کد خبر: ۳۳۷۰۲۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۰ - ۳۰ آذر ۱۴۰۲ - 2023December 21
بهزاد احمدي
روزنامه‌نگاري يعني دفن جنازه كولبر در لاي تيترهاي يخ‌زده، وگرنه بسان سنگي سرد، هرگز كمينگاه و پناهگاه آدمي‌زاد نبوده‌اي. روزنامه‌نگاري يعني گريستن شيهه اسبِ كولبر در سوتيتر روزنامه‌اي پُرتيراژ، همان‌سان كه تماشاچي گريان، ميخكوب باخت ستاره‌اش مي‌شود، وگرنه بايد خنديد به «زماني براي مستي اسب‌ها».
شفا آنلاین>جامعه>مخاطب به ياد دارد، نفت بوي خاصي به روزنامه مي‌داد و نفت رگ خواب خاورميانه هم بود. چرا؟! چرا نفت؟! من با نفت سخن مي‌گويم. اين سرزمين بر درياي نفت آرميده است و كولبر در برابر جفاي روزگار، ناشكيب. به كلمه سوگند، نفت بايد زبان بگشايد. نفت، اقتصاد سياسي مرز را مي‌فهمد. نفت تبعيض‌ را شعله‌ور مي‌كند و نفت رسواگر و اغواگر است. به «كاف» سوگند، به كلماتِ كمرخميده در زير بار گران، كولبر كلمه شيك و اتوكشيده‌اي نيست. كولبري كار و پيشه رسمي نيست. كولبري پديده نظام‌مند و سياست‌گذاري‌شده نيست. كولبري قاچاق هم نيست. كولبري عصاره انباشت ثروت در مناطق مرزي غرب كشور نيست. كولبري كاميابي از اشتغال نيست. كولبري دولت‌مندي نيست. به «كاف» سوگند، هرگز مرگ كولبر و مرگ كارگزاري در يك روز روي نمي‌دهد مگر به پيشامد. به «كاف» سوگند، هرگز گرسنگي كولبر و گرسنگي كارگزاري، همتا نبوده يك‌دم مگر به تصادم. به «كاف» سوگند، شبِ گريز و پرهيز در روياي كولبر و كارگزاري، يكي نيست مگر به اتفاق. به «كاف» سوگند، اسبي كف‌ريزان در كولاك مي‌تاخت و به زيرش، كولبري نيمه‌جانِ نيم‌بند در روياي آرامش. به «كاف» سوگند، منتظران هيچ كولبري، كامروا نبوده‌اند به ناچار. به «كاف» سوگند، كولبري، باخت است. كولبري، كاسبكاري كاذب است. كولبري، متهم و مقتول صحنه است. كولبران، اولين قربانيان سياست ايجاد اشتغال در مناطق مرزي هستند. در اين ميان، دولت‌هايي اصلِ منطقِ حمكراني و حقوق شهروندي را فداي تئوري فرعي فرصت و تهديد مرز مي‌كنند. بنابراين اگر به بهانه امنيت مرز، جانِ كولبر به خطر بيفتد، امنيت پايدار مرزنشينان در حوزه‌هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي محلي از اعراب ندارد. اين‌جاست كه نقش دولت در فقرزدايي و رفع بيكاري از سيماي مناطق كردنشين، نقشي كليدي و پررنگ خواهد بود و تنها راه‌حل عملي دولت است كه مي‌تواند به توسعه كشور و فاصله گرفتن اقشار ضعيف استان‌هاي غربي از پديده كولبري بينجامد. در گزارش‌هاي رسمي و غيررسمي، آمارهاي فاجعه‌بار و نگران‌كننده‌اي از كشته‌شدن و مرگ و مصدوميت و معلوليت كولبران در سال‌ها و ماه‌ها و روزهاي گذشته اعلام شده است كه جانكاه است و جان‌گزا. آمارهايي كه از نظر دسته‌بندي سني، به‌وفور كودكان و نوجوانان تا جوانان و ميانسالان و پيران را شامل مي‌شود. آمارها نشان مي‌دهند زنگ خطر كولبري، ديرگاهي است به صدا درآمده اما مسوولان امر نمي‌شنوند..! پديده كولبري در استان‌هاي كردستان، كرمانشاه و آذربايجان غربي، تنها محدود به افراد بي‌سواد و كم‌سواد نمي‌شود، هشدار همان‌جا شروع مي‌شود كه مهندسان، مدال‌آوران ورزش، افرادي با تحصيلات كارشناسي ارشد و دكترا به كولبري مشغول هستند. پديده كولبري، تنها محدود به مردان نمي‌شود، درست در همان‌جا كه دختران و زنانِ سرپرستِ خانوار به شغلِ اجباري كولبري روي مي‌آورند، بايد گريست. گزارش مرگ دو برادرِ كولبر (آزاد و فرهاد خسروي) را با تيترِ «مرگ به وقت كولبري» در سال 98 روايت كرده‌ام، هرگاه آن را مرور مي‌كنم، ناخودآگاه اندوهي دودآلود گلويم را مي‌فشارد، تلخي اين روايت تراژيك آن‌جاست كه يخ‌زدگي دو برادرِ كولبر از خانواده‌اي فقير را در شبي بي‌رحم، در جدالي نابرابر با برف و كولاك و ترس و تاريكي به تصوير مي‌كشم. از انجماد پيكر دو برادرِ خوني در شبي مخوف و قيرينه، به قول منوچهري: «شبي چون چاه بيژن تنگ و تاريك» سخن مي‌گويم. از گريه‌ها و هق‌هق‌ها و تسليم‌نشدن‌هاي مغرورانه كودكانه سخن مي‌گويم..! نه از مكاشفه‌هاي رمان‌نويسي. چگونه مي‌توان حسرت در گلو مانده پيرمردي تكيده را بازسازي كرد كه مي‌گفت: بچه‌هاي من از گرسنگي مُردند. منظورش، نيستي و نداري و نيازمندي و فقر و فلاكت و تهيدستي و تنگدستي و گدايي در زندگي بود، نه «گرسنگي» در يك‌ شب و يك‌ ساعت و يك لحظه. باري از عقلِ سياسي قضاوت‌گر فاصله بگيريم، از زندگي كولبران بنويسيم، از درد كولبران، از مرگ كولبران، از امروز كولبران و از آينده مبهم كولبران. به كلمه سوگند، كولبري در مرز، حركت روي لبه تيز حيات و ممات است. كولبري در مرز، قمار است با جان انسان. كولبري در مرز، گذار است از گذرگاه خوف و رجا. كولبري در مرز، ريختن تاسي است در ‌نردِ نان‌پاره. به «كاف» سوگند، كولبري باخت است و باخت و باخت...
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: