شفاآنلاین -یکى از محورهاى عمده سخنان معصومان، هشدار نسبت به سستى و راحتطلبى است. طبیعت آدمى، او را به آرامش و تن سپردن به وضع موجود، دعوت مىکند. اساساً انسان از رنج، مىپرهیزد و به خوشى روى مىآورد و چون خوشىهاى بزرگ، بىرنج به دست نمىآیند، به همین دل خوشکُنکهاى گذرا و کوچک، بسنده مىکند.
هیچ کسى از
موفّقیت و پیروزى بدش نمىآید؛ امّا چون رسیدن به قلّه
آن دشوار است، بیشتر مردم به دامنههاى آن اکتفا مىکنند و از ادامه مسیر،
تن مىزنند.
ریشه این کوتاه اندیشى و نداشتن همّت بلندى که آدمى
را به جایى برساند، تنبلى، بىحوصلگى، سستى و امروز و فردا کردن است که در
احادیث متعدّد، زشتْ شمرده شدهاند.
امام على(ع) کسالت (تنبلى) را آفت
پیروزى مىداند و بر آن است که این خصلت، آفت هر نعمت و موفّقیتى و عامل هر
تباهى است. ایشان در این مورد مىفرماید:
هر نعمتى، کلیدى و قفلى دارد که بی شک کلیدش شکیبایى و قفلش تنبلى است.
ایشان
از سوى دیگر، براى توفیق در کارها، کنار گذاشتن خودپرستى و سُستى را توصیه
مىکند و مىفرمایند: هر کس خودشیفتگى و تنبلى را کنار بگذارد، گزندى به
او نمىرسد.
ایشان همچنین با تأکید بر پشتکار و تن سپردن به
سختىها براى رسیدن به بهروزى، از کسالت و اندوه، با عنوان «گورستان
پیروزى» نام مىبَرَند.
تشویق نشاط و شادابى
شادابى، به
معناى انکار واقعیتها و ناخوشىها و ندیدن مشکلات خود و دیگران نیست.
شادابى، به معناى چشم بستن بر پارهاى واقعیتهاى تلخ و فراز و نشیب زندگى
نیست و بالاخره، شادابى به معناى خوشبینى بىپایه و خودفریبى نیست. نه؛
شادابى هیچ یک از اینها نیست؛ بلکه شادابى، به معناى اعتقاد به هدفدارىِ
هستى و داشتن رویکردى است براى حلّ مشکلات و چیرگى بر موانع. شادابى یعنى
پذیرفتن همه واقعیتهاى موجود (چه تلخ و چه شیرین) و سپس کوشش براى تغییر
آنچه هست (امّا مطلوب نیست)، به آنچه باید باشد.
شخص شاداب، در دل
هر مانعى، فرصتى و در کنار هر دشوارى، آسانى (إنّ مع العُسر یسراً ( (سوره
انشراح، آیه 6) و در پى هر سیاهى، سپیدى را مىبیند و انتظار مىکشد. او
عمیقاً ایمان دارد که رنج و سختى، بخش ناگسستنىِ وجود انسان (لَقَد خَلَقنا
الإنسان فى کبَد؛ آدمى را در رنج آفریدیم؛ سوره بلَد: آیه 4) و زمینه
شکوفایى استعدادهایش و لازمه رشد و تکامل است.
انسان شاداب، ناکامى
و تلخى را انکار نمىکند؛ امّا معتقد است که مىتوان آنها را به کامیابى و
شیرینى تبدیل کرد. او فشارهاى زندگى را چونان حرکات ورزشى مىداند که هر
چه شدیدتر باشد، بدنِ او را نیرومندتر خواهد کرد. او شکست را مقدّمه پیروزى
و سختى را طلایه آسانى مىداند.
چنین کسى با داشتن رویکردى مثبت به
زندگى و اعتماد به خدا و در نتیجه، امید به هدایت او و اعتقاد به نیروهاى
درونى خود، دلیلى براى افسردگى نمىبیند و چون عمیقاً بر این باور است که
«هر انسانى در گروِ کارى است که مىکند(کُلّ اُمرئ بِما کَسب رهین؛ سوره
طور، آیه 21)، ناگزیر، مسئولیتى جدّى در خود احساس مىکند و به جاى
سرخوردگى و نومیدى و سستى و خود را چون پرِکاهى در توفان حوادث دانستن، با
استوارى، در برابر ناخوشىها قد علم مىکند و با چهرهاى باز، براى گشودن
راه خویش و آفریدن سرنوشت خود، پیش مىرود.
شادابى، گر چه حالتى
است درونى و یگانه، امّا جلوههاى گوناگونى دارد. امام صادق(ع)، جلوههاى
شادابى را در سه چیز مىداند و مىفرمایند: شادابى در سه خصلت است:
وفادارى، رعایت حقوق دیگران و ایستادگى در حوادث ناخوشایند.
احادیث
متعدّدى بر ضرورت این صفت براى آدمى تأکید مىکنند و از آن با عنوان:
نشاط، شادمانى، سرزنده بودن و گشادهرویى یاد مىکنند. از این رو باید
کوشید و این حالت را اگر نیست، به وجود آورد و اگر هست، آن را تقویت کرد و
پرورش داد.
پارهاى از این احادیث، علاوه بر دستورهاى کلّى در مورد
شادابى، دستور العملهاى خاصّى نیز براى حفظ و پرورش این حالت مىدهند و
پارهاى، توصیههاى عملى و بهداشتى مىکنند.
برخى زمینههاى روانى
شادابى، عبارتاند از: تلاوت قرآن، تفکّر در آفریدههاى خداوند، صدقه دادن و
تقویت ایمان. برخى عوامل مادّى آن نیز عبارتاند از: تغذیه مناسب، ورزش،
خوشپوشى، فعالیتهاى اجتماعى و مطالعه.
توجّه به این نکته، مهم
است که گاهى حتّى شادابترین افراد نیز ناخواسته دچار پارهاى افسردگىها و
کسالتها مىشوند که باید به سرعت با این حالت مبارزه کنند و اجازه ندهند
که بر عملکرد و رویکردشان تأثیر بگذارد. لذا هر کسى با توجّه به شناختى که
از خود دارد و تأمّل در علّت افسردگى پیشآمده، باید از راههاى پیشنهادى
براى مبارزه با افسردگى استفاده کند. گاه، سفرى کوتاه مىتواند موجب شادابى
شود و گاه تنها یک حمّام کردن و یا چند دقیقه شنا و یا حتّى کمى قدم زدن و
نگاه کردن به سبزهها مىتواند این مقصود را تأمین کند. اما ائمه اطهار
(ع) دستورالعمل هایی بسیار کامل و جامع را در این زمینه بیان داشته اند
چنانچه امام کاظم(ع) میفرماید: تلاش کنید شبانهروزتان را به چهار قسمت
تقسیم کنید: بخشى را به کار و تلاش، اختصاص دهید؛ قسمتى را به عبادت خداوند
بگذرانید؛ بخش سوم را به کسب دانش واگذارید و بخش چهارم را صرف خوشىهاى
حلال و پسندیده کنید و با این [بخش چهارم]، مىتوانید از عهده سه تاى دیگر
بر آیید.
یکى از یاران امام رضا(ع) مىگوید: روزى حضرت از ما
پرسید: «کدام غذا خوشمزهتر است؟». هر کسى پاسخى داد. یکى گفت: «گوشت».
دیگرى گفت: «زیتون». سومى گفت: «شیر».
آن گاه خود ایشان فرمودند: «خیر،
بلکه نمک (ظاهراً منظور آن بوده که اگر نمک نباشد، غذاهاى دیگر هم لذتبخش
نیست) ». سپس فرمودند: روزى براى تفریح و هواخورى بیرون رفته بودیم.
جوانها گوسفند چاقى را کشتند؛ ولى نمک با خود نیاورده بودند. از این رو،
نتوانستیم از گوشت به خوبى استفاده کنیم و لذّت ببریم.
سیر و سفر
یکى
از انگیزههاى سفر و گردشگرى، خوشىِ حلال است. در حدیثى آمده است: خردمند،
جز براى سه چیز سفر نمیکند: توشه برداشتن براى آخرت، بازسازى اقتصاد
زندگى، و خوشىِ حلال.
گشت و گذار در طبیعت و دیدن منظرههاى زیبا و
آشنایى با آداب و رسوم ملّتها، گذشته از فایدههاى بىشمار مادّى و
معنوى، آدمى را از افسردگى مىرهانَد و به سلامتى جسم و روان او کمک
مىکند. امام صادق(ع) فرمود: سافِرُوا تَصِحُّوا؛ سفر کنید تا سالم باشید.
از
امیر مؤمنان روایت شده است که: چنان که بدن خسته مىشود، روح نیز خسته و
دلتنگ مىگردد و هر دو به تفریح و استراحت نیاز دارند. خستگىهاى بدن، با
دیدن منظرههاى زیباى جهان آفرینش، برطرف مىشود و خستگىهاى روان، با
شناخت و فهم حقایق هستى.
مىگویند ملّا محسن فیض کاشانى (که نوشتههاى
بسیار و دیوان شعر دارد)، دوران جوانى را در قم سپرى مىکرد. آوازه
دانشمندى در شهر شیراز به نام سیّد ماجد بَحرانى به گوشش رسید. تصمیم بر
سفر به شیراز و کسب دانش از محضر او گرفت. پدرش از سفر او خشنود نبود. با
اصرار وى، پدرش راضى شد که به قرآن و دیوان شعر منسوب به امام على(ع) تفاّل
کنند (فال بزنند). وقتى قرآن را گشودند، این آیه آمد:
چرا از میان مؤمنان، گروههایى سفر نمىکنند تا با دین آشنا گردند و به هنگام بازگشت، قوم خود را هشدار دهند؟
و وقتى دیوان را باز کردند، این شعر آمد:
تَغَرَّبْ عَنِ الأوطانِ فى طَلَبِ الْعُلىوَ سافِرْ فَفِى الأسفار خَمْسُ فَوائدٍ
تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اکتِسابُ مَعیشةٍوَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةِ ماجِدٍ.
در جستجوى بزرگى، از وَطنْ دور شو و مسافرت نما که داراى پنج فایده است:
غم و اندوهْ برچیده مىشود؛ روزى و علم و ادب به دست مى آید و همنشینى بزرگانْ دست مى دهد.
فیض
کاشانى، پس از این تفاّل، راهىِ شیراز شد. علوم دینى را نزد سیّد ماجد
بحرانى فرا گرفت و با ملّاصدرا آشنا گشت. فلسفه و عرفان را از او آموخت و
به دامادى استادش (ملّاصدرا) نیز نائل آمد.
کار و تلاش و پرهیز از تنبلى و کاهلی
کار،
جوهر آدمى و نشانِ حیات اوست. آن که تلاش نمىکند و به تنبلى و کسالت خو
کرده، بهرهاش از زندگى، اندک است و سلامتىاش در خطر و شادابىاش بر باد.
کار و تلاش، استعدادهاى آدمى را شکوفا مىسازد؛ از انحراف و لغزش او جلوگیرى مىکند و بر سرزندگى و نشاطش مىافزاید.
پیشوایان
دینى، خود، مظهر تلاش و کار بودهاند. امیر مؤمنان(ع) با اُجرت آبیارى
نخلستانها، صدها بَرده را در راه خدا آزاد کرد و امام باقر(ع) کار را جهاد
در راه خدا قلمداد مىنمود. از همین رو، سفارشهاى آنان به کار و کوشش و
هشدارشان براى دورى جُستن از تنبلى و کسالت، بر جان مىنشیند. على(ع)
میفرماید:
هر که کار کند، توانمندىاش فزونى میگیرد و آن که از
تلاشش بکاهد، سستىاش زیاد میشود و نیز فرمود: فزون یافتن سخن از کار، عیب
است و فزون یافتن کار و تلاش از سخن، زیبایى و برازندگى است. به همان
اندازه که از کار و تلاش ستایش شده، از تنبلى نیز نکوهش شده است. امام
على(ع) میفرماید: تنبلى، به دین و دنیا آسیب مىرسانَد و نیز فرموده اند:
آفت موفّقیت، تنبلى است و نیز از ایشان روایت شده است: آن که پیوسته تنبلى
میورزد، از دستیابى به آرزوها ناکام میمانَد.
پوشیدن لباسهاى روشن
علّامه
مجلسى در کتاب حلیة المتّقین نوشته است: بهترین رنگها در جامه، سفید است و
بعد از آن، زرد و بعد از آن، سبز و بعد از آن، قرمزِ روشن و کبود و عدسى.
پوشیدن لباس قرمزِ تیره، مکروه است، خصوصاً در نماز. پوشیدن جامه سیاه،
کراهت شدید دارد، در همه حال، مگر در عمّامه و عبا و کفش؛ و اگر عمّامه و
عبا هم سیاه نباشد، بهتر است.
امام صادق(ع) فرموده است که على(ع)
بیشتر وقتها جامه سفید مىپوشید. نیز مؤذّن مسجد النبى مىگوید: دیدم که
امام صادق(ع) در میان قبر پیامبر (ص) و منبر ایشان، نماز مىگزارد و جامه
زردى به رنگ بِه بر تن داشت.
همچنین امام صادق(ع) از پوشیدن کفشِ مشکى برحذر مىداشت؛ چرا که به فرموده حضرت، چشم را کمسو مىکند و غمبار است.
منابع:
1-الکافى، شیخ کلینی، ج6: 465.
2-شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید، ج 20: 322.
3-تحف العقول، ابن شعبه: 323.
4-بحار الأنوار، علّامه مجلسی، ج 78: 321.
5-وسائل الشیعة، شیخ حرّ عاملی، ج8: 248، 251؛ ج 17: 60.
6-فوائد الرضویة، شیخ عبّاس قمی: 637.
7-گزیده حلیة المتّقین، علّامه مجلسی: 10.
8-میزان الحکمة، محمّد محمّدی ریشهری، ج5: 2298؛ ج9 :4050 ؛ ج11: 5184.
9-حدیث زندگی. سیّد حسن اسلامی، ج6: 23، 26، 39، 43.
قدس آنلاین