ، دلتا، جلگه و الکتریسیته می‌‌خوانیم و در یک رقابت سخت و پرتنش هستیم برای نمره بهتر، درحالی که نمره بیشتر، درصد کنکور و حتی بهترین بودن در آن‌‌ها، الزاماً ما را برای ورود به زندگی خانوادگی و شغلی آینده آماده نمی‌‌کند. حتی برای رانندگی نیاز به آموزش و دریافت گواهی‌نامه داریم، اما برای ازدواج و پدر مادر شدن نه. نهاد آموزش به طور معمولی  ما را در دنیایی عجیب آماده می‌‌کند که تناسبی با آن‌‌چه یاد گرفتیم ندارد. نهاد خانواده گاهی به دلایلی مهیای ایفای چنین نقشی نیست. رسانه برای گردش اقتصاد خودش روی سرگرمی متمرکز است یعنی آن‌‌چه ما می‌‌خواهیم نه آن‌‌چه نیاز داریم و حتی گاهی ما را همسو با نهاد اقتصاد به سمت مصرف‌‌گرایی سوق می‌‌دهد. بعد هم وارد واقعیت‌‌های عریان زندگی می‌‌شویم شبیه آن‌‌چه برای ماهی و بهنام اتفاق افتاد. خانواده‌‌ای که مثل خانواده دکتر ارنست در یک جزیره رها شده‌‌اند. هم به‌‌لحاظ فاصله عاطفی با جامعه، هم از نظر فاصله فیزیکی با دیگران.
شرایط اقتصادی و...
گاهی آدم‌‌ها با آزمون و خطا در زندگی راه و رسم درست را یاد می‌‌گیرند، هرچند جامعه در آموزش‌‌شان کوتاهی کرده باشد. اما بازهم بسیاری از متغییرهایی که رابطه یک زوج را سرپا نگه می‌‌دارد خارج از کنترل آن‌‌ها است. مثل ماهی که شغلش در گالری را دوست ندارد اما به‌‌خاطر اقساط خانه‌‌ای که در حاشیه شهر خریدند ناچار به تحمل آن است. یا بهنام که از فضای هنر و تدریس دور شده، شغلش به‌‌او تحمیل شده حتی و به‌‌خاطر فشارهای ماهی ناچار است صرفه‌‌جویی کند. اما می‌‌شود این شرایط سخت را از سر گذراند اگر افق دید یک زوج نزدیک هم باشد و مهارت گفت‌‌وگو و حل مسئله را بلد باشند.
گفت‌‌وگو و حل مسئله
ماهی و بهنام قصد آزردن همدیگر را ندارند؛ اما در ارائه تعریف دقیقی از مسئله زبان مشترک ندارند. هر کدام اصرار دارد فقط از زاویه خودش ماجرا را روایت کند. آن‌‌ها تا قسمت پایانی درک دقیقی از نیازهای ذهنی و جسمی طرف مقابل و ضعف‌‌های خودشان ندارند. به‌‌جای گفت‌‌وگو سعی در مغالطه برای پیروزی در بحث را دارند. انگار به‌‌جای زندگی مشترک با یک فرزند، وارد یک مسابقه شده‌‌اند که هرکس استدلال قوی‌‌تری درباره آن‌‌یکی رو کند برنده است.
توسل به روش‌‌های اشتباه
ماهی در قسمت آخر به ضعف‌‌های خودش اشاره می‌‌کند. تصور او این است که دیگر نمی‌‌تواند خودشان را اصلاح کنند و زوج خوبی باشند. اما در تلاش است لااقل مادر خوبی باشد و از بهنام هم می‌‌خواهد پدر خوبی باشد. هر چند این گامی رو به جلو برای شخصیت اوست که مدام سعی در متهم کردن بهنام داشت. همین‌‌طور بهنام هم که مدام رویاهای برباد رفته و خستگی روحی‌‌اش را ناشی از کنترل‌‌گری ماهی می‌‌دانست در قسمت آخر درک بهتری از خودش و کم‌‌کاری‌‌هایش پیدا کرد. اما در روند داستان دیدیم هرجا با چالشی مواجه بودند به‌‌جای تامل برای حل آن، دنبال یک رفتار واکنشی برای فراموش کردن آن بودند. مثل درخواست طلاق ماهی و طلب کردن گل‌‌هایی که نماد بی‌‌مهری به او و نیازهایش بود. یا مثل دلبستگی بهنام به ثریا. آن‌‌ها زنگ خطرها را نادیده گرفته بودند، ناامیدی و گسست زندگی، نیاز به مهارتی برای ترمیم آن دارد، نه مجادله و متهم‌‌سازی از طرف مقابل.
تعریف اشتباه از عشق و مسئولیت
ماهی مادر نداشته و برای همین سعی کرده مادری باشد برای خواهرش، برای پدرش و حتی شوهرش. اما از قضا قبول دارد که همه این تلاش‌‌ها و دل‌‌سوزی‌‌های اشتباه باعث شده برای فرزندش مادری نکند. او مسئولیت‌‌پذیری را درست درک نکرده و باعث بی‌‌مسئولیتی شوهرش شده. او از عشق هم تفسیر اشتباهی داشته. عشق از نظر او وابستگی به انسانی کامل و بی‌‌نقص بوده که درباره بهنام مثل بیشتر آدم‌‌های دنیا موضوعیت ندارد. همین انتظار غلط تضادی را در او ایجاد کرده که عامل اضطراب و ناراحتی است. همین‌‌طور که بهنام بیشتر از خانواده، خودش و رویاهای تباه شده‌‌اش را دیده؛ تا این‌‌حد که از عشق‌‌ورزیدن دور شده و شکاف ایجاد شده بین او و ماهی عمیق‌‌تر شده است. 

 
گمشدگی‌ها و گم‌گشتگی‌ها «در انتهای شب»
این سریال داستان ستودنی و قابل‌ تاملی دارد چون شما می‌توانید خودتان را جای شخصیت‌های آن بگذارید، درباره تصمیم‌های‌شان فکر کنید و نقاط مشترک‌تان با آن‌ها را بشناسید
نگار فیض‌آبادی| کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
بیایید همین اول ماجرا ما هم برویم در همان کمدی که «دارا» ابتدای داستان آن جا قایم شده بود! «دارا» و پدرش گم شده بودند و در همان یکی دو قسمت اول، «گم‌شدن» مهم‌ترین کلیدواژه‌ای است که در کلام، عمل و تصویر می‌بینیم. ما معمولا زمانی می‌گوییم کسی یا چیزی گم‌شده است که سر جای اصلی خودش نباشد. این گم شدن را بارها و بارها در طول قصه می‌بینیم و حتی در قسمت پایانی هم وقتی «ماهرخ» می‌خواهد از مادرانگی حرف بزند، خیلی کوتاه، قصه خودش را روایت می‌کند که بدون مادر بزرگ شده است اما سعی کرده برای پدر، خواهر و همسرش مادر باشد ولی او به قول خودش هنوز نتوانسته برای پسرش مادر باشد. گویی او مادرانگی‌‌اش را گم کرده است!

