کد خبر: ۳۴۶۰۵۶
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۲ - ۰۶ تير ۱۴۰۳ - 2024June 26
در ۱۳۲۹ سپهبد رزم‌آرا که در آن وقت نخست‌وزیر بود سرزده از بیمارستان رازی بازدید کرد. او در جریان بازدید از بیمارستان عصبانی شد و از دکتر آذر توضیحاتی خواست و او نیز با پاسخ درشت و تند خود نخست‌وزیر را عصبانی‌تر کرد. رزم‌آرا در جواب جسارت رئیس بیمارستان بر صورت او سیلی نواخت و دستور داد مأموران دژبان توقیفش کنند.
شفا آنلاین:سلامتمهدی آذر (۱۲۸۰-۱۳۷۳ هـ.ش) استاد دانشگاه و دولتمرد ایرانی؛ در مشهد،تهران و فرانسه تحصیل کرد. در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران سمت استادی یافت. در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق وزیر فرهنگ شد. دکتر آذر علاوه بر حرفه پزشکی در ادب فارسی و عربی هم دست داشت و در جوانی در مشهد شاگردی ادیب نیشابوری را کرده بود. 

دکتر مهدی آذر فرزند میرزا علی‌آقا مجتهد تبریزی، در سال ۱۲۸۰ شمسی در مشهد به دنیا آمد. پدرش در دوره اول قانونگذاری از طرف مردم خراسان نماینده مجلس شورای ملی بود. او در تمام مدت نمایندگی حقوق نگرفت زیرا بر این اعتقاد بود که حقوق گرفتن نمایندگان مردم در مجلس اگر حرام نباشد، مکروه و مخالف شریعت است. مهدی آذر تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و از مدرسه دارالفنون فارغ‌التحصیل شد. سپس برای ادامه تحصیل مدرسه عالی طب را برگزید و موفق به اخذ دکتری گردید.

در سال ۱۳۰۷ هـ.ش مقدمات مسابقه اعزام محصل به خارج فراهم و در مسابقه شرکت جست و پذیرفته شد. در این دوره که نخستین دوره اعزام محصل به اروپا بود، جمعا ۱۱۱ نفر پذیرفته شدند. از این عده صد نفر به فرانسه، چهار نفر به انگلستان و ۷ نفر به آلمان اعزام شدند. آذر در لیون و پاریس تحصیلات خود را به پایان رساند و پایان‌نامه تحصیلی­اش را که درباره جهاز هاضمه و بیماری های آن بود از تصویب استادان دانشکده گذراند. او و دکتر باستانی در پاریس در یک دانشگاه درس می خواندند و هر دو مدتی از شاگردان ممتاز استاد معروف راوُ (Ravaut) بودند و روش درمان کردن بیماریهای پوست را می‌آموختند.

دکتر مهدی آذر در خاطراتش ذکر می‌کند عربی را برای این خوانده است که از کتب طبی مثل قانون پورسینا که به عربی نوشته شده است، استفاده کند. 

پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه پاریس در سال ۱۳۱۳ به ایران بازگشت. دکتر آذر از مرداد ۱۳۱۴ تا شهریور ۱۳۱۶ به طبابت در بهداری آذربایجان غربی و بیمارستان دولتی ارومیه پرداخت. او در خاطرات خود از این ایام به سختی یاد می‌کند و از فساد مدیریت و سیستم اداری چنین انتقاد کرده است: «از نادرستی ها و کج‌رفتاری های بسیاری از رؤسای ادارات مخصوصاً رئیس شهربانی و معاون استاندار آذربایجان غربی دل پری داشتم. آنان می خواستند من مطیع چشم و گوش بسته و یار تخلف ها و تخطی های آنان باشم و چون این کار از من ساخته نبود، با من خصومت می ورزیدند و به خلافکاری هایی که معمول خود آنها بود، متهم می کردند».

مهدی آذر در شهریور ۱۳۱۶ به تهران بازگشت و به ریاست بهداری وزارت پیشه و هنر منصوب شد. در سال ۱۳۲۸ پس از تشکیلات جبهه ملی توسط دکتر محمد مصدق با این تشکیلات نیز از طریق حزب ایران مرتبط گردید.

او در وزارت بهداری هم شاغل بود و مدت ها ریاست بیمارستان رازی را نیز برعهده داشت. در ۱۳۲۹ سپهبد رزم‌آرا که در آن وقت نخست‌وزیر بود سرزده از بیمارستان رازی بازدید کرد. او در جریان بازدید از بیمارستان عصبانی شد و از دکتر آذر توضیحاتی خواست و او نیز با پاسخ درشت و تند خود نخست‌وزیر را عصبانی‌تر کرد. رزم‌آرا در جواب جسارت رئیس بیمارستان بر صورت او سیلی نواخت و دستور داد مأموران دژبان توقیفش کنند.

خبر سیلی خوردن استاد دانشگاه و رئیس بیمارستان موج اعتراض شدید اطباء و استادان دانشگاه را به دنبال داشت و دانشکده پزشکی به حال تعطیل درآمد. دکتر جهانشاه صالح وزیر وقت بهداری سخت به تلاش افتاد تا قضیه را فیصله دهد. سرانجام رزم‌آرا حاضر شد در جمع استادان دانشگاه حضور یافته و از عمل خود اظهار ندامت نماید و بدین ترتیب ماجرا خاتمه یافت. دکتر مهدی آذر در این جریان شهرت بیشتری یافت، از طرف مخالفین رزم‌آرا مورد حمایت قرار گرفت و به همکاری دعوت شد.

پس از واقعه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که یکبار دیگر دکتر مصدق به ریاست دولت منصوب گردید، طبق توصیه دکتر سنجابی وزیر سابق فرهنگ، دکتر آذر را به وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) برگزید. دکتر آذر در زمان تصدی وزارت دستور داد تا مجله ماهانه آموزش و پرورش که مدتی تعطیل شده بود، دوباره منتشر گردد همچنین روز ۳۱ شهریور ماه هر سال را به عنوان روز معلم تعیین کرد.

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و بازداشت دکتر مصدق، وزرای او مخفی شدند. دکتر آذر از جمله این افراد بود. سرانجام به اتهام قیام علیه سلطنت دستگیر شد. در ۲۷ دی ماه ۱۳۳۲ همراه با چند تن از صاحب‌منصبان دولت مصدق از زندان آزاد شد و به طبابت در مطب خصوصی خود پرداخت و در بیمارستان رازی نیز به کار مشغول شد. در سال ۱۳۳۹ اعضای سابق جبهه ملی بنابر دعوت اللهیار صالح یک بار دیگر آمدند و هر چند یک بار جلسه تشکیل داده و پیرامون مسائل روز به مذاکره می‌پرداختند.

دکتر آذر یکی از این افراد بود. این جلسات سرانجام منجر به تشکیل جبهه ملی دوم شد و دکتر آذر نیز عضو مؤسس و از اعضای شورای مرکزی بود. او در سال ۱۳۴۰ به ریاست کمیسیون روابط خارجی جبهه ملی منصوب گردید.


در نخستین کنگره جبهه ملی در دی ماه ۱۳۴۱ سی و پنج تن برای شورای عالی جبهه انتخاب شدند که دکتر آذر یکی از آنان بود. روز دوم بهمن هیات اجرایی جبهه ملی اعلامیه‌ای صادر کرد که در آن مستقیماً به حکومت خودکامه شاه اعتراض شده بود. صدور اعلامیه سبب شد که دکتر آذر همراه با ۱۴ تن دیگراز اعضای شورای مرکزی در روز ۶ بهمن بازداشت شدند.

در شهریور ۱۳۴۲ از زندان آزاد شد. اختلافات درونی جبهه ملی سرانجام سبب شد که دکتر آذر در اردیبهشت ۱۳۴۳ در نامه ای خطاب به دکتر مصدق توقف فعالیت جبهه ملی را اعلام کند. دکتر آذر از آن هنگام تا آستانه انقلاب ۱۳۵۷ از فعالیت سیاسی دست کشیده بود و به طبابت می‌پرداخت.


علاقه‌مندی دکتر آذر به ادب فارسی او را با عده‌ای از ادبا و فضلای کشور محشور کرده بود. با مرحوم  علی اکبر دهخدا دوست بود. سالی دو سه بار درتهران و شمیران محفلی می آراست که از ادبا: محمد محیط طباطبایی، احمد آرام، دکتر محمود افشار، مجتبی مینوی، محمدتقی دانش‌پژوه، حبیب یغمایی، دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، دکتر محمد اسلامی ندوشن شرکت داشتند.

از رجال هم مشرب خود اللهیار صالح و دکتر امیرعلایی را دعوت می کرد و یکی دوبار هم دکتر سنجابی حضور داشت. کتابخانه‌اش که مجموعه ای از کتابهای پزشکی و ادبی و اجتماعی و نقد ادبی و چند نسخه خطی بود به تناسب موضوع به همت فرزند گرانقدرش پیروز آذر به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و کتابخانه اهدایی مجتبی مینوی و... واگذار شد.

دکتر مهدی آذر ۹ خرداد ۱۳۷۳ پس از چند سال زندگی در شهر شیکاگو در آمریکا درگذشت و پیکر اوپس از انتقال به ایران به خاک سپرده شد. از آثار او بیماری های سریشم‌زدایی و طب بالینی می‌باشد.



قابل مشاهده در دسکتاپ


 قابل مشاهده در موبایل

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
فضل اریسمانی
|
Lithuania
|
۱۶:۱۷ - ۱۴۰۳/۰۴/۰۸
0
0
یک شعر همواره در ذهن من نقش بسته است و ان این است که

پس مرا منت از استاد بُوَد

که به تعلیم من اُستاد اِستاد

هر چه می دانست آموخت مرا

غیر یک اصل که ناگفته نهاد

قدر استاد نکو دانستن

حیف! اُستاد به من یاد نداد

چیزی که در استاد برومند من با رفتار و منش شان اموختم. و حقیقتا دکتر برومند به من زندگی اموخت بیش از علم پزشکی
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: