"من این مرد مهربان را نمیشناسم اما احساس میکنم لیاقت شناخته شدن را دارد. روز قبل از ولنتاین در فروشگاه مشغول خرید بودم که این مرد با سه سبد پر از کارتهای تبریک ولنتاین و البته مقدار زیادی شکلات نظرم را جلب کرد." "وقتی به صندوق رسید صندوقدار به شوخی به او گفت:انگار برای تمام عشقهای زندگیات کادو خریدهای و مرد مهربان با خوشرویی و ادب پاسخ داد: نه خانم. من راننده اتوبوس دانشآموزان هستم و این هدیهها برای آنهاست."
"پدربزرگ من 82 سال دارد و هر سال برای من کارت ولنتاین میفرستد. با اینکه لرزش دستانش شدیدتر شده اما همچنان اصرار دارد با خط خودش برای من بنویسد." ترجمه متن: طول مدتی که من به تو عشق ورزیدم آنقدر بود که میتوانستم پیاده تا کره ماه بروم و برگردم.
"من امسال در رابطهای نبودم و در نتیجه برای روز ولنتاین هم برنامهای نداشتم اما همچنان دوست داشتم چیزی به کسانی که واقعا نیاز دارند اهدا کنم."
"دختر من نابیناست و امسال در کلاس دوم دبستان است. فردا قرار است به رسم هر سال دانشآموزان به دوستانشان کارت ولنتاین بدهند و دختر من ساعتها وقت گذاشت و برای همه همکلاسیهایش یک کارت درست کرد. او علاوه بر چاپ کلمه عشق روی هر کارت ترجیح داد وقت بیشتری بگذارد و کلمه عشق را بر روی هر کارت با خط بریل هم حک کند."
"این آقای بامزه، قرار ولنتاینِ امسال من است. هرچند حسابی از قیافهاش خوشم آمده اما انگار خیلی در تماس چشمی کارش خوب نیست."
این عکس به همراه توضیحش را یک رستوراندار پست کرده است:"این آقای مهربان هر سال در روز ولنتاین به آسایشگاهها و خانههای سالمندان اطراف میرود و تمام زنان و مردان تنها و بیوه را در رستوران ما به شام دعوت میکند." "او آنها را به رستوران میآورد و به صرف یک غذا مهمانشان میکند و سپس به هر کدام یک هدیه کوچک و یک شاخه گل رز هدیه میدهد و بعد آنها را به آسایشگاهشان میرساند. این پنجمین سالی است که این مرد مهربان این مراسم را در رستوران ما برگزار میکند."
"این سگِ قهوهایِ خوشحال، سگ ماست و ظاهرا به تازگی عاشق یک سگ در خانه آن سوی خیابان شده است. وقتی برای روز ولنتاین ترتیبی دادیم که دوست دخترش را ملاقات کند از شدت خوشحالی قیافهاش این شکلی شد."
"اولین بار وقتی هر دو در مهدکودک بودیم برایش در روز ولنتاین یک شاخه گل و یک شکلات بردم و این داستان همچنان ادامه دارد."
خوب به این لبخند بزرگ که اندکی پسربچه هم به آن چسبیده نگاه کنید. بر اساس توضیح عکس این پسر قرار است تا ثانیههایی دیگر به دختر مورد علاقهاش در مدرسه برای ولنتاین کادو بدهد.
وینستون، این سگ پیر برای روز ولنتاین میگوید:"من پیر و از کار افتاده هستم اما ... به من حسابی عشق ورزیده شده است."
"چند روز پیش پدربزرگم کارت بانکیاش را به من داد و از من خواست برای ولنتاین برای مادربزرگم یک هدیه درست و حسابی بخرم. 93 ساله و هنوز رمانتیک."
"خانم من سرباز است و امسال در روز ولنتاین روی ناو سلطنتی کانادا، هزاران کیلومتر دورتر از من است. با این حال او از اینترنت ماهوارهای کشتی استفاده کرده و برای من یک غذای ولنتاین سفارش داده است."
"این تصویر دختر یکی از دوستانم است که بالاخره به خواستهاش رسید و برای ولنتاین امسال یک سگ کوچولو هدیه گرفت. به چهرهاش دقت کنید."
"این هدیه ولنتاین من به همسرم است. من این جعبه را از یک مغازه خریدم و سپس حسابی تعمیرش کردم، سمباده زدم، لکه گیری کردم، رنگش کردم و قفلهایش را عوض کردم. در مرحله آخر 365 یادداشت عاشقانه از احساسات واقعیام به همسرم را روی کاغذ نوشتم و همه را درون صندوق گذاشتم و صندوق را به خانمم هدیه دادم. به این شکل او تا ولنتاین بعدی هر روز یک جمله عاشقانه دارد."
"این پادشاه پسر من است و سندروم داون دارد. او دیشب در مراسم رقصِ کودکان خاص برای ولنتاین به عنوان پادشاهِ روزِ ولنتاین انتخاب شد و حسابی خوشحال است."
"امروز نه به عنوان روز ولنتاین بلکه حتی به عنوان یک روز معمولی هم روز بدی بود. وقتی با ناراحتی به خانه رسیدم این پسر خوب برای خوشحال کردنم استخوانش را روی پاهایم گذاشت. هیچ هدیهای به این اندازه خوشحالم نمیکرد."
"این دختر کوچولوی من است. او بیصبرانه منتظر است تا کارت تبریکِ ولنتاینی که با زحمت آماده کرده را به راننده کامیون زباله محلمان، که یکی از افراد محبوبش است تقدیم کند."
"من و همسرم مدتی است که به رنگ کردن و نقاشی روی سنگها روی آوردهایم و امسال برای ولنتاین تصمیم گرفتیم تعداد زیادی سنگ رنگ شده را در گوشه و کنار شهر پنهان کنیم تا شاید فقط یک آدم که حسابی غمگین است را خوشحال کنیم."
"این فرشته دخترِ من اِیوری است و او در روز ولنتاین به دنیا آمده و با فاصله بهترین هدیه ولنتاینی است که دریافت کردهام."
"امسال برای روز ولنتاین برای مادربزرگم که مدتی است به خاطر بیماری نمیتواند از خانه خارج شود، یک نامه طولانی و پر احساس نوشتم. وقتی برای تشکر به من زنگ زد مانند یک دختر کم سن و سال خوشحال بود و بدون دلیل میخندید."
"پسرِ 5 ساله من این نقاشی را به عنوان کادوی ولنتاین به من داد. او این دو سکه که تمام داراییاش بود را هم به نقاشی چسبانده بود."
"سال گذشته من و همسرم به صورت کاملا تصادفی کارت تبریک یکسانی برای تبریک ولنتاین برای هم گرفته بودیم."
"امسال من و برادرانم با گذاشتن مبلغی پول، پدر و مادرم را برای اولین بار در بیست و چند سال زندگی مشترکشان به شام ولنتاین فرستادیم."
"این رسم ولنتاین من و همسرم در بیش از 10 سال گذشته است. ما هر سال به یک فروشگاه کارت تبریک ولنتاین میرویم. هر کدام یک کارت انتخاب میکنیم و کارتها را به هم هدیه میدهیم. بدون خریدن کارتها، آنها را سر جایشان میگذاریم و خوشحال از چند دلار صرفهجویی با هم به کافه میرویم."