گمشده‌ها در یک رابطه عاطفی
نه فقط «ماهی» بلکه «بهنام» هم چیزهایی را در زندگی‌اش گم کرده است. اشتباه گرفتن اتوبوس و گم شدنش هم نمادی است که به مخاطب نشان می‌دهد او بارها در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که نباید آن جا باشد. حالا که ماهی و بهنام چیزهای زیادی را در زندگی شخصی و مشترکشان گم کرده‌اند، درک این موضوع راحت‌تر می‌شود که با این گمشدگی‌ها و گم‌گشتگی‌ها، رابطه‌ عاطفی و زناشویی هم با مشکلات ریز و درشتی مواجه می‌شود.
عمل‌کردن به‌جای تامل‌کردن و حرف‌زدن
حتما شنیده‌اید که می‌گویند اگر خیلی عصبانی هستی، تصمیم نگیر، یا حرفی نزن! در این مواقع است که با پوست و استخوان می‌فهمیم بعضی‌ وقت‌ها چقدر سخت است که هیچ‌کاری نکنیم! قصه ماهی و بهنام جایی دچار چالش اساسی شد که هر دوی‌شان بارها Acting Out داشتند. این اصطلاح که البته توضیح تخصصی و مفصلی دارد، زمانی به کار می‌رود که افراد به‌جای آن‌که از انگیزه‌ها و خواسته‌هایشان حرف بزنند، آن‌ها را به عمل درمی‌آورند یا در واقع کارهایی انجام می‌دهند که جای کلام و تامل اساسی را می‌گیرد. مهم‌ترین عامل عمل کردن، نیروهای ناخودآگاهی هستند که اطلاعی ازشان نداریم اما به شکل‌های مختلف رفتارها، هیجان‌ها و افکار ما را شکل می‌دهند. این نیروها، ابتکار عمل را به دست می‌گیرند و رفتاری را در انسان برمی‌انگیزانند که بعدها مایه‌ تعجب‌اند و می‌گوییم چرا فلان کار را انجام دادم! «ماهی» و «بهنام»، زمان‌هایی که باید هیچ کاری انجام ندهند و درباره مشکلات فردی و ارتباطی‌شان حرف بزنند و از خواسته‌‌هایشان بگویند، مدام به Acting Out پناه می‌برند. طلاق، تصمیم بهنام برای ارتباط با ثریا، عوض کردن خانه و شاید حتی تصمیم برای دوباره برگشتن به ارتباط هم نوعی عمل‌کردن هستند. ممکن است هر کدام از این تصمیم‌ها در زمان خودشان درست باشند، اما وقتی اصالت لازم را نداشته باشند، فرد بعد از مدتی، از تصمیمی که گرفته پشیمان می‌شود یا حداقل حال خوبی با آن تصمیم نخواهد داشت.
عمل در لحظه اشتباه
به‌هرحال عمل کردن به‌جای حرف زدن، تامل، سکوت و هیچ‌ کاری نکردن،‌ آسیب‌های زیادی به خود و دیگری وارد می‌کند و جبرانش هم کار سختی است. زمانی که «ماهی» با کاتر به «صفا» ضربه می‌زند هم به‌نوعی به عمل کردن پناه می‌برد. جالب است که او در دادگاه هم درباره‌ رفتارش می‌گوید که با این کار می‌خواسته از خانواده‌اش محافظت کند؛ اما سوال اصلی این است که این چطور مراقبتی است که در دل خودش این همه زخم برای خانواده و دیگری ایجاد می‌کند؟ گویی با مراقبتی دردناک روبه‌رو هستیم که در ظاهر می‌شود توجیهش کرد ولی در عمل پیامدهای ناخوشایندی دارد!
تصویر ما از زنانگی و مردانگی‌مان در ارتباط
سریال «در انتهای شب»، داستان ستودنی و قابل‌تاملی دارد چون شما می‌توانید خودتان را جای شخصیت‌های داستان بگذارید، درباره تصمیم‌های‌شان فکر کنید و نقاط مشترک‌تان با آن‌ها را بشناسید. مثلا در یکی از سکانس‌ها، ماهی می‌گوید «مردها یه دختر دافولی می‌خوان که ...». این که دیگری در ارتباط عاطفی و ازدواج از ما چه تصویر و انتظاری داشته باشد، یک چیز است اما این که خودمان از تصور دیگری راجع به ما(تصورمان درباره‌ زنانگی/ مردانگی) چه برداشتی داریم و خودمان را در چه جایگاهی می‌بینیم، ماجرای دیگری است. همین حالا می‌توانید به این فکر کنید که شما به عنوان همسر از خودتان چه تصوری دارید؟ به نظرتان طرف مقابل‌تان شما را در چه جایگاهی می‌بیند؟ مرد یا زنی که باید مدام خدمتی بدهد تا دوست داشته شود یا اگر شرط خاصی هم نباشد، دوست‌داشتنی است؟ این تصویرها تا قبل از ۶-۷ سالگی در خانواده شکل می‌گیرند و در آینده با اتفاقات بعدی معنا پیدا می‌کند. با دیدن پدر سرزنشگر، «ماهرخ» هم می‌شود حدس زد که حتما او هم در شکل‌گیری این تصویر در «ماهرخ» نقش داشته است. همان‌طور که خود پدر هم به گفته خواهرش، معمولا با زن‌ها نه برای ایجاد یک رابطه‌ امن و طولانی، بلکه برای ارضای نیازهایش ارتباط برقرار می‌کرده است!
 
اماواگرهای یک سکانس سمی «در انتهای شب»
در این پرونده از نقاط قوت «در انتهای شب» زیاد گفتیم، اما بد نیست سراغ تحلیل یکی از سکانس‌هایش که شاید جزو نکات مثبت نباشد هم برویم
 
فریده زاهدی‌‌محبوب| روان شناس بالینی
به‌تازگی سکانسی از سریال «در انتهای شب» در فضای‌مجازی وایرال و مورد توجه کاربران قرار گرفته است که در آن پدر «ماهرخ» به او می‌گوید: «خارجیا می‌دونن چی کار کنن. بچه 18 سالش می شه، با تیپا میندازنش بیرون و مگین برو دنبال زندگیت. هر کاری می‌خوای بکن. می‌خوای ازدواج کن، طلاق بگیر، بمیر، بمون. به خودت مربوطه... ما این‌قدر زیر بال و پرشون رو می‌گیریم، یاد نمی‌گیرن بپرن و بزرگ بشن، بچه می‌مونن». اما آیا حرف‌ها درست است؟

نظرات مختلفی در این باره وجود دارد
این‌که آیا باید بچه‌ها را از ۱۸ سالگی رها کنیم یا نه، موضوعی است که نظرات مختلفی درباره آن وجود دارد. برخی معتقدند که ۱۸ سالگی، سن بلوغ و استقلال است و جوانان باید بتوانند به تنهایی از پس مشکلات برآیند. در بسیاری از کشورها، ۱۸ سالگی به عنوان سن بلوغ در نظر گرفته می‌شود و افراد می‌توانند بدون نیاز به رضایت والدین تصمیمات خود را بگیرند. در ایران حقوق جوانان پس از ۱۸ سالگی به رسمیت شناخته می‌شود. پس از رسیدن به این سن، افراد می‌توانند بدون نیاز به رضایت والدین یا قیم، امور حقوقی خود را انجام دهند. این شامل مواردی مانند گرفتن پاسپورت، ادامه تحصیل و حتی زندگی مستقل می‌شود. اما از سوی دیگر، بسیاری از کارشناسان و والدین بر این باورند که حمایت و راهنمایی والدین حتی پس از ۱۸سالگی هم ضروری است. جوانان در این سن هنوز در حال یادگیری و تجربه‌اندوزی هستند و ممکن است به کمک و مشاوره نیاز داشته باشند. حمایت والدین می‌تواند به جوانان کمک کند تا با اطمینان بیشتری به سمت آینده حرکت کنند و در مواجهه با چالش‌های زندگی احساس تنهایی نکنند. این حمایت می‌تواند به شکل‌های مختلفی باشد، از جمله مشاوره، کمک مالی، یا حتی فقط گوش دادن به مشکلات و نگرانی‌های آن‌ها.

پیش‌نیازهای آماده‌سازی فرزندان برای بعد از 18سالگی
1- اعتمادبه‌نفس و مسئولیت‌پذیری
 به فرزندان خود اعتماد کنید و به آن‌ها مسئولیت‌های متناسب با سن و توانایی‌هایشان بدهید. این مسئولیت‌ها می‌توانند شامل کارهای ساده‌ای مانند انجام خریدهای خانه یا کمک در آشپزی باشد.
2- آموزش مهارت‌های زندگی
 مهارت‌های عملی مانند مدیریت زمان، پول و مهارت‌های اجتماعی را به فرزندان خود آموزش دهید. این مهارت‌ها به آن‌ها کمک می‌کنند تا در مواجهه با موقعیت‌های مختلف، بهتر عمل کنند.
3- تشویق به تجربه‌های جدید
 فرزندان خود را تشویق کنید که تجربه‌های جدید را امتحان کنند. شرکت در فعالیت‌های فوق برنامه، سفرهای کوتاه، یا حتی انتخاب رشته‌های درسی جدید می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا توانایی‌ها و علایق خود را کشف کنند.
4- پشتیبانی و راهنمایی
همیشه پشتیبان فرزندان خود باشید و آن‌ها را در مسیر استقلال تشویق کنید. ارائه راهنمایی‌های مفید و حمایت‌های عاطفی می‌تواند به آن‌ها اطمینان خاطر دهد که در صورت نیاز، همیشه کسی برای کمک به آن‌ها وجود دارد.
5- تصمیم‌گیری مستقل
 به فرزندان خود اجازه دهید که تصمیمات خود را به صورت مستقل بگیرند و به آن‌ها اعتماد کنید. این شامل تصمیم‌گیری در مورد کار، محل زندگی و روابط می‌شود./خراسان

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: