ما در خرداد ماه به همراه حدود 200 جانباز شیمیایی به دیار کریمان کرمان سفر و با حضور در گلزار شهدای کرمان و مدد جستن از روح بلند و آسمانی سردار دل ها حاج قاسم سلیمانی بزرگ مرد دوران معاصرمان، با آرمان های مکتب شهید سلیمانی تجدید پیمان کردیم
شفا آنلاین>سلامت>حمله شیمیایی صدام به شهر سردشت در هفتم تیرماه 1366 از فاجعه بارترین اقدامات رژیم بعثی در طول سال های دفاع مقدس بود. دست پرورده استکبار که در طول جنگ تحمیلی به اهداف شوم خود دست نیافته بود، در یکی از آخرین تلاش های مذبوحانه خود این بار وحشی گری را به حد اعلا رساند و نه به اماکن نظامی بلکه به 4 نقطه از یک شهر کاملا غیرنظامی حمله شیمیایی کرد که به شهادت حدود 110 نفر از هم وطنان و مصدوم شدن حدود 8 هزار تن دیگر منجر شد و هنوز هم با مراجعه به این شهر مرزی در استان کردستان می توان آثار آن را مشاهده کرد.
به گزارش شفا آنلاین: اما امروز در سالروز این حمله شیمیایی که به عنوان روز حمایت از مصدومان شیمیایی نیز در تقویم کشور نام گذاری شده، فرصتی است تا از این رزمندگان همیشه وطن که سال های زیادی را در مظلومیت و نجابت تمام زیست کردند، بگوییم و بخوانیم.
ما در خرداد ماه به همراه حدود 200 جانباز شیمیایی به دیار کریمان کرمان سفر و با حضور در گلزار شهدای کرمان و مدد جستن از روح بلند و آسمانی سردار دل ها حاج قاسم سلیمانی بزرگ مرد دوران معاصرمان، با آرمان های مکتب شهید سلیمانی تجدید پیمان کردیم. همین سفر نیز بهانه ای شد تا پای دل گفته ها، خاطرات و دغدغه های این یادگاران دوران سخت دفاع از این مرز و بوم بنشینیم. شنیدن دل گفته ها و بازخوانی
مشکلات این عزیزان موضوعی است که هرکسی در هرجایگاه و مقامی به حد وسع خویش درقبال آن وظیفه دارد چرا که اغلب دردهای جانبازان شیمیایی خاموش و ناشناخته است، برخلاف بسیاری از جانبازان دیگر که به دلیل قطع عضو یا ویلچری شدن از ظاهر آنان می توان بخشی از رنجی را که با خویش همراه دارند،مشاهده کرد، جانبازان شیمیایی این گونه نیستند، درد این انسان های شریف و نجیب درون سینه هایشان است و نمود ظاهری ندارد.
البته برخی از این جانبازان دچار مشکلات بینایی و پوستی ناشی از گازهای تاول زا نیز شده اند. در برخی موارد هم تبعات شیمیایی به همسر یا فرزندان شان سرایت و مشکلات و مصائب آنان را دوچندان کرده است. ما در این مجال تلاش کردیم حرف ها، خاطرات و دل گفته هایشان را بشنویم و بازگو کنیم، با این امید که مسئولان نیز این دغدغه ها و دردها را از یاد نبرند و برای رفع کمبودهای این جانبازان قدم های بیشتری بردارند.
تنها بودم، پوست بدنم و چشم هایم می سوخت
سرتیپ دوم پاسدار محمد میرجانی ، فرمانده سابق لشکر 17 علی بن ابی طالب علیه السلام، دو نوبت در طول دفاع مقدس دچار مصدومیت شیمیایی شده است. پس از شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی درحالی که به دلیل درگیری ریه آسیب دیده اش با کرونا، به گفته خودش نفس های آخر را می کشیده و منتظر ملک الموت بوده است، با توسل به روح آن شهید و دیگر هم رزمش، شهید زین الدین، شرایط جسمی اش بهتر می شود.
این یادگار دوران دفاع مقدس درباره نحوه شیمیایی شدنش می گوید: دوبار شیمیایی شدم، یک بار اسفند سال 62 درعملیات خیبر درمنطقه هورالعظیم که صبح عملیات بود و من فرمانده اطلاعات لشکر بودم، با شهید زین الدین سوار بالگرد شنوک ارتش شدیم و با یک جیب رفتیم داخل آن. حدود 100 نفر از بسیجی ها هم سوار شدند، شنوک داخل جزیره نشست. آن جا ماموریت یافتم که برای اطلاع از وضعیت استقرار نیروها از موقعیت آن ها سرکشی کنم که در همان سرکشی عراق شیمیایی زد و همان جا مجروح شدم. آن جا تنها بودم، پوست بدنم و چشم هایم خیلی می سوخت...
سردار میرجانی عقب نشینی در فاو در فروردین سال67 را زمان مصدومیت دوباره شیمیایی اش ذکر می کند و می افزاید:عراق برای این که فاو را پس بگیرد، آن جا را بمباران شیمیایی کرد. این جا که دوباره شیمیایی شدم مشکلاتم بیشتر شد، اصلی ترین مشکلم این بود که سرفه رهایم نمی کرد. این قضیه ادامه داشت و با درمان هایی که پیگیری کردم مشکلاتم کمتر شد تا این که سال 1400به کرونا مبتلا شدم. یک روز بعد از نماز صبح احساس کردم ریه ام خیلی سنگین و تنفسم سخت شده، حدود ساعت هشت و نیم احساس کردم مثل آدمی شده ام که دور سرش پلاستیک کشیده اند و رفته داخل آب و هیچ هوایی داخل پلاستیک وجود ندارد، هرچه نفس می کشیدم اکسیژنی وارد ریه ام نمی شد، احساس خفگی شدید داشتم، داخل پذیرایی می دویدم و ها ها... می کردم و نفس نفس می زدم ، حالتی شدم که چند دقیقه اکسیژن جذب نکرده بودم و یقین پیدا کردم که آخر کار است. در ذهنم بود و اطرافم را نگاه می کردم که چه زمانی عزرائیل برمن وارد می شود. یک مرتبه دراین حالت چشمم به عکس حاج قاسم و شهید زین الدین افتاد که در خانه داشتم، ناخودآگاه دلم شکست و خدا را به حرمت این دو شهید قسم دادم. گفتم خدایا این ها نزد تو آبرو دارند و اگر صلاحم هست به حرمت این دو شهید من را از این وضعیت خارج کن. این نجوا انگار همچون آبی روی آتش بود. حالم بهتر شده بود، از خوشحالی در خانه می دویدم و فریاد می زدم...
بمب شیمیایی 7 تا 10 ثانیه بعد اثرش را می گذارد
محمدتقی گنجعلی، جانباز شیمیایی 25 درصد و روحانی کاروان این جانبازان در سفر به کرمان است. او درباره نحوه مجروحیت شیمیایی اش می گوید: ساعت 5 عصر روز 19 فروردین سال 64 هواپیماهای عراق به خط مقدم و پدافندهای ایران حمله کردند ولی صدای انفجاری نیامد ، ما فکر کردیم که فرارکردند ولی بعد از 5 ساعت اعلام شد که بمب ها شیمیایی بوده است. شما احتمالا می دانید که اگر درمقابل حمله شیمیایی 7 تا 10 ثانیه از بدن دفاع نشود، اثر خودش را می گذارد در حالی که بعد از 5 ساعت یعنی ساعت 10 شب اعلام کردند.
همان شب در سنگر با همرزمان مان جلسه قرآن داشتیم و تقریبا همه احساس تنگی نفس می کردیم. گمان کردیم که تنگی نفس ما ناشی از حشره کش هایی است که داخل سنگر زده بودیم ولی از مخابرات اعلام کردند از سنگرها بیرون بیایید که بمباران شیمیایی شده است. بروید دوش آب سرد بگیرید و آمپول آتروپین تزریق کنید. بعد هم دستور دادند داخل سنگرها نخوابید چون آلوده است و به همین دلیل بالای کانتینر خوابیدیم. آخر شب که درصدد خوابیدن بودیم، حدود ساعت 12 شب مجدد بمباران شیمیایی شد و صبح هنگام نیز برای نوبت سوم هواپیماهای عراقی حمله و بمباران شیمیایی کردند.
گنجعلی حرف های دلش را هم این طور برای ما روایت می کند: به فرموده مقام معظم رهبری ما باید جهاد تبیین داشته باشیم، ممکن است بگویند شما اگر برای خدا رفته اید چرا از ارزش ها و جبهه و جنگ می گویید؟ خب اگر نگوییم، نسل آینده که الان نوجوان و جوان است، هیچ چیزی از این حماسه ها نمی داند. خیلی ها نمی دانند که جانبازان شیمیایی چه مشکلاتی دارند، آن ها گاهی تحمل کمترین سر و صدا را ندارند.
26 روز بیهوش بودم
احمد غلامی فرد، جانباز شیمیایی 70 درصد است و با این که به سختی و صدادار نفس می کشد اما با ما گفت وگو می کند. او می گوید: سال 65 در عملیات کربلای 4 شیمیایی شدم، در جزیره مجنون بودیم و دوقبضه کاتیوشا داشتیم. به ما دستور داده شد که اطراف آبادان توپخانه را مستقر کنیم. ساعت 12 شب عملیات شروع شد، از قرارگاه به ما اعلام می کردند که برای مختصات مدنظر مقدار مشخصی آتش بریزیم. عملیات تا صبح چهارم دی ادامه داشت. هوا که روشن شد و هواپیماهای دشمن توانستند منطقه جنگی را مشاهده کنند به توپخانه ها راکت تخریبی زدند و بعد هم حمله شیمیایی کردند،سپس رزمنده هایی که داشتند صبحانه می خوردند ابتدا دچار آبریزش و قرمزی چشم و پس از 10 دقیقه استفراغ مکرر شدند تاحدی که محتویات معده خالی شد و بعد اسید معده بیرون می آمد. حمله شیمیایی را به قرارگاه اعلام کردیم و عملا توپخانه از کار افتاد. خودمان را به اورژانس صحرایی رساندیم، دیدیم محشر کبراست، هزاران نفر مصدوم شده بودند. رزمندگانی را که شیمیایی شده بودند،با اتوبوس انتقال می دادند و در طول مسیر گاهی بیهوش می شدم، چشم هایم جایی را نمی دید، ابتدا به گلف اهواز و بعد ورزشگاه آزادی و سپس بیمارستان بقیة ا...منتقل شدیم. در قسمت های زیادی از بدنم تاول های بزرگی زده بود، 26 روز بیهوش بودم. بعد از آن که به هوش آمدم خانم های پرستار بسیجی چشمان مرا با پد استریل شستند و شماره تلفن مرا گرفتند تا به خانواده ام خبر بدهند که مرا ببینند...
حرف های از جنس دردمندانه اش شنیدنی است: ما هرکاری کردیم وظیفه مان بوده است، هرمشکلی که داریم قابل رفع است، ما باید پیرو این آیه قرآن باشیم که می فرماید:«اطیعوا... و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم» ...
از صدای سرفه های ما ناراحت می شوند
سید علی محمد کمال، جانباز شیمیایی از اهالی یزد است که در عملیات کربلای 5 در محور شلمچه شیمیایی شده است، می گوید: دراین عملیات حمله سنگینی به عراق شده بود و از طریق حمله شیمیایی می خواست جلوی این هجوم را بگیرد ولی بچه ها با اخلاص و ایثار ایستادند و توانستیم با آتش بالا منطقه را حفظ کنیم.
وی می افزاید: متاسفانه عوارض مصدومیت شیمیایی نه تنها به خودم آسیب زده که به بچه کوچک و همسرم هم آسیب زد، به طوری که پسرم که متولد 69 است و همسرم هر دو ریه هایشان آسیب دیده و ترشحات ریوی شدید و گاهی خونی دارند. باید همیشه دستمال کاغذی همراه مان باشد، گاهی همسایه ها از صدای سرفه های ما ناراحت می شوند، گاهی از شدت سرفه نمی توانیم روی سطح صاف بخوابیم و باید نشسته چرت بزنیم، ما منتی برکسی نداریم و اگر رفتیم وظیفه بوده است ولی از مسئولان می خواهیم به مردم بهتر رسیدگی کنند.
این یادگار دفاع مقدس درباره مهم ترین دغدغه اش می گوید: دغدغه ما دغدغه همه مردم است؛ مشکلات معیشتی مردم و گرانی ها امان برخی را بریده است. این تورم باید برای همه اقشار باشد و همه در یک سطح آن را تجربه کنند. مثل جنگ خیبر و خندق رسول ا... (ص) که یک خرما برای 10 نفر بود، اما مردم وقتی متوجه می شوند که فلان آقازاده در خارج بهترین امکانات را دارد، نمی توانند تحمل کنند. اگر دغدغه و مشکلی هست در تبعیض های اجتماعی است، مسئله بعدی بدحجابی هاست که متاسفانه برخی تحت تاثیر شبکه های معاند در حال بازی در میدان دشمنان هستند.
مهم ترین دغدغه ما مردم هستند
ابوالفضل فتح آبادی، جانباز 70 درصد شیمیایی است که سال 66 درعملیات کربلای 8 در منطقه شلمچه شیمیایی شده است. وی می گوید: آن زمان نوجوان 16 ساله ای بودم که برای حمل مجروح به خرمشهر آمده بودم و به دلیل بمباران هواپیماهای عراقی شیمیایی شدم .جانبازان شیمیایی مثل جانبازان اعصاب و روان مظلوم واقع شده اند، چون حتی دیدگاه مسئولان ما این است که واژه جانباز را در داشتن ویلچر یا عصا یا قطع عضو می شناسند، به همین دلیل به جانبازان شیمیایی یا اعصاب و روان توجهی نمی شود در حالی که این ها بیماری های خاموشی دارند که دیده نمی شود. واقعا تحمل دردهای آنان زجرآور است، مثلا من 7 بار پیوند قرنیه چشم کرده ام و همین حالا چشم سمت چپم پیوند را احتمالا پس زده است چون احساس می کنم بینایی اش کم شده است. این ها در نگاه ظاهری به جانباز شیمیایی دیده نمی شود.
مهم ترین دغدغه ما مردم هستند. مهم ترین دغدغه من به عنوان یک جانباز شیمیایی، جامعه است که دچار مشکلات متعددی شده است. متاسفانه برخی مسئولان آن طور که باید به مردم توجهی ندارند. برخی طبقات، اعتمادشان به مسئولان کم رنگ شده است و همه می دانیم که وقتی اعتماد مردم به مسئولان شان کم رنگ شود پیشرفت هم صورت نمی گیرد. ما جزو کشورهای ثروتمند جهان هستیم، ما یک درصد جمعیت جهان را داریم درحالی که 7 درصد کل منابع و معادن جهان در ایران است بنابراین مسئولان باید شرایطی را به وجود بیاورند که مردم زندگی و شرایط بهتری داشته باشند.
فرزندان مان باید این راه را بشناسند
محمد حسن علیزادگان، جانباز شیمیایی 45 درصد است که اواخر سال 65 در عملیات کربلای 5 منطقه شلمچه شیمیایی شده است.
وی با ذکر خاطره ای جالب از آن زمان می گوید: یک تانک عراقی هرروز صبح آتش سنگین می ریخت و بچه های ما را خیلی اذیت می کرد. من هم فرمانده محور ادواتی بودم، دو تا موشک در زاغه مهمات لشکر 25 کربلا دیدم. آن موقع سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر و سردار مهری جانشین ایشان بود. یکی از دو موشک را بدون اجازه برداشتم و رفتم تانک مذکور را زدم، از قرارگاه ما را خواستند و گفتند چرا تانک را زدید؟ چرا جنگ را شروع کردید؟ گفتم آتش به اختیار کردم، یک موشک زده ام{literal}{{/literal}به پول آن زمان{literal}}{/literal} 4هزار تومان ولی یک تانک تی 72 زده ام به ارزش 20 میلیون تومان به پول آن موقع.
فرمانده گفت : «این حرف ها چیه بچه جان، شما درحال پدافند موشک زدی و همه جبهه را به هم ریخته ای، شما مرخصی لازم داری و باید بروی حالت بهتر بشود.»
حرف های او را هم می شنوم: دغدغه من فقط این است که فرزندان مان حماسه سربازان این وطن را بشناسند و با چشم باز آن را ادامه بدهند. مطمئن باشند دراین صورت هم دنیا دارند و هم آخرت. ما هیچ چیز نداشتیم و پیروز شدیم. حالا همه چیز دارند، ما پایگاه های آمریکایی را در منطقه می زنیم، کشتی های آمریکایی را محاصره و متوقف می کنیم و از تکاوران آمریکا گروگان گیری می کنیم. درچنین شرایطی علیه ما از طریق شعارها و رفتارهای جنسی وارد شده اند تا بچه های ما را خراب کنند و چادر و حیا را از سر دختران و خانم های ما بردارند.
بنیاد شهید بین جانبازان فرق نگذارد
علی اصغر روانبه، جانباز 52 درصد است که 35 درصد به دلیل عوارض شیمیایی و 17 درصدناشی از عوارض اعصاب و روان است.
وی می گوید: مهم ترین انتظار ما از مسئولان این است که تفاوتی میان جانبازان نگذارند، من جانباز که کارمند آموزش و پرورش هم هستم کمترین حقوق را می گیرم. متاسفانه برخی از داروهایمان را نمی دهند و می گویند که خارجی است و به شما تعلق نمی گیرد . برای تهیه این داروها باید از دیگر مخارج کم کنم. الان به ما حق پرستاری می دهند که ماهانه 3 میلیون و 600 هزار تومان است ولی حقوق جانبازی نمی دهند و می گویند ماده 38 باید شامل حال شما شود تا حقوق جانبازی به شما تعلق بگیرد. درحالی که باید به یک جانباز 50 درصد کمترین رقمی که می دهند حدود12 میلیون تومان باشد.
مسئولان به گرانی ها توجه کنند
اسحاق بابادی، جانباز شیمیایی 35 درصد و پاسدار است، می گوید: از ابتدای انقلاب وارد بسیج شدم و سال 60 همراه شهید چراغچی که فرمانده گردان حر بود در منطقه اهواز، تپه های ا... اکبر بودم. سال 62 هم چند ماه همراه با شهید کاوه در کردستان و بعد درسال 65 در لشکر نصر چند ماه در جزیره مجنون بودم و سپس به فاو رفتم که پس از گذر از رودخانه اروند هواپیماهای دشمن آن جا را بمباران شیمیایی کردند و چون ماسک خیلی کم بود، شیمیایی شدم.
وی درباره مهم ترین دغدغه اش به عنوان یک جانباز شیمیایی می افزاید: دوست دارم مسئولان بیشتر توجه کنند، نه به ما ، ما انتظاراتی نداریم بلکه به مردم و مشکل گرانی جامعه توجه و تلاش کنند این مشکلات را از پیش روی مردم بردارند. ما با تعدادی از دوستان مدتی است که از طرف مسجد محله به صورت خودجوش طرح مواسات را برای رسیدگی به خانوارهای محروم منطقه خودمان پیگیری و به صورت هفتگی یا دوهفته یک بار غذا و خواربار به آن ها تقدیم می کنیم. این را گفتم که بگویم مردم پای کار هستند اما مسئولان هم باید در مسیر رفع مشکلات قدم های موثرتری بردارند.
تا ماسک بزنیم، آلوده شده بودیم
سهیل شیروانی، جانباز شیمیایی 45 درصد است که سال 1365 به جبهه های جنوب و لشکر 27 محمدرسول ا... (ص)گردان میثم اعزام شده است . او می گوید: درعملیات کربلای 5 ، 19 دی ماه بود که از دوکوهه به سمت شلمچه اعزام شدیم، 20 دی ماه معبری در شلمچه بود که دوطرف آن آب بود و انتهای آن به یک سه راهی می رسید معروف به سه راهی شهادت و یک تویوتا آن جا مستقر بود که در حال سوختن بود. من آن جا بوی سیر استشمام کردم و به همراهانم گفتم بچه ها بوی سیر می آید. حواسم نبود که این بو یعنی گازهای شیمیایی. شهید موسوی فرمانده گردان ماسک زده بود و می دوید به سمت ما و می خواست بگوید که شیمیایی زده اند و محیط آلوده است و ما هم باید فوری ماسک بزنیم که متاسفانه طول کشید تا ماسک را بزنیم و آلوده شدیم...
او هم حرف ها و دل گفته هایی دارد. می گوید: ما برای وطن و ناموس و مملکت مان رفتیم و یک وظیفه بود که باید انجام می دادیم، ما سربازان خمینی کبیر هستیم و افتخارمان آن است که سرباز او بودیم. دوست داشتیم که سیره و خط فکری حضرت امام (ره) ادامه داشته باشد و کسانی که مسئولیت دارند به آرمان های ایشان اعتقاد داشته باشند. ولی به هرحال این اتفاق نیفتاده است و کاستی هایی هست، من دغدغه ام این است که ای کاش به صحبت های امام می رسیدیم. ازجمله از لحاظ فرهنگی خیلی مشکل داریم و مسئولان مانده اند که چه خط سیری را برای جوانان ترسیم کنند. ما نتوانستیم برای جوانان اقدام موثری را رقم بزنیم. جوانان آینده سازان کشور ما هستند و ما نتوانستیم آن ها را با آرمان ها و ارزش ها آن طور که باید وفق بدهیم که الان تضادی بین ما و بچه های خودمان یا به عبارتی با نسل سوم و چهارم انقلاب ایجاد شده است.خراسان