من میگم بهشت زهرا(س) یه دانشگاهخیلی بزرگه، دانشجوهاش هم ماییم، یعنی من و تو و همه این آدمایی که هر روز میان اینجا، یا به عزیزان سفر کردشون سر میزنن، یا کسی از عزیزانشون رو میارن اینجا دفن میکنن، یعنی میخوام بهت بگم حتی اونی که هنوز پاش به اینجا باز نشده و قراره مثلا دو سال دیگه یکی از افراد خونوادهاش رو بیاره اینجا دفن کنه هم دانشجوی همین دانشگاهه، منتها اون هنوز زمان یادگرفتنش شروع نشده.
شفا آنلاین>اجتماعی> 1- در طول دو سال و پنج ماه و یازده روز (896 روز)ی که از درگذشت مادرم
میگذرد، بارها به
آرامستان بهشت زهرا(س) رفته و کنار مزار مادر نشسته و
ساعتها به زمان بودنش در کنار خودم اندیشیده و خاطرههای بسیاری را مرور
کردهام و هر روز افسوس این مسئله را خوردهام که پرونده خاطرهسازی با
مادر عزیزتر از جانم در تاریخ 15 فروردین 1400 برای همیشه بسته شد و پس از
آن از بین ما دو نفر، من باقی ماندم تا پس از تاریخ ذکر شده، به تنهایی بار
این اندوه سترگ را بر دوش کشم و مجبورم باشم به جای خاطره سازی، خاطره
بازی کنم و اشک بریزم و اشک بریزم و اشک بریزم.
به گزارش شفا آنلاین:2- در طول این مدت
طولانی که هر روزش برای من به اندازه هزار سال گذشت، بارها درباره آرامستان
بهشت زهرا (س) و اتفاقاتی که در این خاموش خانه میافتد قلمفرسایی کرده و
مطالبی را به صورت پرسش به رشته تحریر درآوردهام و غم انگیز اینکه دوستان
بزرگواری که در این فضای وسیع مشغول کارند هیچگاه هیچ پاسخی به این پرسشها
نداده اند، انگار که نه، بلکه باید بگویم حتما این عزیزان، حتی افرادی در
بخشهای اداری سازمان بهشت زهرا(س) مشغول کارند، اهل مطالعه و روزنامه
خوانی نیستند، بس که بندگان خدا کارشان زیاد است و فرصت برای خاراندن سر هم
ندارند.
3- شهرام (یکی از دوستانم که مزار مادرش در کنار مادر من است و
به واسطه همین همسایگی مادرانمان، با هم دوست شده ایم) در یکی از همین
روزهای تلخی که از عمرمان میگذرد، گفت: «یوسف میدونی، بهشت زهرا (س)
دقیقا مثل یه دانشگاهه، اصلا چرا مثل؟ من میگم بهشت زهرا(س) یه دانشگاه
خیلی بزرگه، دانشجوهاش هم ماییم، یعنی من و تو و همه این آدمایی که هر روز
میان اینجا، یا به عزیزان سفر کردشون سر میزنن، یا کسی از عزیزانشون رو
میارن اینجا دفن میکنن، یعنی میخوام بهت بگم حتی اونی که هنوز پاش به
اینجا باز نشده و قراره مثلا دو سال دیگه یکی از افراد خونوادهاش رو بیاره
اینجا دفن کنه هم دانشجوی همین دانشگاهه، منتها اون هنوز زمان یادگرفتنش
شروع نشده. اینجا، این
مُرده ها، این سنگا، این خاکی که تو هوا پخش میشه، این جاپاهایی که روی این سنگا میبینی، این اومدنها
و
رفتنها و به عزیزانمون سرزدنها و آب ریختنها و قرآن خوندنها و زیارت
عاشورا خوندنها و این خیراتهایی که مردم بابت امواتشون میدن و این رفتن
سر مزار عزیزان دیگران و فاتحه خوندنها و این اومدن دیگران سر مزار عزیز
تو و فاتحه خوندنها و... اینها همشون درسهایی هستن که توی این دانشگاه به
آدم تدریس میشه، اون بنده خدا رو میبینی اونجا داره گریه میکنه؟ باباشو
آورده گذاشته اینجا، اون خانمه رو میبینی که روی سنگ اون مزار خوابیده؟
بچهاش اونجا زیر خاک خوابیده، منو میبینی؟ مادرم اینجا خوابیده، خودتو
میبینی؟ مادرت اونجا خوابیده، اون مردا رو میبینی که دارن یه جنازه رو
میبرن خاکش کن؟ اون جنازه هه رو میبینی که کفن پیچش کردن؟ صدای گریهها
رو میشنوی؟ ضجه مورهها رو میشنوی؟ اینا همشون درسایی هستن که توی این
دانشگاه تدریس میشه، این دانشگاه هم یه استاد بیشتر نداره که اتفاقا سر همه
کلاسها هست، یعنی هم اونجاییه که اون جنازه رو میخوان خاک کنن، هم
اینجایی که ما نشستیم، هم کنار اون خانمه اس، هم کنار اون بنده خدا و هم
کنار همه مزارهایی که توی این آرامستان بزرگ قرار دارن، به همه داره درس
میده، منتها باید گوش شنوا داشته باشی، باید چشم بینا داشته باشی، اگه
نداشته باشی هم قافیه رو باختی هم ردیف.» حرفهای شهرام خیلی قابل تامل بود،
میشد درباره شان به اندازه چندین ماه فکر کرد و من همیشه به این موضوعات
فکر میکنم و به این باور رسیدهام که شهرام درست میگوید و بهشت زهرا(س)
یک دانشگاه وسیع است، دانشگاهی که همه ما (چه آنها که روزگاری در این دنیا
میزیسته و اکنون چهره در نقاب تراب کشیدهاند و چه آنان که هنوز در این
دنیا هستند و از فرصت زندگی بهره مند) دانشگاهی که انسان بودن و انسان
زندگی کردن و انسانیت را در سرلوحه همه کارها قرار دادن را به آدمی
میآموزد، اما با این حال هیچ وقت یک معادله برایم حل نشد، اینکه مگر ما
نمیگوییم بهشت زهرا(س) دانشگاه انسانسازی است و این یعنی هر کسی که به
این مکان برود، در هنگام بیرون آمدن از آن، باید به فرد بهتری تبدیل شده
باشد، پس چرا برخی از افرادی که مدام در این آرامستان هستند و به قولی
نانشان از کار کردن در این فضا تامین میشود، اینگونه نیستند و هر روز که
میگذرد بدتر و بدتر و بدتر میشوند؟
4- جانم برایتان بگوید از
جدیدترین تصمیماتی که دوستان مسئول در سازمان بهشت زهرا(س) گرفتهاند این
است که در قطعههای جدید پلاکاردهایی را نصب کردهاند که رویشان مطالب
عجیبی نوشته است؛ مثلا اینکه بازماندگان یک متوفی حق ندارند مثلا با هزینه
کردن یک مبلغ خاصی، پلی آهنی را در نزدیک محل قبر عزیزشان قرار دهند و آن
را وقففرد متوفی شان کنند، اگر به بهشت زهرا (س) رفته باشید حتما دیدهاید
که وقتی میخواهی از خیابان به قطعه مورد نظرت بروی باید از روی جوی آبی
که جدول بلندی دارد و خیابانها را از قطعه جدا میکند و معمولا هم آبی
درونش وجود ندارد عبور کنی و خب خیلی از افرادی که به برای خواندن فاتحه به
بهشت زهرا(س) میروند مشکلات جسمانی دارند، مثلا خود نگارنده این گزارش
معلولیت جسمی دارد، یا افراد بسیار دیگری هستند که سن و سالی از آنها گذشته
و با عصا تردد میکنند، جدا از این موارد، عبور از این جویهای آب حتی
برای افراد سالم هم سخت است، به همین سبب قرار گرفتن پلهای آهنی روی این
جوی آب بسیار ضروری است، حال با این موضوع که انجام چنین کاری وظیفه چه کسی
است، کاری نداریم، اما در این میان یک سری آدم سینه سوخته و عزیز از دست
داده، میآیند برای شاد شدن روح عزیزشان، از جیب خودشان پول هزینه میکنند،
سفارش ساخت پل آهنی میدهند و آن پل که عکس و اسم عزیز سفرکرده شان هم روی
آن نصب شده، را روی جوی آبی که نزدیک مزار عزیزشان است، قرار میدهند،
ایوالله به مرامشان، خدا روح عزیزشان را شاد کند و بهشت برین را جایگاهشان
قرار دهد، این کار یک اقدام کاملا پسندیده است که علاوه بر شاد شدن روح
متوفی مورد نظر و رسیدن ثواب اخروی به وی، گرهای از مشکلات مردمی که به
قطعههای مختلف در بهشت زهرا (س) میروند، باز میکند، حال از شما
میپرسیم؛ آیا انجام چنین کاری گناه است؟ شَری به پا میکند؟ باعث فتنه
انگیزی میشود؟ جنگ راه میاندازد؟ موجب ایجاد فسق و فجور میشود؟ امنیت
جامعه را به خطر میاندازد؟ موجب آلودگی هوا میشود؟ منظره بهشت زهرا (س)
را زشت میکند؟ چه میکند که مسئولان سازمان بهشت زهرا (س) پلاکارد نصب
کردهاند که هیچ کس حق ندارد روی جویهای آب پل آهنی نصب کند؟ آخر ایراد
گرفتن هم حد و اندازهای دارد، طرفی که عزیزش را از دست داده، با ساخت یک
پل و قرار دادن آن بر روی جوی آب قلبش آرام میگیرد، با خودش میگوید: «خدا
رو شکر یه کاری واسه عزیزم کردم که روحش شاد بشه» عزیزان مسئول در سازمان
بهشت زهرا (س) چرا نمیتوانند این آرامشی را که نصیب فردِ عزیز از دست
داده، میشود را تحمل کنند؟» میپرسیم چرا نباید پل بگذاریم؟ میگویند: «پل
بگذارید، چه کسی گفته پل نگذارید؟ پل بگذارید، اما ما آن را درست میکنیم،
شما پول ساخت پل را به ما بدهید ما خودمان بهترین پل را میسازیم و در
همان جایی که مد نظر شماست، قرار میدهیم، هه، هِهِه، هِهِهِه. قشنگ بود،
ما تازه فهمیدهایم که اصل کار (که همان ساختن پل است یا ساختن آب خوری
برای وقف کردن برای افرادی که از دنیا رفته اند) فی نفسه ایرادی ندارد و
عزیزان هم هیچ مخالفتی با این موضوع ندارند، مسئله از جای دیگری آب
میخورد، مشکل اینجاست دوستان دلشان میخواهد پول ساخت این پلها توی جیب
خودشان برود، نه داخل جیب فرد دیگری، همانند همان قبرکنی که از بهشت زهرا
(س) حقوق میگیرد، اما وقتی قبر یک متوفی را میکند، به صاحب مرده میگوید:
«یه پولی بابت زحمتی که برای کندن قبر عزیزت کشیدم به من بده»، همانند
همان نوحه خوانی که همین کار را میکند. باز هم بگویم؟ باشد، میگویم.
5-
در قطعههای جدید بهشت زهرا (س) تا دلت بخواهد دزد گل پیدا میشود، یعنی
من میروم پول میدهم چند شاخه گل میخرم میبرم سر مزار عزیزم میگذارم،
بعد هم فاتحهای نثار روحش میکنم و خداحافظ شما، اما هنوز از قطعه خارج
نشده، یکسری آدم کوتوله میآیند گلها را جمعآوری کرده توی کیسه ریخته و
با خود میبرند! به کجا؟ به سر جاده، برای چه؟ برای اینکه دوباره آنها را
بفروشند به
خلق الله، یک نفر هم نیست بگوید آخر چرا چنین میکنید؟ این چه نانی است که میخورید؟
6-
در قطعههای جدید بهشت زهرا (س) تا دلت بخواهد کودک کار و زن کار و مرد
کار پیدا میشود که یا میآیند با سوءاستفاده از احساسات صاحب عزا، چند
دانه گندم روی مزار میریزند و به تو میگویند: «عمو یه دشتی به ما بده،
خاله یه دشتی به ما بده.» یا میآیند کنار مزار صاحب عزا میایستند و در
حالی که خودش دارد قرآن و زیارت عاشورا میخواند، میگویند: «قرآن بخونم»
یا میآیند، میگویند: «ما موسسه خیریه هستیم برای بچههای بیسرپرست و
سرطانی و چه و چه و چه کمک جمع میکنیم.»
خب آقای سازمان بهشت زهرا (س)
اگر خیلی میخواهید نظم و ترتیب را در آرامستان برقرار کنید، بیایید این
آدمها را از قطعهها جمع کنید که اینگونه روی روح و روان افرادی که عزیز از
دست داده اند، رژه نروند، گیر دادهاید به پل روی جوی آب؟
7- در
قطعههای جدید بهشت زهرا (س) یک نفر نیست به این درختهای بیگناه آب بدهد
تا از تشنگی هلاک نشوند، اما تا دلت بخواهد آدمهای مختلف، با شمایل و
لباسهای مختلف همینطوری بیخود و بیجهت این طرف و آنطرف میروند، حال یا
با پای پیاده و یا با موتورسیکلت. بعضی افراد که به بهشت زهرا (س) به عنوان
خانه و محل سکونت (آنهم نه از نوع دوم، بلکه از نوع اولش) نگاه میکنند،
یعنی در بهشت زهرا (س) زندگی میکنند گاهی هم در طول هفته یکی دو ساعت به
خانه شان که در جای دیگری ست سر میزنند.
8- نمیدانم چرا قانون و
مقرراتی که در سازمان بهشت زهرا (س) یا برای سازمان بهشت زهرا (س) نوشته
میشود، فقط درباره قطعههای جدید قابلیت اجرا دارد، یعنی فقط در قطعههای
جدید باید اجرا شود، در حالی که در قطعههای قدیمی هیچکدام از این مقررات
اعمال نمیشود، میخواهی درخت بکاری میگویند نه، میخواهی پل بگذاری
میگویند نه، میخواهی تابلوی زیارت اهل قبور بگذاری، میگویند نه،
میخواهی دور سنگ مزار عزیزت درختچه و گل بکاری، برمی دارند درختچه و گل را
میکَنند و جایش را سیمان میکنند تا دیگر هوس کاشتن گل و گیاه به سرت
نزند.
9- آدمها هم که دیگر نگویم برایتان، کل دعواهایشان در کل زندگی
شان را گذاشتهاند برای مراسم تدفین فلان فامیلشان، هنوز آمبولانس جنازه
طرف را نیاورده، معرکهای بر پا میشود تماشایی، چنان که خیال میکنی فرد
متوفی چه موجود نازنینی بوده که اینها از غم فراغش چنین بر سر و صورت هم
میزنند، اما جنازه را که میآورند تازه میفهمی که دعوا سر میراثِ مانده
برای بازماندگان است، نوحه خوان بینوا هم مدام فریاد میزند: «آقا، بیایید
جنازه رو بذارید تو قبر تا من دعای تلقین رو بخونم، اما گوش هیچکس بدهکار
نیست»، یکی از همین وراث را دیدم که از عصبانیت به سمت خودروی یکی دیگر از
وراث رفت و با میلهای که در دستش بود، شیشه ماشین طرف را خُرد خاکشیر
کرد. حال شما بگویید در چنین مواقعی چه حالی به فرد متوفی دست میدهد؟ من
که میگویم تعجبی ندارد اگر در چنین مواقعی جنازه خودش با پای خودش به داخل
قبر برود و به نوحه خوان بگوید: «لطف کن دعای تلقین منو بخون، زودتر خاک
بریزن روم تا از شر این دنیا راحت بشم.»
10- میدانم طولانی ست و ممکن
است خسته تان کند، اما تمنا دارم یکبار دیگر به آغاز این گزارش بازگردید و
سخنان شهرام که در بند شماره 3 آورده شده را دوباره بخوانید.
11- حال
کمی فکر کنید، به فکر کردنش میارزد، بند شماره 3 اصرار فراوانی دارد بگوید
آنچه به عنوان گفتار بیان شده و رفتار انجام شده آدمها (چه مسئول و چه
غیرمسئول) که در بندهای بعدی آمده، تماما اشتباه بوده و هست و خواهد بود و
این یعنی ما از دانشگاه بزرگ انسانسازی خداوند نمره قبولی
نگرفته ایم،
جایی که ما در آن قرار داریم و چنین رفتارهای گاها بیشرمانهای را از
خودمان بروز میدهیم، آخر خط خیلیها بوده و آخر خط خیلیهای دیگر هم خواهد
بود، حتی آخر خط خود ما. باور کنید مردم باور کنید، در این آمدنها و
شدنهای هشتصد و نود و شش روزه ای در آرامستان بهشت زهرا (س) چیزهایی
شنیده و چیزهایی دیدهام که شرم اجازه نمیدهد آنها را بیان کنم، اتفاقات
هولناکی که هزاران هزار علامت سوال و تعجب در ابرکهای بالای سر من ایجاد
کردهاند که چرا؟ چرا آدم یا آدمهایی که در چنین مکانی کار میکنند و در
چنین مکانی رفت و آمد میکنند، اینقدر قسی القلبند که انتهایی برایش
نمیتوان متصور شد، همه را نمیگویم ها، منظورم آدمهای مشخصی است که خودشان
میدانند که چه ذاتی دارند و چگونه روزگار میگذرانند، فردا قداره نکشید
سمت دفتر روزنامه، که این روزنامه نگار ملعون کیست که به خودش جرات داده به
ما بگوید بالای چشمان تو ابروست. بیایید در این چند صباح باقی ماندهای که
در تَهِ دیگ عمرمان مانده، آدم وار زندگی کنیم تا زمانی که قرار شد دست ما
هم از این دنیا کوتاه شود، نزد خداوند و فرشتگان مقربش و نزد کسانی که در
زندگی به گردن ما حق داشتهاند شرمسار و خجل نباشیم، به خدا این دنیا و
تمام اموال این دنیا، حتی اگر جاودان هم باشند و مرگی به سراغمان نیاید و
حتی اگر خداوند هم مواخذه مان نکند که چرا چنین و چنان کردی، باز هم
نمیارزد که با همنوعانمان رفتارهای ناپسند و زشت داشته باشیم، انسانیت
عالیترین درجهای ست که خداوند متعال به بشر عطا نموده، قدر این موهبت و
محبت الهی را بدانیم و آدم وار زندگی کنیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم
دست آخر قرار است یک متر و هفتاد صدم جای تنگ و تاریک نصیبمان شود، فقط همین، نه حتی
به اندازه دانه ارزنی اضافه تر، از ما گفتن بود، خود دانید./آفتاب